۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

تجاربی از مبارزات همجنسگرایان در جهان

تجاربی از مبارزات همجنسگرایان در جهان
مصاحبه با جک نيکلز, يکی از پيشروان جنبش همجنسگرايان آمريکا
مقدمه: دورادور و از طريق سايت خودش در اينترنت می شناسمش. از همان دوران کودکی اش با ايران آشنا ميشود، به ايران بخصوص مولوی ( و شمس) ارادت خاصی دارد و در ميان ايرانيان مقيم آمريکا هم دوستانی دارد،
به دنبال کردن اخبار ومسائل همجنسگرايان ايران علاقمند است و تاکنون چندين و چند مطلب در اِينباره در اينترنت
و مجلات همجنسگرايان آمريکا منتشر کرده است. زندگی پر تلاشش برای برابری جنسی و حقوق همجنسگرايان و سادگی
و صداقتش پر از نکات آموزنده است. يکی از مسائل مورد بحث انتخابات اخير آمريکا مسئله ازدواج همجنسگرايان بود. از
فرصت استفاده کرده و مصاحبه ای از طريق ايميل از طرف ماها با ايشان ترتيب دادم. باشد که دوستانی که توان دارند کتابها و نوشته های جک را به فارسی ترجمه کنند.

ماها: در ابتدا خود را معرفی و مختصری از فعاليتهای خود در مبارزات همجنسگرايان آمريکا برای کسب حقوق مدنی را بازگو کنيد.
جک: در سال 1950، در 12 سالگی، با چند پسر ايرانی که پدرانشان ديپلماتهای ايران در واشنگتن بودند، آشنا شدم رابطه من و اين دوستان ايرانی نه جنسی بلکه صرفآ دوستی بود ولی آنها دست در دست با من راه ميرفتند، در آغوشم ميگرفتند، مرا ميبوسيدند، و مشتاقانه و صميمانه ميگفتند که مرا دوست دارند و خانه هايشان هميشه بروی من باز خواهند بود. اين آن زمانی بود که من پی بردم که پسران آمريکايی همسايه در واشنگتن دی سی بايد چيزهای زيادی درباره دوستی ياد بگيرند.
در بيست سالگی، يعنی در سال 1958، زمانی که تقريبآ هيچکس نميدانست " گی" يعنی چه، من يک رفيق گی داشتم که ملوان بود و او بود که يادم داد که راه ايجاد رابطه جنسی با مردانی که هويت خود را هتروسکسول معرفی ميکنند، چقدر آسان است. گفتش کافی است که دوتا قاعده را رعايت کنی و اگر اين قانون ساده را فراموش نکنی ديگه همه چيز آزاد است: 1- بوسه ای رد و بدل نکن 2- صبح که بيدار شدين در باره موضوع حرفی نزن.
بعد از اينکه فهميدم دوستم راست گفته، به خودم گفتم که بايد راه ميانه ای بين تجربيات خودم با پسران ايرانی و برخوردهای ماچو مردان آمريکايی وجود داشته باشد. بله، بای سکسواالها همه جا فراوانند. رهبران مذهبی با گرفتن تخم مردان آنان را به صف ميکنند.
درسال 1961 در امر ايجاد اولين تشکل- اقدام مستقيم- برای حقوق مدنی همجنسگرايان در آمريکا، در منطقه واشنگتن دی سی که زادگاهم است، کمک کردم.
مورخان بياد می آورند که من چگونه در سال 1963 از جنبش خواستم که کارکنان حرفه ای شاغل در بهداشت ملی را به چالش بکشند، آن شعبده بازانی که حقوق دريافت ميکنند تا به ما گی و لزبينها بگويند که مريض (روانی) هستيم.
در 17 آوريل 1965 به همراه 10 نفر از اعضائ گروه، اولين تظاهرات اعترضی برای حقوق مدنی همجنسگرايان در برابر کاخ سفيد را سازماندهی کردم.
بهمراه ليج کلارک اولين روزنامه همجنسگرا ( با نام گی) را در آمريکا منتشر کردم. ليج کلارک دوست قشنگ و شريک زندگی ام بود که در فاصله 1964 تا 1975 با من زندگی ميکرد و در همان سال در يک راهبندانی معما گونه، به ضرب گلوله ای بقتل رسيد. همينطور با کمک دوستم ليج ( اولين کتاب يک جفت مشترک مذکر) بنام :
I Have More Fun with You Than Anybody
را نوشتم. کتاب عمده من بنام
Men’s Liberation: A Definition of Masculinity
هم به دوستم ليج تقديم شده بود که مدتی قبل از کشته شدنش آن را تمام کردم و او همه کتاب را خواند و پی برد که تا چه اندازه دلداده و دلبسته اش هستم. اين کتاب در سال 1975 توسط انتشارات پنگوئن بچاپ رسيد و بعدآ به زبانهای آلمانی و يونانی هم ترجمه شد.در بخش آخر (اين) کتاب در باره اثر عظيم شعر در دو فرهنگ ايراانی و اسکاتلندی صحبت کرده ام.
من برای شاعر خودمان ( درآمريکا) والت وايتمن که اشعارش در وصف اتحاد جهانی، برابری جنسی و عشق مرد به مرد است، ارزش بسِار زيادی قائلم.

ماها:آيا خود را گی يا هموسکسوئل يا کوئير ميدانی؟ و هر کدام از اينها چه مفهومی برايت دارند؟
جک: در سال 1969 سردبير اولين شماره "گی" کلمه
Joy
را ستود و اين مد نظرش بود که روزی اين کلمه مترادف اسم روزنامه (گی) باشد.
اتيکت ها برای زمانی خاص ضروری اند، شايد برای برجسته کردن بخشی از انسانيت ما کمک ميکنند اما بقول
بای سکسوال علنی و متفکر آنارشيست پل گودمن، چيزی به اسم "آنها" وجود ندارد آنچه هست "ما" می باشد.
من رؤيای روزی را دارم که در آن رهايی هر دو جنس به آنجا برسد که ما همه را به چشم انسان ببينيم. بقول والت وايتمن: " احساسات در هر کسی هست."
عشق ورزی همجنسگرايانه يک بعد برجسته اجتماعی دارد که که من از آن کيف ميکنم و آن ايفای نقش يک کاتاليزاتور
اجتماعی است، يعنی بچالش کشيدن امر توزيع سياست و مذهب.
من اينطور با مسئله برخورد ميکنم که همه مردها بايستی ترس و واهمه اينکه " اوا خواهر" يا " ابنی" ناميده شوند را کنار بگذارند. اين کلمات قدرت آتش گداخته ای دارند که ازآتش خود جهنم هم بهتر عمل ميکند. چرا؟ به اين دليل که اين لغات مردها را از ترس اينکه مبادا ارزشهای زنانه به آنها نسبت داده شود، همچنان به صفتهای "مردانه" خود افتخار ميکنند. نمونه اينکه مردان معمولآ شنونده خوبی نيستند در حالی که گوش دادن يک صفت بسيار خوبی است.

ماها: معروفه که جلب همجنسگرايان به شرکت در مبارزه برای حقوق اجتماعی/شهروندی و مدنی خودشان کار سختی است دليل اين امر را چه ميدانی و گروهای همجنسگرايان آمريکا برای جلب فعالين جديد چگونه عمل ميکنند؟
جک: توده ها، در هر کشوری، معمولآ زمانی درگير ميشوند که دعوا پايان يافته و پيروزی حاصل شده است. وقتی موفقيت کسب شد و تحولات به چشم آمدند، آنوقت است که آنها با عجله خود را به رديف اول صف ميرسانند. اما در روزهای مبارزه تنها گروه کوچکی متشکل از چند نفر افراد از خود گذشته، عاقل، آگاه، برجسته و نترس هستند که در مقابل چنگ اندازان به فرهنگ جنسی، ( بخوان خرافاتی های مذهبی و سياسيون آنها) قد علم کرده و مقاومت ميکنند.

ماها: بعضی گی ها حقوق همجنسگرايان را صرفآ يک مسئله اجتماعی-مدنی تلقی ميکنند نه يک موضوع سياسی. به همين دليل نه تنها از پيوند زدن درخواستهای خود با سياست می پرهيزند بلکه حتی از اينکه يک تشکيلات همجنسگرا
به بعد سياسی مسئله بپردازد هم اظهار ناخشنودی ميکنند. نظر شما چيست؟
جک: فمينيستها و ديگر مخالفان فرهنگ حاکم در اوائل دهه هفتاد ميلادی شعار " آنچه شخصی است سياسی هم هست" را سر دادند و اين يعنی کار ما آخرش رنگ سياسی بخود ميگيرد چون ما شکل و روش خاصی از زندگی شخصی را انتخاب ميکنيم. مثلآ پرخوری نه تنها فرد را چاق ميکند بلکه حتی ممکن است روی جهت گيری او به نفع افراد غنی هم تاثير بگذارد. نميتوان سياست و فرهنگ را جداگانه دسته بندی کرد، اُنها در روی يک سکه اند.

ماها: دست آوردهای جنبش همجنسگرايان آمريکا کدامها هستند و در مقايسه با جنبش همجنسگرايان در اروپا فکر ميکنی کداميک موفقتر عمل کرده اند؟
جک: پيشرفتهای بدست آمده در اين نيم قرنی که از شروع جنبش (اقليتهای جنسی) آمريکا می گذرد، و تغييرات حاصل شده در مراکز قدرت، يعنی دولت و کارکنان و شاغلان در امور بهداشت که چقدر حرفها و استدلالهايشان عوض شده،
بسياری از سازمانهای مدنی که همه جا مدافع سرسخت همجنسگرايان هستند و...، ما که از ابتدا تحقق قدم بقدم اين تحولات را شاهد بوده ايم، به حيرت می اندازد. برخی ايالتها و شهرهای بزرگ تبعيض جنسی را غير قانونی اعلام
کرده اند و ديد شهروندان آمريکا در مورد زنان و مردان همجنسگرا کاملآ عوض شده و از شخصيتهای همجنسگرا
در تلويزيونها استقبال می کنند. در مورد اروپا بايد بگويم که اتحاديه اروپا نظرات خيلی پيشرفته ای در مورد همجنسگرايی از خود نشان داده است.

ماها: در انتخابات اخير آمريکا ازدواج همجنسگرايان يک تم مبارزه انتخاباتی بود. همجنسگرايان آمريکا چگونه توانستند مسئله خود را تا اين حد به سطح بالا بکشانند؟
جک: من مطمئن نيستم که ازدواج همجنسگرايان- که بعضی ها ادعا ميکنند، تنها موضوعی بود که جرج بوش را در کاخ
سفيد نگه داشت. اما بله مسئله بزرگی بود.
بعد از قانونی اعلام کردن همجنسگرايی در سال 2003 توسط دادگستری کل کشور، ايالت ماسوچوست قانون ازدواج همجنسگرايان را تصويب نمود. همچنين شهردار سان فرانسيسکو با ازدواج همجنسگرايان در سالن شهرداری موافقت کرد و تصاوير گی ها و لزبينها که بعد از اجرای مراسم رسمی ازدوج، همديگر را بغل ميکردند و ميبوسيدند از تلويزيون
ملی و سراسری هم پخش شد. مذهبيون متعصب خشکه مذهبی ديگه داشتند ديوانه می شدند و همه چيز را ول کرده
(البته بجز غير قانونی کردن سقط جنين) و به ازدواج همجنسخواهان بند کردند. اين ديوانه های مذهبی
دلائل خودشان برای مخالفت ( با سقط جنين ) را طرفداری از حق حيات معرفی ميکنند اما با تمام وجود از قانون اعدام دفاع ميکنند. واکنش های آنها طوری است که گويا عشق ورزی همجنسخواهانه وسوسه اشان ميکند- که اغلب هم همينطور است.

ماها: حالا چه برنامه ای برای عبور از موانع ايجاد شده توسط نيروهای مذهبی-سياسی داريد؟
جک: شماره امروز روزنامه نيويورک تايمز نوشته بود که جنبش همجنسگرايان خواسته قانونی کردن ازداج را فعلآ
برای مدتی مسکوت خواهد گذاشت. در حالی که به اعتقاد من، دو مسئله باقی مانده- يکی ازدواج همجنسگرايان و
ديگری حق علنی بودن آنها در ارتش، توهينی است به حقوق مدنی و شهروندی آمريکا.
خود منوقت و نيروی عمده ام را در راه تضعيف هر چه بيشتر ارزشهای ناظر بر برتری مرد و در نتيجه زن ستيز متمرکز
خواهم کرد و برای برابری دو جنس تلاش خواهم کرد. آزادی همجنسگرايان خود بخود از چنين مسيری زاده خواهد شد.

ماها: بدليل حمايت جان کری از ازدواج همجنسگرايان، اکثريت قابل ملاحظه ای از آنها بدفاع از او برخاستند. لطفآ از چگونگی و اشکال فعاليت فعالان و سازمانهای همجنسگرا در کارزار انتخابی رياست جمهوری اخير صحبت کنيد و
اينکه همجنسگرايان جمهوريخواه و مذهبيون مسيحی همجنسخواه چه برخوردی در اين باره داشتند؟
جک: جان کری در ايالت خودش از لايحه مخالفت با ازدواج همجنسگرايان پشتيبانی کرد اما با درخواست بوش
برای تصويب چنين لايحه ای در سطح ملی-کشوری مخالفت نمود.
طبق بعضی نظرسنجی ها امسال حدود 23 درصد همجنسگرايان به جرج بوش رای دادند. اما سازمانها وتشکيلات همجنسگرايان جمهوريخواه ( يعنی همجنسگرايان عضو و هوادار حزب جمهوريخواه- حزب جرج بوش) قبل از انتخابات اعلام کردند که به بوش رای نخواهند داد. البته پيش از انتخابات بوش اعلام کرد که او با ثبت مدنی-شهری پيمان مشترک
بين همجنسگراها مخالفتی ندارد و در مراسم سخنرانی پيروزی انتخاباتی اش، دختر معاون رياست جمهوری ( دختر ديک چينی) که لزبين است به همراه دوست دخترش در صف پشت سر بوش ايستاده بودند.
با اينهمه، جبهه سياسی هوادار بوش، حاميان مذهبی اش، همه از او درخواست لغو قوانين مربوط به حمايت از همجنسگراها را درخواست ميکنند. در رابطه با سازمانها و تشکيلات همجنسگرايان مذهبی مسيحی بايد اعتراف کرد که آنها در سالهای اخير در تلاش و مبارزه برای قانونی کردن و ثبت رسمی ازدواج همجنسگرايان نقش خيلی مهمی
ايفا کرده اند اما اينروزها در مورد قانونی کردن ازدواج در يک حالت سردرگمی بسر مي برند (مانند همه فعالين حقوق همجنسگرايان). با اينهمه عملی شدن حق ازدواج همجنسگرايان بيشتر از هر چيز به تلاش و کوشش گروههای سکولار
همجنسگرا و همينطور گی و لزبين های حقوقدان و وکيل مثلآ شبکه دفاع قانونی لامبدا يا اتحاديه آزادی مدنی آمريکا
بستگی دارد.

ماها: قدم بعدی شما (همجنسگرايان آمريکا) چيست و فعالان و تشکيلات همجنسگرای آمريکا چه برنامه ای
برای مقابله با تعدی راستها و مذهبیون متعصب دارند؟
جک: از ناحيه انتخاب بوش اينجا دلهره و نگرانی چندانی مشاهده نميشود. تعداد زيادی از افراد مراحل مختلفی را طی
ميکنند، از حالت عصبيت و خشم گرفته تا در خود فرو رفتن و دپرشن . اين چيزها گذرا هستند. در آمريکا چندين
و چند سازمان ملی (سراسری) همجنسگرايان هستند. حدس ميزنم اين سازمانها در ماههای پيش رو وقت خود را
صرف مبارزه و افشا رياکاری، تعصب و خرافات لشکر ديوانگان مذهبی خواهند کرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر