۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

بازکشف فلسفی رابطۀ جنسی و همجنسگرایانه

بازکشف فلسفی رابطۀ جنسی و همجنسگرایانه
چون فکر و ذهن انسان از دنیای انفرادی اش وارد کثرت حیات و گونه گونی اجزای آن شد، مسأله ی ارتباط و هویت جنسی بدون شک یکی از مهم ترین مسائلی است که ذهن در این حیطه با آن رو به رو باشد. سکس یکی از اجزای ساختمان طبیعت انسان است که او با آن سر و کار دارد. همانند سایر چیزهاییکه در زندگی انسان وجود دارند، سکس نیز به وسیلۀ تضادهایی که محصول لازم فکر محدود می باشند بررسی می گردد. همانطوریکه فکر سعی دارد تا زندگی را در قالب تضادهایی چون لذت و رنج، خوب و بد، گوشه گیری و معاشرت، جذب و دفع قرار دهد، همانطور در رابطه با سکس می خواهد بر حسب خودداری و عدم خودداری، به عنوان تضادهایی که راه فراری از آنها وجود ندارد، مسأله را بررسی نماید؛ به نظر چنین می آید که انسان در کل و انسان همجنسگرا به صورت مشخص تر، باید یکی از این دو جنبه ی متضاد را اختیار کند. اما او نمی تواند از صمیم قلب یکی از این دو را انتخاب کند. زیرا وقتی که خودداری را انتخاب می کند ناراضی شده و با اشتیاق به عدم خودداری فکر می کند؛ نیز وقتی عدم خودداری پیش می گیرد، از اسارتش در بند محسوسات واقف گشته و با توسل به خودداری، به طور مکانیکی در جستجوی آزادی از این بند می رود. فکر در هر دو حال در برگیرنده ی نارضایتی مانده و بدین ترتیب یکی از حیاتی ترین و پیچیده ترین مسائل زندگی انسان به وجود می آید، زیرا دو رکن متضاد خودداری مکانیکی (یا مقدس مآب) و عدم خودداری، هر دو به یأس می انجامد. برای حل مشکل سکس چه در صورت دگرجنسگرایی و چه در همجنسگرایی، فکر بایستی در یابد که هر دو روش متضاد، مخلوق خیالات و تصوراتی است که تحت تأثیر گمراه کننده ی خواسته ها کار می کنند. خواستن هم در خودداری و هم در عدم خودداری وجود دارد. به خاطر شهوت، هر دوی آنها به آگاهی که عبارت است از مشاهده ی جهان و هستی بدون توجیه کردن، محکوم کردن، مقایسه کردن، تعیین هویت و دخالت در گذشته ی پدیده ها، صدمه می زنند.
در نتیجه فکر در هر دو حال بی تاب و بی قرار می ماند. همانطوریکه وجود ابر درآسمان، خواه باران ببارد و خواه باران نبارد، موجب فقدان نور خورشید می شود، همانطور نیز وقتی که فکر انسان از خواسته ها پوشیده شده باشد، به هستی خلل وارد شده موجب فقدان خوشحالی واقعی می گردد. خواه خواسته ها ارضاء گردند خواه ارضاء نگردند، وقتی که فکر به خاطر امیال بی تاب است، تصور مجازی از خوشحالی که ارضاء امیال باشد را می آفریند، و چون می داند که حتی بعد از ارضاء امیال، روح ناراضی می ماند، با توسل به خودداری در جستجوی آزادی می رود.
چون اکثریت افراد علاقه مند نیستند تا به ماورای اضداد خودداری و عدم خودداری راه یابند، حرکاتشان همیشه از یک تضاد به تضاد دیگر و در نتیجه از یک یأس به یأس دیگری می باشد. ولیکن در هر صورت راه کمال هم در تجرد و هم در همسر گزینی - همسری که بنا به هویت وخواسته ی اصلی فرد از جنس دیگر یا از جنس خود باشد، باز است.
می بایست این حقیقت را در خاطر داشت که منشاء روح در هستی لایتناهی و بی شکل، بدون جنسیت و بخش ناپذیرِ پروردگار که ماورای تمامی تضادها یا سیر تکاملی است، قرار دارد.
با بیداری روح از حالت منفردش، دوگانگی و تکامل نیز آغاز می گردد. آن بخش به خصوص از دوگانگی که به جنسیت مربوط می شود، در مراحل تدریجی تکامل ظاهر می شود. به محض ظهور یک مرکز آگاهی (هر چقدر هم ضعیف) و محیط وابسته به آن، تضاد و دوگانگی پا به عرصه ی وجود می گذارد. در تیره ی جمادات جنسیت وجود ندارد. در تیره ی گیاهان و درختان، اختلاف فیزیکی که ناشی از جنسیت است همراه با فعالیت های بیولوژیکیِ به خصوص پا به عرصه ی وجود می گذارد. گیاهان و درختان از جنسیت آگاه نیستند، زیرا رشد آگاهی در گیاهان و درختان ابتدایی است و بروز آگاهی تحت تأثیر این تفاوت های جسمانی واقع نمی گردد. تماس یافتن گیاهان و درختان نر و ماده، به خاطر مستقر بودنشان در خاک، مستقیماً صورت نمی گیرد، بلکه توسط عواملی مانند باد، حشرات، انسان و غیره به طور غیر مستقیم انجام می گردد. بنابراین اگرچه از نقطه نظر تکامل اشکال، می توان گفت که جنسیت حتی در سطح گیاهان و درختان نیز بروز می کند، امّا از نظر آگاهی خودشان، نمی توان گفت که دارای جنسیت هستند، زیرا آن آگاهی که آنها از دوگانگی دارند، به هیچوجه رنگ جنسیت ندارد. در تکامل جنسیت که نوعی دوگانگی است، گیاهان و درختان بین جمادات که فاقد جنسیت اند و پرندگان و حیوانات که جنسیت را در حد غایی خود دارا می باشند قرار دارند. بلافاصله قبل از این که روح شکل انسانی به خود بگیرد، در آخرین اشکال حیوانی به آگاهی و انرژی کامل دست می یابد. در آن هنگام بدن حیوانی را رها نموده، بدن انسان را تقبل می کند. واگشت روح به صورت اشکال انسانی پس از واگشت ان به اشکال مادون انسان صورت می گیرد.
در حیوانات جنسیت نه تنها خود را از طریق فعالیت ها و تفاوت های بدنی بروز می دهد، بلکه عاملی است ریشه دار که بر آگاهی تأثیر می گذارد. چون انسان ها بدن ها و آگاهی خود را از حیوانات پیشرفته به ارث برده اند، لذا خود را با تضاد جنسی مواجه می بینند.
در انسان ها جنسیت به اندازه ای رشد نموده که پا فراسوی بدن نهاده و تغییراتی اساسی در روان انسان و در درک و شناخت او از چیستی جنسی اش به وجود می آورد (اینجاست که هویت همجنسگرا یا دگرجنسگرا نیز که خود شامل درک و دریافت های متناسب، کنش و واکنش ذهنی و احساسی، و هر نوع ابراز وجود پر تأثیرتر در عرصه ی جنسیت وهویت خویش است، گسترش می یابند) و خود را از طریق بدن بر حسب اینکه مرد یا زن باشد و گرایش به مرد یا زنی دیگر داشته باشد، بروز می دهند.
بعد از رسیدن به اشکال انسانی برگشت به اشکال مادون انسانی بسیار نادر و استثنائی است. همینکه روح به شکل انسان دست یافت معمولاً واگشت های بیشماری را در شکل انسانی انجام می دهد. شکل انسان مطابق تأثیرات تجمع یافته ی اعمال و شرایط معنوی، گاهی از جنس مرد، گاهی جنس زن و گاهی نیز فردی از هر دو جنس (و در هر یک از این حالات با گرایش جنسی مشابه یا متفاوت به هر یک از جنس های دیگر) می باشد. نقایص و امکانات یک زندگانی همیشه توسط تأثیرات ویژه ای که روح در گذشته جمع آوری نموده، معین می گردند. چیزهایی که برای پیشرفت روح لازمند به ماهیت تأثیرات تجمع یافته ی اعمال وابسته اند. لذا عملاً این تأثیرات تجمع یافته معین می کند که روح در مشرق زمین یا مغرب زمین، یا در سیاره ای دیگر به شکل مرد یا زن، و هم دارای هر گرایش جنسی، در دوره ی بخصوصی از هستی واگشت نماید.
چون جوهرها و اشکال مرد و زن، هر دو برای خودشناسی لازمند و مکمل یکدیگرند، لذا صحیح نیست که یکی را از دیگری در کلیت خود و یا به واسطه ی پذیرفتن صورت های خاصی از ارتباط با جنس دیگر در زمان های مختلف، مهتر و مهمتر از دیگری بدانیم. اگرچه تفاوت هایی بین ماهیت امکاناتی که این اشکال فراهم می آورند موجود است، لکن هر دوی آنها ضروری می باشند. روح به خودی خود ماورای هر شکلی از تضاد می باشد، منجمله تضادی که بر جنسیت مبتنی است. امّا برای اینکه پختگی لازم برای این تجربه را به دست آورد، روح باید بارها به صورت مرد و زن تولد یابد. قبل از رهایی از قید تأثیرات اعمال، روح باید تعداد بیشماری از شکل های مرد و زن را تقبل کند. روان پوش روح، تجارب تجمع یافته ای که به اشکال مرد و زن مربوط می شوند را در خود نگاه می دارد. چون روح خود را به صورت بدن می شناسد، گرایش های روانی که با جنسیت بدن و گرایش جنسی ممکن یک موجود هماهنگی دارند، واسطه ای مناسب برای ابراز خود را به دست می آورند. گرایش های روانی وابسته به خصوصیات جنس مخالف به علت ناهماهنگی هایی با جنسیت بدن و مناسب نیافتن وسیله ی ابراز، معمولاً در بخش ناخودآگاه روان قرار می گیرند. وقتی روح یک بدن زنانه به خود می گیرد، گرایش های مردانه پشت پرده می مانند و فقط گرایش های زنانه ابراز می گردند. به همین طریق وقتی روح یک بدن مردانه به خود می گیرد، گرایش های زنانه پشت پرده می مانند و فقط گرایش های مردانه ابراز می گردند. شناسایی با بدن به منزله ی شناسایی با جنسیت بدن است، بنابراین فقط آن قسمت از روان که با جنسیت بدن هماهنگی دارد، وارد عمل می گردد. چون قسمت دیگر روان در ضمیر ناخودآگاه نهفته می ماند، در بخش آگاه احساس عدم کمال و گرایش به برقراری کمال از طریق گرفتن ارتباط با نیمه ی دیگر سازنده ی روان که از جنس دیگر است ایجاد می گردد، و به لحاظ فیزیکی تجلی این نیمه می تواند در بدنی دیگر باشد یا این که شخص از هر جنس که هست، امکان دارد در بازگشت به خود و تعمق در درون خود این نیمه را بیاید و با ارتباط بیشتر و وسعت بخشیدن به جنبه ی جنسی دیگر وجودش، جاذبه ی جنسی اش را برای یکی از دو جنس، جنس موافق یا جنس مقابل، یا افراد هر دو جنس افزون سازد. از طریق این درگیری، یعنی تماس با نیمه ی جنسی دیگر، ضمیر ناخودآگاه که مغایر جنسیت بدن است، در جستجوی ابراز خود با ارتباط گیری با بدنی دیگر بر می آید. از این نقطه نظر می توان گفت که جاذبه ی جنسی نتیجه ی کوششی است که فکر به منظور وصل شدن با ضمیر ناخودآگاه انجام می دهد. سکس، ابراز کوششی است که فکر برای جبران جدایی که در نتیجه ی شناسایی با جنسیت بدن به وجود می آید انجام می دهد. به هر صورت، این کوشش برای رفع جدایی ممکن است به شکست منتهی شود، زیرا که نه تنها به شناسایی روشن تر با بدن وابسته است، بلکه ممکن است با قرار دادن بدن جنس مخالف در قطب مقابل و دلبستگی و وابستگی به آن، شناسایی واقعی و آرامش بخش تری از خواسته های بدن و عملکرد متناسب با تمایلات پرورش دیده، تعادل یافته، و به تناسب طلب شده ای به وجود نیاید و این جاست که اهمیت این شناخت و ارتباط گیری فکر شده و متناسب با هر یک از دو جنس و پس از تشخیص هویت جنسی واقعی فرد، تشدید می یابد.
در یاد داریم که اعمال زندگی های گذشته، شرایط و موقعیت های این زندگی را در عرصه های گوناگون همچون هویت و گرایش جنسی انسان تعیین می کنند و اعمال این زندگی نیز در تعیین شرایط و موقعیت های آینده دست دارند. زندگی های متناوب فقط به ظاهر منفصل هستند.
تأثیرات تجمع یافته ی اعمال، به عنوان عامل تعیین کننده در بدن ذهنی که در تمام زندگی های روح باقی می ماند وجود دارد، و زندگی های روح متأثر از ان تأثیرات تجمع یافته می باشد.
نشریه چراغ، سازمان دگرباشان جنسی ایرانی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر