۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه

تايمز: تاكيد نماينده ايران بر اعدام همجنس بازان

روزنامه انگليسي تايمز در تازه ترين شماره خود ادعا كرد: يك نماينده مجلس ايران چند ماه پيش در نشستي خصوصي با نمايندگان پارلمان انگليس تاكيد كرده كه همجنس بازان سزاوار اعدام هستند.
اين روزنامه به نقل از يك مقام انگليسي نوشت: "رييس هيات پارلماني ايران كه ارديبهشت ماه براي شركت در اجلاس جهاني بين المجالس عازم اندونزي شده بود در گفت و گويي خصوصي با نمايندگان پارلمان انگليس اظهار داشت ايران معتقد به اعمال مجازات مرگ براي همجنس بازان است."
اين اظهارات پس از آن بيان شد كه انگليسي ها نسبت به اعدام چند تن از همجنس بازان در ايران ابراز نگراني كردند.
براساس اين گزارش محسن يحيوي، دبيركل اتحاديه بين المجالس و عضو كميسيون انرژي مجلس در اين ديدار توضيح داد كه اسلام همجنس بازي مردان و زنان را مجاز نمي شمرد.
اين نماينده مجلس ايران خاطرنشان كرد: "همجنس بازي مغاير با ماهيت انسان است و انسان ها براي توليد مثل خلق شده اند كه برخلاف طبيعت همجنس بازي است."
به گفته "نيكول پيچت"، يك پژوهشگر انگليسي كه در اين جلسه حضور داشت بحث از آنجا آغاز شد كه نمايندگان انگليسي درباره اعدام همجنس بازان در ايران سئوال كردند و مقام ايراني نيز پاسخ داد كه همجنس بازي به خاطر ايجاد بيماري هايي همچون ايدز مورد نكوهش است.
برپايه اين گزارش "آن كلويد"، نماينده حزب كار و رييس هيات پارلماني انگليس در اجلاس مذكور گفت: "پافشاري بر اين نگرش ها مايه نگراني است و ما احساس خود را بيان كرده ايم."
انگليس پيشتر از ايران به خاطر اجراي حكم اعدام همجنس بازان و سنگسار انتقاد كرده است.


ويديوها از تظاهرات اعتراضي 1 اسفند مردم ايران

يك شاهد عيني از خيابان ملاصدراي شيراز، به بي بي سي گفت همزمان با تجمع معترضان در اين خيابان، نيروهاي امنيتي با باتوم سعي در متفرق كردن آنها داشتند. اين شاعد عيني گفت، معترضان شعار “مرگ بر ديكتاتور سر مي دهند” و با ماموران درگير شده اند.

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

گفتگو: همجنس گرایی و مسیحیت

در آستانه ی میلاد مسیح و شروع سال نو، ندا موقعیت را مناسب یافت تا گفتگویی اختصاصی با نماینده ای از جامعه ی مسیحیان ایرانی داشته باشد. با وجود همه ی تلاش ها هیچ کس نپذیرفت به عنوان نماینده ی این جامعه با ندا به مصاحبه بنشیند. در پایان یکی از آگاهان مسیحی به شرط مخفی ماندن نام خود حاضر به گفتگو شد شرح آن را در ذیل می خوانید:

فرخ: فکر می کنم اول باید سال نو را تبریک بگویم و میلاد مسیح را؛ و ممنون که بعد از این همه مکافات موافقت کردید با ما صحبت کنید.

الف.ب: خواهش می کنم.

فرخ: اجازه بدید سوال آخر را اول بپرسم، آیا امیدی هست که همجنس گرایان با جامعه ی مسیحی به معنای کل کلمه کنار بیایند؟

الف.ب: بله! من فکر می کنم اگر تا الآن هم این اتفاق رخ نداده اتفاق تأسف برانگیزیست. وقتی ما به زندگی عیسا مسیح نگاه می کنیم می بینیم که برای او خط قرمزی در ارتباط با آدم ها وجود نداشت حتی در برابر مترود ترین افراد که در انجیل ها تحت عنوان دو گروه "خراجگیرها" و "گناهکارها" اسم گذاری می شوند. تمام کسانی که در قرن اول میلادی نباید با آن ها رابطه می داشتند در این دو گروه می گنجاندند لیک می بینید که بیشتر نشست و برخاست مسیح با همین دو طبقه بود و برای همین خیلی محکوم می شد و زیر سئوال می رفت که "تو چرا اینقدر وقتت را با کسانی می گذرانی که باید از قوم تصفیه شوند؟" برای همین من فکر می کنم که اگر ما نگاه عمیق تری به انجیل بیندازیم- نگاه به خود عیسی- باید ما مسیحیان را تشویق کند که خطوط قرمزمان را مورد بازنگری قرار دهیم. شاید باید اصلاً این ها را طور دیگری تعریف کرد. کسی که با مسیح است دائم در حال واژگونی ارزش هاست و می آموزد که خطوط قرمز را طور دیگری تعریف کند. خط قرمز شاید این است که ما خط قرمز داریم. خط قرمز خیلی جاها مبارزه ی درونی ماست نه مبارزه ی بیرونی. ما خیلی وقتها در مبارزه ی درونی با پلیدی شکست می خوریم و شاید به خاطر همین است که به دنبال پلیدی در بیرون هستیم.

ولی به نظر من. بله! اگر امیدی برای این قشر باشد، در مسیح است و به امید خدا در مسیحیان است که آغوششان را باز کنند و محبت خدا را منعکس کنند.

فرخ: بین مسیحیان ایرانی مسئله ی همجنس گرایی مورد توجه قرار نگرفت؛ یعنی به مسائل دیگربیشتر از این قضیه توجه می کنند. دلیلش را چه می دانید؟

الف.ب: به نظر من دلیلش این است که مسیحیت ایرانی یک پدیده ی نو ظهور و جدید است و مثل بچه ایست که تازه به دنیا آمده. این بچه هنوز خودش را نشناخته چه برسد به این که بخواهد در مواجه شدن با مسائل جدی اخلاقی واکنشی نشان دهد. خیلی وقت ها مسیحیت ایرانی دچار یک بحران هویت است. کسی که هنوز خودش این درگیری درونی را دارد نمی تواند به این مسائل خارجی پاسخ دهد و اساساً داشتن چنین انتظاری درست نیست. خیلی وقت ها این پدیده را به بحران هویت نوجوانی تشبیه می کنند، سنی که فرد در حال پیدا کردن خودش است و دائم در حال آزمون و خطاست. ما الآن آنجاییم. برای همین هم هست که اگر گاهاً برخوردی می کنیم با برخی مسائل، این برخورد خیلی ناپخته است. من فکر می کنم باید به این پدیده زمان داد و باید اجازه داد که این بچه بزرگ شود تا بتواند در آینده برخوردی مناسب و قابل اتکا نسبت به این مسئله داشته باشد. من زمان را در این رابطه خیلی مهم می دانم.

فرخ: کلیساهایی البته خارج از ایران، وجود دارند که به وضوح از هجنس گرایان و به طور مشخص ازدواج همجنس گرایان دفاع می کنند و همچنین کلیساهایی هستند که همجنس گرایی را صراحتا "گناه" می دانند. هر دوی این کلیسا ها هم ادعا می کنند که آموخته هایشان را از کتاب مقدس می گیرند. شما این تضاد را چطور توجیه می کنید؟

الف.ب:این تضاد تنها درباره ی مسئله ی همجنس گرایی نیست این تضاد در مسائل اخلاقی دیگری هم وجود دارد. یعنی این طور نیست که همه ی مسائل حل شده وتنها در این یکی ما دچار تضاد هستیم. ما راجع به مسئله سقط جنین نیز با این مشکل مواجهیم. گروهی هستند که خیلی مخالفند گروهی هستند که حق انتخاب را به خود شخص می دهند و یا مثلاً در مورد مسئله طلاق! پس می بینیم که این مسئله تنها مربوط به مسئله همجنس گرایی نیست. و همان طور که در اسلام هم هست در مسحیت قرائت های مختلف از متن می شود داشت. یعنی شما میتوانید متن را بخوانید و بر آن اساس درکی از آن متن به دست بدهید که له یا علیه مسائله ی مذبور بتواند خودش را نشان بدهد. برای همین...

فرخ: ولی تا جایی که بنده در جریان هستم، در کتاب مقدس صراحتاً همجنس گرایی نهی شده، نشده؟

الف.ب: بله! و همجنس گرایی آن هم در سه متن در عهد جدید و سه متن در عهد جدید هست که بر ضد هم جنس گرایی صحبت شده. اما در خیلی از متن های بیشتر کلام خدا بر ضد غیبت صحبت شده. من این را میخواهم بگویم که چرا باید این گونه گزینشی اخلاقیات را تعریف کنیم؟ اگر به ضد یک چیز صحبت شده دلیل بر این نیست که دیگری تأیید می شود.خب، به ضد مثلاً بد گویی بارها و بارها بیشتر جاها...

من می توانم اینطور بگویم، به ضرس قاطع میتونم که با مثلاً بد گویی و شرارت زبان اصلاً قابل مقایسه نیست.این همه متن ما داریم در حالی که راجع به مسئله همجنس گرایی فقط دو سه جا صحبت شده. خوب من از این میتوانم به این نتیجه برسم اگر قرار بود این مسئله اینقدر هاد باشد...! درسته؟

فرخ: درسته.

الف. ب: چرا سه جا به صورت واضح راجع بهش صحبت شده؟ اولاً وقتی من اینطور میگویم از نظر کمی بررسی نمیکنم، نمیگویم چون فقط سه جا گفته مسئله مهمی نیست. نه!

فرخ: درسته، درسته!

الف.ب: ولی میخواهم از طرف دیگر هم بگویم که به گونه ای گاهی اوقات راجع به کتاب مقدس سؤال میکنید؛ میگویم که اگر این مسئله در کتاب مقدس سه جاست، سیصد جا راجع به زبان صحبت کرده، نمیدانم پانصد جا راجع به حسادت یا قضاوت صحبت کرده است. خوب چرا ما این همه موارد نکوهش برای یک سری از رفتارهای اخلاقی را نمی بینیم بعد می آییم مثلاً نمی دانم چند مورد که اینجا گفته شده را اینطور خیلی بزرگ می کنیم؟ دلیلی که من فکر میکنم اینطور میکنیم این است که این مسئله چه می دانم، مسئله ی نو ظهوریست یک مسئله ی... – حالا نوظهور، منضور من اینطور نیست که جدید آمده. قرن اول میلادی هم پس بوده که راجع بهش صحبت شده - ولی من فکر میکنم گاهی اوقات ما خیلی...

یا شاید اینطوری بگم به شما بهتر باشد، شما هر موضوعی از کتاب مقدس یا می توانی تایید کنی یا می توانید رد کنید اگر درست نخوانید. یعنی این کتاب در خدمت تایید نظرات ماست با تفصیر البته غلط! یعنی شما می توانید یک آیه را بر دارید بگید: اینجا اینو میگه! اونجا اینو میگه! اینجا اینو میگه! ولی من میگویم، یک جای دیگر اگر یک آیه ی دیگر را برداری میگوید "دیگران را داوری نکن! روح قضاوت نداشته باش!" خب اونو اگر قبل از این می خواندی آیا اینو می گفتی که الآن به این شدت میگی؟ پس این ها همه اش بر میگرده به قرائت ما از این متن و نگاه کلی که به این متن داریم. من اگر میخواهید میتوانم به شما بگم که وقتی با درک محدود خودم کتاب مقدس را می خوانم می توانم بفهمم نگاه کلی اش چیست. نگاه کلی اش نسبت به همجنس گرایی! ولی اینکه بتوانم بگم این مسئله "آنقدر" ذکر شده در کلام خدا نه! نه! خیلی چیزهای دیگر آنقدر ذکر شده در کلام خدا که یعنی من ممکنه به زعم خودم دست به این کار نزنم و فکر کنم آدم مثلاً خوبی هستم ولی نه کنترل زبانم را دارم، نه برای دیگران احترام قائلم، نه در قضاوت هایم بزرگوارانه برخورد میکنم. به اعتقاد من از دید خدا اینها به همان اندازه گناه است که اگر آن فردی که فکر میکند همجنس گرایی گناه است، گناه است. یعنی به عبارت دیگر، یک چیزی هم که هست ما در مسحیت گناهان صغیره و کبیره که نداریم، که بگوییم که چیزهایی هست که خیلی... نه، گناه گناه است! آب آلوده بشود دیگر آلوده شده حالا میخواهد با دز بالا یا دز پایین بالآخره آلوده است برای همین من فکر میکنم که باید با تأمل بیشتری به این مسائل پرداخت.

فرخ:یک مسئله ی خیلی مهم که الآن به ذهنم رسید.آیا یک مسیحی مکلف هست که در مقابل ظلم موضع گیری بکنه یا خیر؟

الف.ب: خب صد درصد.

فرخ:صد در صد هست! و انواع اعدام مثل چهار پاره کردن انسانها یا دفنشان زیر دیوار یا پرتاب کردنشان با گونی روی زمین که بارها و بارها اتفاق افتاده دلیل کافی نبوده برای اینکه افرادی -من نمیگویم یک جامعه بزرگ - از میان مسیحیان بیایند و این موضوع را محکوم بکنند؟

الف.ب :بله. کاملاً همین طوره!

فرخ:خب. فکر میکنم تا حالا این اتفاق نیفتاده باشد!

الف.ب:ببینید من اول کار هم گفتم که شما میتوانید موافق نباشید ولی میتوانید بزرگوارانه مخالفت کنید.

فرخ: یعنی بزرگوارانه با کسانی که دارن میکشند موافقت... متوجه نشدم!

الف.ب :نه کسانی که میکشند! منظور من مسئله همجنس گرایی بود. من احساس کردم این موضوع را گفتید که به این معنا ربط بدید که اگر یک جایی حقی تضییع می شود یک جایی هم مثلاً حق یک جمعه یا افرادی تضییع میشود.

فرخ: دقیقا منظور من همین بود که این حقی که تضییع می شود آیا موضعی نباید جلویش گرفت؟

الف.ب: قطعاً باید گرفت! ولی این دوتا از یک سنخ نیستند. تکه پاره کردن مثلاً یک نفر به شکل فیزیکی یا اینکه حالا...

فرخ: میدانید که این سه مورد احکام اسلام برای همجنس گرایان هست و در ایران اجرا شده!

الف.ب: بله. خب این صد در صد یک حرکت ضد انسانی است واین صد در صد پاسخ... یا اینطوری بگم در کلام خدا می گوید: "مغلوب بدی نشو بدی را با نیکویی مغلوب ساز" این یک آیه خیلی معروف هست در کتاب رومیان باب دوازده. این حرکت یعنی این نوع واکنش به اینطور اشخاص به یک معنا شیوع بدی است. وفتی می گوییم بدی، یعنی پلیدی، شرارت، تاریکی! کسی که همچین کاری را می کند صددرصد در جهت رفع بدی حرکت نمی کند بلکه به یک معنا دارد بدی را چه میکنه؟ بدی را با بدی بزرگتر -اگر آن بدی باشد- بدی را با بدی بزرگتری پاسخ می دهد. من نسبت به خود این مسئله که یک نفراین کار را می کند، حتی نمی توانم حکم بدهم. منظورم این است که یک نفر، اگر همجنسگرا باشد، ما نمی توانیم حکم بدهیم. ما می توانیم بگوییم کتاب مقدس چه می گوید ولی اینکه راجع به شخص حکم بدهیم سخت است، نمی شود، واقعاً دشوار است چون ما نمی دانیم چه در دنیای این شخص گذشته. حالا جدا از اون که خود حکم هنوز مشخص نیست، شما بیایید همچین احکام سبوعانه ای صادر کنید که آن دیگر بدتراست که دیگه یعنی شما اومدی بدی را چقدر گسترش دادی!

حالا در رابطه با خود این مسئله شاید ما خیلی راجع به حواشی اش صحبت کردیم؛ منظور من همون مسئله همجنس گرایی است. در رابطه با خود این مسئله که من شخصاً چه فکر می کنم حالا من می گویم که نظرات متفاوت است. اینطور است ولی اگر یکی به من بگوید آقا نظر شخصی شما چیه؟

فرخ: من خیلی دلم میخواست این رو ازتون بپرسم ولی هی سعی می کردم پرهیز کنم. فکر می کردم خوشتون ممکنه نیاد!

الف.ب: نه. من نظر شخصیم را...من فقط نظر خودم رو می گویم. این را بگویم. مثلاً شما خودتون اول کار گفتید که "بی خدا" هستید. خب، ولی بی خدایی که داری با یک مسیحی صحبت میکنی میخواهی نظرش را بپرسی من هم وقتی شما گفتید بی خدا هستم من که اصلاً برق از سرم نپرید به نظر من شما یک باورهایی دارید. "بی خدایی" هم خودش بر روی باورهایی استوار است دیگر، بر اساس آن باورها دارید عمل می کنید. من هم یک باورهایی دارم بر اساس آن باورها زندگی و عمل می کنم. ولی ما همدیگر را قبول داریم برای همدیگر احترام قائلیم در عینی که دو راه متفاوت را می رویم. به نظر من این را بهش می گویند برخورد بزرگوارانه. اونچه که در مسیحیت نه فقط توی مسیحیت، کلاً توی دنیای فعلی ما کم هست، همین برخورد بزرگوارانه است؛ یعنی کسی در عین مخالفت گوش بدهد و برای دیگری احترام قائل باشد. نظر شخصی من راجع به همجنس گرایی وقتی راجع بهش فکر می کنم؛ من نمیتونم یک حکم کلی بدم و فکر میکنم کس دیگه ای هم نمی تونه یه حکم کلی بده یعنی اینکه بگوییم هر کس، - دیدید میگن گردویی گرد است.... - ما نمی توانیم بیاییم صحبت کنیم راجع به این مسائل چون ما نمیدانیم دراین دنیا، اصلا در این فضا چه گذشته که همچین نتیجه ای حاصل شده. همون طور که هیچکس نمیتواند بگوید من که هستم. مشکلی که من این گرایش را ندارم ولی کسی نمی تونه بیاید راحت در مورد من نظر بدهد چون من خیلی پیچیده تر از آنی هستم که با یک حکم بشود تعریفم کرد. ولی من شخصاً فکر می کنم یک نوع فاصله گرفتن از اون دیزاین الهیه. یک نوع فاصله گرفتن و طرح خود الهیه طرح خداست. من یک فاصله ای می بینم توی این حرکت، فاصله از اون طرح. حالا وقتی میگم فاصله از این طرح نباید فکر کنید همه چیز دیگه توی این طرح هست فقط در این یک قسمت ما یک فاصله می بینیم نه! اصلا ما در این دنیایی که در آن زندگی می کنیم بیشتر فاصله می بینم از طرحی که خدا در کلام خدا گذاشته از روابط آدم ها با همدیگر،از همون که گفتم، از پذیرش همدیگر، از اینکه چطور راجع به هم صحبت میکنیم، از اینکه چطور همدیگر را قضاوت میکنیم، همه ی اینهایی که من دارم میبینم فکر نکنید فقط در جامعه ی همجنس گرا، در خود کلیسا بیشتر آدم چه می بیند؟ فاصله می بیند. ما "اون" نیستیم! خب من همجنس گرایی را هم یکی از اینها میبینم. به نظرم یک نوع فاصله گرفتن از آن طرح الهیست. خیلی چیزهای دیگر هست که کنار این فاصله هاست میدانید!؟

خود من شخصاً یکی از همین ها، من خودم هم از طرح خدا برای زندگی فاصله گرفته ام. فاصله دارم در آن چه که هستم در آن چه که می کنم، به همین دلیل خودم را یک جایی نزدیکتر به آن طرح نمی بینم که فکر کنم همجنس گرا ها دورترند. می بینید؟

فرخ: بله!

الف.ب: برای همین کلاً اگر بخواهیم بگوییم، من اینطور میبینم ولی نظرم فقط راجع به همجنس گرا ها نیست نظرم راجع به کلیساست. نظرم راجع به برخورد ما با همدیگر، نظرم راجع به دنیاییست که داریم درونش زندگی میکنیم. بیشتر ما روایت فاصله هستیم. از یک طرحی که خدا در کلامش برای ما معرفی کرده یا شایدهم اگه پرگویی نباشد هیچوقت شر را نمیتوانیم به عنوان یه عامل خارجی تعریف کنیم. شر همیشه نقطه شروعش از من است. از درون ماست برای همین است که نمیتواند با یک چیزی را محکوم کنی که نقطه آغازش از خود تو هست اگر قرارباشد محکوم کنی باید از خودت شروع کنی نظر شخصی من.

فرخ: کار خیلی سختی هم هست معمولاً کسی نمی کند این کار را. یک مسئله ای که خیلی جلب توجه میکند برای من، و فکر می کنم چون اینجور که آمار نشان میدهد تعداد ایرانی هایی که مسیحی می شوند رو به افزایش است، مسئله فیض است. اگر ممکنه لطف کنید تعریفی از فیض بدهید و بعد من درباره اش سئوالی دارم.

الف.ب: تعریف جامع ای که بین مسحیت و مسیحیان ایرانی هست "بخشش بدون قید و شرط" یا "بخشش بلاعوض" یعنی چیزی در برابرش کسی نمیخواد، هدیه ای هست بزرگوارانه بدون اینکه فرد لازم باشد برای بدست آوردنش شایستگی کسب کند یا لیاقت دریافتش را. اتفاقاً در عین بی لیاقتی شخص فیض دریافت می کند. فیض همین است! بخشش یا هدیه ای برای کسی که اتفاقاً این هدیه نباید داده شود. نیش فیض همین جاست که از آن کسی میشود که نه خودش می تواند باور کند این می تواند مال او باشد، نه دیگران می توانند باور کنند این میتواند مال او باشد. یک نیش درون فیض هست میدانی؟ آدم وقتی میبیند یک حالت بر خورندگی دارد ولی فیض را اینجوری تعریف می کنند.

فرخ: این فیض به اعتقاد شخص شما شامل همجنس گراها میشود یا نه؟

الف.ب: صد درصد شامل حالشان میشود. الآن یک آیه ای جلوی من هست این را برای شما می خوانم ببینید چه میگوید. این جا راجع به فیض دارد می گوید، می گوید:"اما کسی که کار می کند مزدش حق او شمرده می شود نه هدیه حقش چون کار مزد دریافت می کند هدیه نیست. اما آن که کاری نمی کند بعد به خدایی توکل می دارد که بی دینان را پارسا میشمارد ایمان او برایش پارسایی به شمار می آید.اون که کاری نمی کند و فقط می آید و باور میکند، ایمان می آورد، مثل این هدیه ازآنش میشود پس هدیه فیض و رحمت خدا نه فقط از آن کسانی که گرایشات همجنس گرایانه ندارند بلکه مال همه است! در فیلم "مارمولک" من نمیدانم آخرین صحنه فیلم، قشنگ فیض را تعریف کرد گفت که خدا فقط خدای آدم های خوب نیست، خدا که فقط خدای آدم های دین دار و اخلاقی نیست خدا خدای آدمهای زندانی شده هم هست خدا خدای آدمهای محکوم شده هم هست یا از دید دیگران محکوم هم هست این یعنی فیض پس فیض شامل حال همه هست.

فرخ: من می دانم اگر این سؤال را بپرسم مایه ی شرم می شود ولی به اعتقاد شما آیا واقعاً تمام ادیان یک حرف را می زنند؟

الف.ب: به اعتقاد من نه!

فرخ: می توانید توضیح بدهید؟ مخصوصاً میان اسلام و مسیحیت.

الف.ب:خب این یک بحث دیگست! این با این بحث تکثر گرایی دینی است. من ارتباطش را با مسئله همجنس گرایی نمی دانم.

فرخ: نه، بحث من اینجاست که توی دینی مثل مسیحیت به طور مثال شما می آیید در مورد فیض صحبت می کنید توی دینی مثل اسلام - البته بماند که توی مسیحیت هم کم آدم نسوزاندند تا آنجا که من می دونم- ولی توی دین اسلام امروز ما اعدام داریم در مورد همجنس گراها اینجاست که یه مقدار فکر میکنم خیلی بی ربط نباشه این سؤال.

الف.ب:خب بله. تفاوت ها فقط در احکام اخلاقی نیست. تفاوت ها گفتم از همون ابتدا که شما شروع می کنید اینکه میگویند این خداست حالا میایید یک دفعه در مسیحیت می بینید این خدا شد تثلیث که برخی به اشتباه فکر میکنند سه تا خداست! نه یک خداست منتها یک خداست که اصلاً یک ماهیت یک شخصیت و یک تعریف متفاوتی دارد با خدایی که ادیان دیگر معرفی میکنند. اگر خدایشان متفاوت است خب قطعاً انتظارات اخلاقی که این خدا هم دارد با هم متفاوت است. پس این تفاوت ها تفاوت های بنیادی است. این طور نیست که اینا یک حرف را بزنند، به هیچ وجه یک چیز را نمی گویند. من اصلاً اعتقاد دارم این اعتقاد که همین راه ها به یک جا ختم می شود و یک چیز است. اینها بیشتر از مذاهب مشرق زمین آمده اینها بیشتر نگاه های هندوئیستیست و این چیزی نیست که مسحیت می گوید در مسحیت هم خیلی تفاوت بنیادی با اسلام اگر خدایش متفاوت است که تا آخرش هم تفاوت هست.

فرخ: خیلی متشکرم از زمانی که گذاشتید و در پایان آیا پیامی دارید برای همجنس گرایی که سخنان شما را میخواند یا اینکه نه؟

الف.ب: من فکر می کنم که اولاً باید این عزیزان کاملاً متوجه بشن که خود ما که آمدیم مسیحی شدیم خود ما که اومدیم به یک معنا به ما یک نگاهی داشتند و دارند مثل نگاهی که الآن به همجنسگرایان دارند. یعنی در همان فضایی که الآن اونها هستند. به یک معنا مثل اینکه من دنیای اینها را خوب می فهمم چون از یک دنیای ترد شدگی و محکومیت هست. پس از یک طرف میشود گفت که ما از یک نظر فرکانس های مشترکی داریم، چون هر دوی ما از یک نظر ترد شدیم ولی خدایی که من در مسیح شناختمش خدایی که هیچ خط قرمزی ندارد خدایی که محبتش شامل حال همه است خدایی که دنبال بهانه است تا بنده اش را با خودش به آسمان ببرد. به خاطر همین اولا میخواهم بگویم این حس محکومیت درونشان نباشد. و اگر همه ی درها را بسته می بینندعیسایی را صدا بزنند که ما را هم یک روز پذیرفت و خواهند دید که این پذیرش شامل حال آنها هم می شود. من میخواهم به عنوان یک نماینده ی خیلی کوچک اگر این عزیزان پیام های محکومیت از جامعه مسیحی دریافت کردند من ازشون معذرت می خواهم و بدانند که این چیزها و این صحبت افراد را جای صحبت عیسی نگذارند. اگر انجیل را خواندند و یک جایش متوجه شدند که عیسی دارد آن ها را محکوم می کند قبول می کنم. ولی هیچ جایی نیست که عیسی کسی را که سراغش بیاید رد بکند.

مردان دگرجنسگرایی که با مردان هم جنس خود سکس دارند

مردانی که با مردان سکس دارند (MSM) اصطلاحی است که از بدنه ی رو به رشد ادبیات مشتق می شود و نشان می دهد که تمام مردانی که با همجنس خود سکس دارند همجنسگرا نیستند. برای دسته بندی مردانی که دارای روابط جنسی با مردان دیگر هستند اما هویت جنسی آنها همجنسگرا و یا دوجنسگرا نمی باشد، پژوهشگرانِ سکس و سازمان های ایدز کلمه ی مخفف MSM را برای نامیدن واقعیتی پذیرفتند که تقسیم دنیا به همجنسگرا و دگرجنسگرا، با تعداد کمی دوجنسگرا که گاهی اوقات به سادگی مردان گی و یا لزبین هایی هستند که با همجنسگرایی خود سازش ندارند را، پیچیده تر می کند. و این واقعیتی است که فعالیت جنسی پیچیده تر از آن است که سیستم نامگذاری سنتیِ دوگانه (و یا حتی سه گانه) بتواند با آن تطبیق یابد.

این مقاله بر مردان دگرجنسگرا که با مردان روابط جنسی دارند (SMSM) (1) تمرکز می کند. اگرچه رفتار این مردان را می توان به صورت همجنسگرا و یا دوجنسگرا دید، این مردان نه گی هستند و نه بایسکشوال.

پدیده ی SMSM آنچنان عمومی و شناخته شده گردید که حتی Oprah در مصاحبه ی خود با J.L. King در مورد این مطلب صحبت کرد. J.L. King در ابتدا این سبک زندگی در اجتماع سیاهان را با کتاب پرفروش خود با عنوان On the Down Low (2) نگاهی بر زندگی مردان سیاه Straight که با مردان می خوابند، نشان داد. Keith Boykin در Beyond the Down Low سکس، دروغ و انکار در سیاهان امریکایی، SMSM را در میان آفریقایی-امریکایی ها نشان می دهد. اگرچه “down low” را به هیچ عنوان نمی توان محدود به جامعه ی آفریقایی-امریکایی دید. SMSM در تمام نژادها، تمام اقوام، مذاهب و رده های مختلف اجتماعی-اقتصادی وجود دارد.

تعداد مردان دگرجنسگرایی که با مردان سکس دارند را به سختی می توان دقیقاً محاسبه کرد اما این تعداد مطمئناً به طور شگفت آوری زیاد می باشد. براساس آمار مراکز کنترل بیماری، بیشتر از 3000000 زن امریکایی پارتنر جنسیِ مردانی هستند که مخفیانه با مردان دیگر ارتباط جنسی دارند، البته این تعداد شامل مردان بایسکشوال و مردان گی ِ مخفی نیز می باشد.

پدیده ی SMSM جدید نیست اگرچه تنها به تازگی توجه رسانه ها را به خود جلب کرده است. در نسل های پیش، این مردان به عنوان “trade” یا "کالا" توصیف می شدند – مردان دگرجنسگرایی که در روابط جنسیِ همجنسی به صورت مخفیانه شرکت می کردند و معمولا در آمیزش مقعدی نقش فعال و در عمل دهانی (fellatio یا تحریک آلت تناسلی مردان توسط زبان) نقش مفعول را انجام می دادند.

این افراد یا جزو تن فروشان بوده اند و یا مردانی بوده اند که تنها به دلیل در دسترس نبودن شریک جنسی زن با مردان دیگر رابطه ی جنسی برقرار می کردند (به عنوان مثال زندانی ها و یا مردانی که در محیط های تمام مردانه زندگی می کنند). این افراد می توانستند با مردان دیگر، مثلا نوجوانان فراری که برای زنده ماندن در خیابان ها زندگی می کنند و یا مردان جوان بی خیال و لاابالی (3) سکس داشته باشند.

این مردان برای یافتن فرد مقابل همجنس برای سکس معمولا در پارک های عمومی یا توالت های عمومی گشت می زنند، اما تمایلی به عضو بودن در اجتماع همجنسگرایان بجز در حاشیه ی آن ندارند.

اخیراً رشد اینترنت انجام انواع هوس های جنسی را برای همه از جمله SMSM ها آسان کرده است. اینترنت ملاقات مردان دگرجنسگرا (با هویت دگرجنسگرا) را با مردان دیگر برای سکس ناشناس و سریع، راحت تر و بی خطرتر نموده است. بنابراین تعداد مردانی که بدون به خطر افتادن هویت جنسی شان میل سکس با همجنس را تجربه می کنند رو به افزونی می باشد.

علاوه بر این برخی از مردان همجنسگرا به داشتن سکس با مردان دگرجنسگرا فتیش دارند. باز هم اینترنت و دیگر ابزار ناشناس به این مردان همجنسگرا کمک می کند تا با مردان دگرجنسگرایی که به دنبال داشتن سکس با مردان هستند ارتباط برقرار کنند.



چرا مردان دگرجنسگرا با مردان دیگر سکس دارند؟

دلایل زیادی وجود دارد که مردان دگرجنسگرا می توانند با مردان سکس داشته باشند. این دلایل در یک بازه از همجنسگراییِ موقعیتی تا اعتیاد جنسی قرار می گیرند. به طور کلی رفتار SMSM ی در محدوده ی ارضای جسمی و رفتارهای جنسی می باشد و ربطی به جذابیت یا کشش برای مردی دیگر ندارد. جذابیت در این رفتار نسبت به عمل و یا بدنِ (و یا عضوی از بدن) مردانه است و نه نسبت به خود یک مرد به طور کامل.

مردان دگرجنسگرایی که با مردان دیگر سکس دارند غالباً تمایلات جنسی بالایی دارند و به راحتی از لحاظ جنسی برانگیخته می شوند. این مردان ممکن است به دنبال یافتن ارتباطاتی با مردان باشند تا ارضای جنسی سریع و راحتی داشته باشند، که در این ارتباطات نیازی به متعهد شدن عاطفی ندارند و همچنین هویت جنسی آنها به عنوان یک مرد دگرجنسگرا به خطر نمی افتد.

برخی از SMSM ها را می توان به صورت "احساسی-دگرجنسگرا و جنسی-همجنسگرا" (4) توصیف کرد. اینها مردانی هستند که به صورت رمانتیک به جنس مخالف جذب می شوند اما تحریک عمده ی جنسیِ آنان با مردان می باشد. این مردان معمولاً به صورت دگرجنسگرایان ازدواج کرده و عاشق زنان خود می باشند اما با این حال به صورت جنسی تمایل دارند که با مرد دیگری سکس داشته باشند.

SMSM های دیگر آنهایی هستند که معمولاً ترس از اجتماع دارند و مهارت های کافی برای ارتباط برقرار کردن و لاس زدن با زنان را ندارند. معمولاً این افراد آنچنان دچار تشویش و پریشانی می شوند که ارضای جنسی خود را با مردان دیگر می یابند. چرا که داشتن فقط یک سکس (hook-up) از طریق اینترنت، پارک ها و مکان های عمومی ای که مردان برای داشتن سکس با دیگر مردان در آنها می گردند، آسان تر است و نیازی به مهارت های اجتماعی ندارد.

معمولاً SMSM ها نسبت به تصاویر لخت مردان برانگیخته نمی شوند. در عوض آنها به صورت جنسی با زنان برانگیخته می شوند و به آنها جذب می گردند. از این رو ارتباط آنان با مردان معمولا بیش از آنکه از میل جنسی شان ناشی شود (شهوت آنان به مردان معمولا کمتر از شهوت آنها به شرکای زن شان می باشد) از تمایل آنان به مردان برای تجربه کردن و انجام برخی فانتزی های جنسیِ ویژه شامل برخی فتیش ها ناشی می گردد.

در برخی موارد آنها مجبور و یا شدیداً علاقه مند به داشتن تجربیات متفاوت جنسی ای می باشند که ممکن است به آنها برچسب همجنسگرایی زده شود (مانند علاقه به ساک زدن (تحریک آلت تناسلی مردانه توسط زبان) یا داشتن سکس مقعدی به ویژه اگر علاقه به مفعول بودن داشته باشند). برای اجرای این علایق، این مردان دگرجنسگرا معمولاً به دنبال مردان همجنسگرا می باشند، چرا که برخی همجنسگرایان کمتر از زنان در این موارد سوء قضاوت کرده و همچنین نسبت به تجربیات جنسی آزاد بدون تعهد راحت تر هستند.

بعضی از SMSM ها خواهان پیوند با مردان دیگر بوده و نیازمند دریافت محبت از این مردان می باشند. آنها دریافت این محبت و پیوند را از طریق داشتن ارتباط جنسی با دیگر مردان می یابند. برخی از مردان دگرجنسگرا که احساس می کنند به اندازه ی کافی از پدر خود محبت و توجه دریافت نکرده اند، به دنبال یافتن سکس به عنوان راهی برای کسب پذیرش و محبت از مردان دیگر می باشند. ممکن است که این مردان ترجیح دهند که این پیوند، غیر جنسی باقی بماند اما آنها نمی توانند این صمیمیت و پیوند را به جز از طریقِ روابط جنسی به دست آورند.

برخی از SMSM ها افراد به اصطلاح خودشیفته ای (5) هستند که نیازی دائمی به پذیرش و توجه دارند. این مردان از سکس با مردان دیگر به عنوان راهی برای برآورده کردن این نیاز به ستایش و تحسین استفاده می کنند.

بعضی دیگر دچار نوعی بیماری وسواسی می باشند که در آن شخص، گرفتار این احتمال می شود که ممکن است همجنسگرا باشد. این مردان احساس می کنند که باید در برخی اعمال مشخص شرکت کنند و این، باعث ایجاد این ایده می گردد که آنها همجنسگرا هستند در حالیکه در حقیقت آنان دگرجنسگرا هستند. آنها هیچ لذتی در تماس جنسی با مردان نمی یابند، ولی با این حال به شرکت کردن در روابط همجنسگرایی رانده شده اند.

گروهی از SMSM ها سوءاستفاده های جنسی کودکی خود را بازی می کنند. اگر یک پسر دگرجنسگرا (اساساً دگرجنسگرا) توسط یک خویشاوند مرد خود مورد تجاوز قرار گیرد، ممکن است در حین رشد کردن و بزرگ شدن حس "بازگشت به صحنه ی جنایت" را با خود حفظ کند تا دردِ احساسی خود را پاک کرده و از بین ببرد. این مردان دگرجنسگرا گرایش جنسی همجنسگرایانه نداشته و رفتارهای همجنسگرایانه ی آنها ربطی به هویت جنسی و احساسی آنها ندارد.

SMSMهای دیگر معتادان جنسی ای هستند که به دنبال راههای جدیدی برای اضافه کردن به شرم ها، هیجان ها و برانگیختگی های جنسی خود می باشند. این افراد تنها به دلیل اعتیاد جنسی مجبور به داشتن سکس با مردان می گردند.

در انتها برخی SMSM ها از تصور کردن یا دیدن سکس همسر یا دوست دختر خود با مردان دیگر در حضور خودشان و یا اطلاع داشتن از اینکه کی و یا کجا رخ می دهد لذت می برند. اغلب از این احساسِ حقارت که همسر یا دوست دختر آنها از بودن با مرد دیگری که نیرومند تر و داراتر است لذت می برد، به صورت جنسی تحریک می شوند. برخی مردان نیز از داشتن سکس با همسر مردانِ دیگر در حضور و یا با اطلاع شوهر لذت می برند. بعضی اوقات این مردان وارد رابطه ی جنسی با مرد مقابل می گردند اما تنها در حضور همسر و یا دوست دختر آن مرد.



تفاوت بین مردان گی و SMSM

گرایش جنسی یک مرد گی با داشتن جذابیت زیبایی شناختی پایدار، عشق رمانتیک و جذابیت جنسیِ تقریباً انحصاری به همجنس خود توصیف می گردد. افکار، فانتزی ها و رفتارهای جنسی یک مرد گی با هم در یک راستا می باشند. هویت او بر اساس داشتن احساسات، عواطف، داشتن حس معنوی، روانی و جنسی انحصاراً و یا بیشتر به مردان می باشد.

از آنجا که بعضی از مردان همجنسگرا می توانند از زنان در قسمتی از فانتزی ها و رفتارهای جنسی شان لذت ببرند (برای مثال داشتن ارتباط جنسی با یک زن همزمان با ارتباط با مرد دیگری و یا تنها تجربه ی داشتن سکس با یک زن)، یک مرد گی اگر نه کاملاً، بیشتر به مردان گرایش دارند.

در مقابل، SMSMها ممکن است درباره ی مردان فانتزی سازی کنند اما کشش رمانتیک و جنسی اصلی آنها به زنان می باشد. آنها مردان دگرجنسگرایی هستند که به دلایل مختلف در رفتارهای جنسی با مردان دیگر شرکت می کنند. آنها نه همجنسگرا هستند و نه دوجنسگرا، اگرچه که رفتار جنسی آنها شامل داشتن سکس با دیگر مردان نیز می باشد. نکته ی کلیدی اینجاست که آنها خود را به عنوان یک همجنسگرا یا دوجنسگرا ندیده و نمی دانند.

در شناخت و درک SMSM، یک فرق عمده میان هویت جنسی و ترجیح جنسی است. ترجیح جنسی درباره ی هوس ها و فانتزی ها مختلف می باشد درصورتیکه هویت جنسی درباره ی این است که چگونه فردی خود را به عنوان یکی از عبارات دگرجنسگرا، همجنسگرا و یا دوجنسگرا می شناسد و معرفی می کند.

رفتار جنسی یک مرد دگرجنسگرا با مردان می تواند بازتابی از یک نیاز برای ارضای سریع جنسی، میل برای تجربه، اعتیاد و یا عکس العمل پیچیده ای برای سوءاستفاد های جنسی گذشته باشد. گاهی اوقات این رفتارها نشان دهنده ی مشکلات و تعارضات این افراد با امیال و احساسات جنسی شان می باشد، اما نمی تواند نشانگر یک هویت همجنسگرا باشد.



آیا رفتار SMSM بیماری است؟

از آنجا که برخی از رفتارهای SMSM ریشه های آسیب شناختی دارند که باید شناخته شوند، مردان دگرجنسگرایی که با مردان دیگر سکس دارند الزاماً بیمار یا دارای انگیزه های آسیب شناختی نیستند. مردان همجنسگرا، دوجنسگرا و دگرجنسگرا دارای رفتارها، فانتزی ها و امیال جنسی معینی می باشند که معمولاً به همراه مشکلات روانیِ کوچکی آنها را تجربه می کنند.

علاوه براین، همانطور که کینزی و همکارش در دهه های 1940 و 1950 اعلام کردند مردان و زنان مستعد دامنه ی بسیار وسیع تری از رفتارها و فانتزی های جنسی ای می باشند که معمولاً شناخته شده است. بسیاری اوقات مردان و زنان همجنسگرا فانتزی های دگرجنسگرایی و مردان و زنان دگرجنسگرا فانتزی های همجنسگرایانه دارند.

جدا از آن چیزی که یک مرد را به داشتن سکس با مرد دیگری می کشاند - تا زمانی که شخص آگاه به پیامدهای رفتارش می باشد، رضایت خود و پارتنرش را داشته باشد، به شخص دیگری صدمه نزند و به اعتماد پارتنرش احترام بگذارد - لذت جنسی خود توجیه داشتن رابطه ی جنسی می باشد. علاوه براین، حتی می تواند به خود شناسی فرد کمک کرده و چشم انداز شخصی فرد را وسیع تر نماید.

اگرچه، داشتن یک زندگی Down low می تواند از جهات مختلف پرمخاطره باشد. پنهان کاری و شرم موجود در این نوع زندگی می تواند باعث آسیب های روان شناختی مانند افسردگی و خود کم بینی، به علاوه ی بسیاری رفتارهای غیرعادی دیگر، از جمله وابستگی دارویی، اعتیاد جنسی، تلاش برای خودکشی، خیانت جنسی و داشتن سکس بدون محافظت گردد که خود می تواند منجر به بیماری های مقاربتی از جمله آلودگی به HIV شود.

یک قاعده ی تجربی مفید این است که، اگر رفتار SMSM مانع رشد روابط شخصیِ عمیق گردد، عزت نفس یا حس شخصیِ فرد را مضرانه تحت تاثیر قرار دهد و یا باعث ایجاد پریشانی حسی در مورد افراد مورد علاقه ی شخص گردد، درمان می تواند مفید باشد. SMSM هایی که در نهایت به درمان روی می آورند، اغلب در می یابند که مشکل، رفتارِ جنسی آنان نیست؛ بلکه احساس آنان نسبت به آن رفتارها منبعِ مشکل می باشد.

برخی در می یابند که رفتار جنسیِ آنان دلالت بر اعمال و وجوه غیر جنسیِ آنان و یا زخم های احساسی ای دارد که نیاز به مداوا و درمان دارند.



نکته ای در مورد درمان جبرانی

درمان جبرانی (6) که برای تغییر گرایش جنسی یک فرد از همجنسگرا به دگرجنسگرا تلاش می کند، به طور گسترده و صحیح بی اعتبار شده است. این روش به مرور باعث القای خودبیزاری در مردان و زنان همجنسگرا می گردد.

حال آنکه مدافعان و شاغلین درمان جبرانی به موفقیت خود در تغییر همجنسگرایان به دگرجنسگرایان مباهات می کنند، اما این ادعاها هنوز با روش های علمی ارزیابی نشده اند. باید گفت که می توان به فردی کمک کرد تا از برانگیختن کشش های همجنسی بپرهیزد، اما این معادل با تغییر گرایش یک فرد نمی باشد.

می توان گفت کسانی که ادعا می کنند که "قبلاً همجنسگرا" (7) بوده اند و در حال حاضر از همجنسگرایی به دگرجنسگرایی تغییر نموده اند، حقیقتاً دگرجنسگرایانی هستند که در گذشته به صورت همجنسگرایان رفتار می نموده اند.

آنها مردان دگرجنسگرایی می باشند که با مردان دیگر سکس دارند.

۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه

سوال: پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ شخصی به چه معنی است؟

جواب: آیا تا به حال عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ شخصی خود پذیرفته اید؟ قبل از پاسخ به این پرسش، بهتر است معنی کلمات کلیدی آن، یعنی "عیسی مسیح"، "نجات دهنده"، و "شخصی" را شرح دهیم تا پرسش واضح تر شود.

عیسی مسیح کیست؟ بسیاری از مردم بر این باورند که عیسی مسیح یک شخص نیکوکار، یک معلم برجسته، و حتی یک پیامبر خداست. بطور یقین این اعتقادات در رابطه با مسیح صحّت دارند، ولی به تنهائی نمیتوانند شخصّیّت واقعی او را بازگو کنند. کتابمقدس میفرماید که عیسی تجسّم خداست؛ یعنی خدا جسم انسانی به خود گرفت و انسان شد (یوحنا 1:1 ، 14). خدا به این جهان آمد تا ما را تعلیم دهد، شفا بخشد، اصلاح کند، بیامرزد، و برای ما بمیرد! عیسی مسیح خداست؛ او خداوندی است که بر همه چیز حاکمیّت مطلق دارد. آیا شما این عیسی را در قلب خود پذیرفته اید؟

نجات دهنده یعنی چه؟ و چرا ما احتیاج به یک نجات دهنده داریم؟ کتابمقدس خاطرنشان می سازد که همۀ ما مرتکب گناه و اعمال شرارت بار شده ایم (رومیان 10:3ـ18). به خاطر ارتکاب گناه، همۀ ما مستحّق غضب و داوری الهی هستیم. تنها مجازات عادلانه برای گناهی که بر علیه خدای ابدی مرتکب شده ایم، تنبیه ابدی می باشد (رومیان 23:6 ؛ مکاشفه 11:20ـ25). به همین دلیل است که ما احتیاج به نجات دهنده داریم.

عیسی مسیح به این جهان آمد و به جای ما مُرد. مرگ عیسی مسیح، به عنوان خدائی که جسم بشری پوشیده بود، جریمۀ گناهان ما را بطور کامل و بی نقص پرداخت نمود (دوم قرنتیان 21:5). مسیح مُرد تا جریمۀ گناهان ما را پرداخت نماید (رومیان 8:5). او در واقع این قیمت را به جای ما پرداخت کرد. قیام عیسی از مردگان ثابت نمود که مرگ او برای پرداخت جریمۀ سنگین گناهان ما کافی بود. به همین دلیل او تنها نجات دهندۀ ماست (یوحنا 6:16 ؛ اعمال 12:4). آیا شما به مسیح به عنوان نجات دهندۀ خود ایمان دارید؟

آیا عیسی مسیح نجات دهندۀ "شخصی" شما می باشد؟ بسیاری از مردم تصور می کنند که مسیحیّت یعنی به کلیسا رفتن، انجام یک سِری سُنَن مذهبی، و اجتناب از برخی گناهان خاص! درحالی که مفهوم واقعی مسیحیّت بسیار متفاوت می باشد. مسیحیّت حقیقی، یک رابطه است؛ رابطه ای شخصی با عیسی مسیح. پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان نجات دهندۀ شخصی یعنی اینکه شما شخصاً به عیسی مسیح ایمان و اعتماد داشته باشید. هیچکس نمی تواند به واسطۀ ایمان دیگران نجات یابد. هیچکس قادر نیست با انجام یک سری اعمال خاص نجات یابد. تنها راه نجات این است که شما شخصاً عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، و اعتماد داشته باشید که مرگ وی بر صلیب جریمۀ گناهان شما را پرداخت کرد و قیامش حیات ابدی شما را تضمین نمود (یوحنا 16:3). آیا مسیح نجات دهندۀ شخصی شماست؟

اگر مایل هستید عیسی مسیح را به عنوان نجات دهندۀ خود بپذیرید، میتوانید از این نمونۀ دعا استفاده کنید. ولی این حقیقت را همیشه بیاد داشته باشید که گفتن و یا تکرار این دعا (و یا هر دعای دیگر) باعث نجات شما نمیشود. نجات واقعی تنها با اعتماد قلبی به عیسی مسیح که بر صلیب گناهان ما را آمرزید دریافت میشود. این دعا راه ساده ای است برای ابراز ایمان و قدردانی شما از خدائی که راه نجات را برای شما تدارک دید. "خداوندا، می دانم که به ضّد تو گناه کرده ام و مستحق مجازات می باشم. اما می دانم که عیسی مسیح، مجازاتی را که من شایستۀ آن بودم بر خود گرفت تا من بتوانم بوسیلۀ ایمان به او آمرزیده شوم. از گناه خود توبه میکنم و برای نجات فقط به تو اعتماد میکنم. تو را شکر می کنم که محض فیض عجیب خود گناهانم را بخشیده و به من حیات جاودانی داده ای. آمین."

عيسي مسيح: تنها راه نجات و رستگاري

ما بر اثر گناه، به مرگ محكوم شديم. ليكن خدا، فرزند يگانه خود را فرستاد تا به جاي ما جان بدهد. مسيح، مانند پلي، بر روي درّه‌اي كه ما را از خدا جدا مي‌سازد، قرار گرفته است.
ما به وسيله اين پل، با خدا ارتباط پيدا مي‌كنيم و آمرزش گناهان خود را به دست مي‌آوريم. يحيي درباره عيسي چنين شهادت مي‌دهد: <اينك برّه خدا كه گناه جهان را بر مي دارد.> (يوحنا 1: 29)
خدا
انسان

اعتقادات، اساسنامه و مقررات کلیسای انجیلی

اعتقادنامه نیقیه.
ج- اعتراف و اعتقادنامه آتاناسیوس که مهم‌ترین عبارات این اعتقادنامه یا اعتراف‌نامه به شرح زیر می‌باشد:
۱- در مورد خدا که ذات الهی، خدای جاوید و بدون تجزیه، سه شخصیت دارد که هم‌ذات بوده و به نام پدر و پسر و روح‌القدس معروفند. ما خدای واحد را که دارای تثلیث می‌باشد و تثلیث را که دارای وحدت می‌باشد عبادت می‌نماییم. سه شخصیت تثلیث از یکدیگر متمایز هستند و هر سه شخص به یک اندازه ”خدا“ هستند و یک خدای واحد را تشکیل می‌دهند. حکمت و نیکویی خدا بی‌انتها است و خالق و نگه‌دارنده همه چیز مرئی و نامرئی است.
۲- انسانِ سقوط ‌کرده وارث گناه- انسان بعد از سقوط آدم و سرپیچی از احکام الهی، از فیض خدا محروم شده است. او با گناه و بدون اعتماد و ترس از خدا، متمایل به علائق زشت به‌دنیا می‌آید. این بیماری یا گناه ارثی، گناهی واقعی است که موجب سقوط، داوری و مرگ ابدی برای آنهایی است که به‌توسط ایمان، تعمید آب و روح‌القدس از نو متولد نشده باشند.
۳- فرزند خدا- آموزه کلمه یعنی پسر خدا که جسم شد، بطوری که عیسی مسیح، هم کاملاً طبیعت انسان و هم کاملاً طبیعت الهی داشت و این دو طبیعت بطور جداناپذیر در شخص عیسی، متحد، عجین و در آمیخته است. عیسی مسیح، خدای حقیقی و انسان حقیقی، متولدشده از مریم باکره بطور واقعی رنج دیده، مصلوب شد و مدفون گردید تا با قربانی خود، ما را با خدای پدر آشتی دهد تا نه تنها از ارث گناه آزاد شویم، بلکه از تمامی اعمال گناه‌الود انسانی رها شویم. همین عیسی به قعر مرگ فرو رفت و حقیقتاً روز سوم از مرگ بر خاست و به آسمان صعود کرد و در دست راست خدای پدر نشسته و برای همیشه بر تمامی هستی و مخلوقات سلطنت می‌کند و ایماندارانش را قدوسیت می‌بخشد و به قلبهای آنان، روح‌القدس را عطا می‌فرماید تا آنها را هدایت و راهنمایی و احیا کند تا بتوانند در مقابل شیطان و نیروهای گناه ایستادگی و دفاع کنند. همین عیسی بطور مرئی بازگشت خواهد کرد تا زندگان و مردگان را داوری کند.
۴- عادل ‌شمردگی به‌ واسطه ایمان- انسان نمی‌تواند به‌توسط تلاش و نیروی شخصی و یا اعمال و لیاقت‌های فردی برای خود کسب نجات کند و عادل شود! این نجات و عادل‌شمردگی تنها به‌توسط ایمانشان به عیسی مسیح، البته بدون اینکه سزاوار آن باشیم، به ما اهدا می‌شود (رومیان ۳ و ۴).
۵- اطاعتی نو- این ایمان موجب میوه‌ها، ثمرات یعنی اعمالی نیکو می‌گردد. داشتن این ثمرات، اراده و دستور خدا است. این اعمال را انجام نمی‌دهیم تا نزد خدا عادل شمرده شویم (چون ما به‌توسط ایمانمان و در اثر مرگ عیسی مسیح به‌منظور بخشش گناهانمان، عادل شمرده می‌شویم و بخشش گناهان داریم؛ لوقا ۷:‏۱۰)، بلکه داشتن اعمال نیکو، میوه ایمانمان است.
۶- کلیسا- این آموزه به این معنا است که کلیسای مقدس همیشه وجود خواهد داشت و کلیسا مشارکت مقدس مؤمنین است، جایی که کلام خدا در آن موعظه و تدریس می‌شود و آیین مقدس عشاء ربانی و تعمید آب در آن صورت می‌گیرد.
۷- آموزه تعمید آب- عمل تعمید جهت نجات ضروری است. شخص با ایمان و به‌توسط این عمل و به‌واسطه فیض خدا، فرزند خدا می‌گردد و روح‌القدس به شخص اهدا می‌شود.

”این آب، آب معمولی نیست، بلکه با دستور خدا و کلام او مقدس می‌شود و موجب آشتی با خدا می‌گردد. عیسی مسیح خداوندمان در متی ۲۸:‏۱۹ می‌فرماید: ”پس بروید و تمام قوم‌ها را شاگرد من سازید و ایشان را به اسم پدر و پسر و روح‌القدس غسل تعمید دهید...“ انجام این عمل طبق مرقس ۱۶:‏۱۶ موجب بخشش گناهان، نجات از مرگ و نجات از تسلط شیطان می‌شود و برای مؤمنین رستگاری و حیات جاوید به‌همراه می‌آورد. عمل تعمید آب ترسیم‌کننده این است که آدم کهته در ما هر روزه توبه کند، برای گناهان غرق شود تا این طبیعت کهنه هر چه کوچکتر شود و مسیح در ما، این طبیعت جدید، هرچه بزرگتر شود و تا با زندگی در طهارت و محبت، هر روزه بیشتر شبیه مسیح شویم (تیطوس ۳:‏۵-‏۸؛ رومیان ۶:‏۴). بچه‌ها نیز لازم است تعمید بگیرند که با این عمل، بچه‌ها به حضور خداوند منتقل شده و تحت فیض او قرار می‌گیرند. ما این آموزه را که بچه‌ها جهت رستگاری، نیاز به تعمید آب ندارند، رد می‌کنیم. والدین و کلیسا مسؤول و متعهد برای تعلیم تعمیدگرفتگان می‌باشند. هدف آموزش این است که به تعمیدگرفتگان کمک شود تا در زندگی و ایمان مسیحی رشد کنند و در مشارکت کلیسایی وارد شوند.“از مارتین لوتر، بنیانگذار کلیسای پروتستان
۸- عشاء ربانی- اجرای این آیین در درجه اول اراده خداوند است و این شام برای مؤمنین و تعمیدیافتگان می‌باشد، و حضور واقعی خداوند برای مؤمنین شرکت‌کننده حاضر است.
”ایمان ما در شرکت در این شام مقدس بر این است که با قوات کلام، نان و شراب، تبدیل به حضور واقعی عیسی مسیح در درون ایمانداران و در کلیسا می‌شود و ما هر نوع تعلیم دیگری را در این مورد رد می‌کنیم.
برای شرکت در شام خداوند، نزد یکدیگر به گناهانتان اعتراف کنید.
چنانچه بچه‌های تعمیدگرفته ارتباط بین ایمان به مسیح و شرکت در شام خداوند را می‌دانند و اجازه والدینشان را نیز برای شرکت دارند، می‌توانند در این مشارکت سهیم باشند.
این آیین موجب بیداری، تقویت ایمان و بخشش گناهان می‌گردد. اجرای این آیین به‌توسط خادم دستگذاری‌شده انجام می‌گردد.“از بنیانگذار کلیسای پروتستان، مارتین لوتر
۹- اعتراف- شخص می‌تواند و خوب است که عمل اعتراف را بطور خصوصی در حضور یک زن و مرد (خادمین دوره‌دیده و رازدار) در کلیسا انجام دهد و نیاز نیست که شخص تمام جزئیات موارد را منتقل کند. این عمل با چهارچوب خاصی که دارد، منجر به بخشش گناهان شخص می‌شود.
۱۰- جریمه- وقتی شخص مرتکب گناه می‌شود، می‌تواند بعد از پشیمانی و توبه، بخاطر عیسی مسیح، بخشش گناهان بگیرد. شخص بعد از این بخشش، با داشتن اعمال نیکو، میوه این توبه را نشان می‌دهد.
۱۱- بازگشت ثانوی عیسی جهت داوری- بازگشت عیسی مسیح مرئی خواهد بود و این بازگشت جهت داوری انسان‌ها، بیداری مردگان و حیات جاوید به منتخبین و مؤمنین است. ولی داوری و قضاوت بر انسان‌های بی‌خدا و شیطان است که رنج آنها بی‌انتها خواهد بود.
۱۲- اراده آزاد- اراده آزاد ما نسبی است، به این معنا که ما می‌توانیم با اراده و منطق خود آزادی انتخاب داشته باشیم، ولی بدون حضور و قوت روح‌القدس، این اراده نیرویی جهت داشتن اعمال نیکو و عادلانه برای خدا یا عدالت روحانی ندارد، به این خاطر که طبیعت انسانی، تمایل به آنچه که به روح خدا متعلق است را ندارد (اول قرنتیان ۲:‏۱۴). ولی این عدالت‌خواهی به‌توسط روح خدا در قلب ایمانداران گذاشته می‌شود و تنها زمانی می‌توانیم خدا را دوست داشته باشیم و فرامین او را اجرا و اطاعت کنیم که روح او بر ما جاری شود تا ما را هدایت کند.
۱۳- ایمان و اعمال نیکو- اعمال نیکوی ما موجب بخشش گناهان و آشتی ما با خدا نمی‌شود و انجام اعمال نیکو، منجر به قرار گرفتن فیض و عدالت خدا بر ما نیز نمی‌شود. البته اعمال نیکو ضروری است، ولی نه برای نجاتمان و کسب فیض، بلکه به این خاطر که انجام اعمال نیک، خصوصاً دوست داشتن همنوع، اراده خدا است. زمانی که ما به‌توسط ایمانمان بخشیده می‌شویم، تحت فیض خدا قرار می‌گیریم و روح‌القدس در قلوب ما جاری می‌شود و قلوب و افکار ما را تبدیل و پر از عطوفت می‌کند که این تبدیل شدن موجب میوه‌های نیکو و اعمالی پسندیده می‌شود و به گفته آمبروسیوس: ”ایمان ما در اراده نیکو و اعمال نیک عادلانه است“ (نامه افسس ۲:‏۸). پس این بخشش و عادل‌شمردگی و فرزندخواندگی تنها به‌توسط ایمان ما بخاطر کار عیسی مسیح است که کفاره گناهان ما را پرداخت و این آشتی صورت پذیرفت (اول تیموتائوس ۲:‏۵). انسان بدون ایمان قادر به انجام فرمان اول از ده فرمان (خدایان دیگر نداشته باش) و فرمان دوم (از نام خدا سوء استفاده نکن) نیست! بدون ایمان و اعتماد به خدا، به دنبال او نمی‌رویم، صلیبمان را حمل نمی‌کنیم، بلکه به دنبال راههای خود، حمایت‌های انسانی و اتکا به کمک انسان‌ها می‌رویم و از طرف دیگر، سایر شهوات و امیال در افکار و قلوب ما مسلط می‌شوند. از این رو است که عیسی مسیح در یوحنا ۱۵:‏۵ می‌فرماید که جدا از او هیچ کاری از ما ساخته نیست.
اساس کلیسای لوتری انجیلی.
۱- اصول نظم کلیسایی: کلیسای ما طبق کلام مقدس و اعتقادات کلیسایی، جامعه مقدسین است که در آن، کلام خدا و آیین تعمید آب و عشاء ربانی انجام می‌شود: اعمال ۲:‏۴۲ و ۴۷؛ افسسیان ۵:‏۲۳؛ یوحنا ۱۳:‏۱۳؛ مزمور ۲:‏۶؛ اشعیا ۳۳:‏۲۲؛ یوحنا ۱۸:‏۲۶ و ۳۷؛ یوحنا ۱۴:‏۱۶؛ یوحنا ۱۵:‏۲۶؛ یوحنا ۱۶:‏۱۳؛ متی ۲۸:‏۱۸-‏۲۰؛ مرقس ۱۶:‏۱۵-‏۱۶؛ لوقا ۲۴:‏۴۷-‏۴۸؛ یوحنا ۱۷:‏۶-‏۸؛ متی ۲۶:‏۲۶؛ اول قرنتیان ۱۱:‏۲۳-‏۲۷؛ اول قرنتیان ۱۲:‏۴-‏۱۱؛ افسسیان ۴:‏۱۱-‏۱۲؛ اول پطرس ۴:‏۱۰-‏۱۱.
۲- کلیسا: هر کلیسای محلی متعهد به قبول اساسنامه، آموزش و سازمان کلیسایی انجیلی لوتری می‌باشد. اعضای کلیسا، مشایخ را که متعلق و عضو کلیسا هستند انتخاب می‌کنند. پاستور و یکی از مشایخ کلیسا متعهد هستند تا کلیسا وظیفه خود را نسبت به اساسنامه عمل کند. مشایخ هیأت مدیره کلیسا می‌باشند. مسؤولیت مشایخ از جمله موعظه کلام، اجرای آیین تعمید آب، عشاء ربانی، دردمندی، برنامه‌ریزی امور کلیسایی و نظارت بر شاخه‌ها (تیم‌ها) می‌باشد. آنها مسؤول تأیید کردن دیگر مدیران نیز هستند. اما قدرت اجرایی ایشان در دیگر موارد کلیسایی محدود است، به این معنا که در دیگر موارد، شماسان که در شورای کلیسا هستند و اعضای کلیسا در جلسات کلیسایی تصمیمات لازم را اتخاذ می‌کنند.

عیسی مسیح در انجیل مقدس

من و پدرم خدا يکی هستيم. يوحنا ۱۰-۳۰
پدر در وجود من است و من در وجود او. يوحنا۱۰-۳۸
هر که مرا ببيند ٫ خدای پدر را ديده است. يوحنا۱۴-۹
تمام بزرگی وجلال پدرم خدا از آن من است. يوحنا ۱۶-۱۵
پدر آسمانی همه چيز را به دست من سپرده است. متی۱۱-۲۷

۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

دو همجنسگرا در خطر سنگسار در ایران




سازمان های دفاع از حقوق بشر و یک نشریۀ سوئیسی مدافع حقوق همجنسگرایان با عنوان "٣٦٠" به نقل از یک نشریۀ محلی کرد خبر داده اند که جمهوری اسلامی ایران قصد دارد دو جوان همجنسگرای کرد را فردا جمعه سنگسار کند. این دو جوان متهم اند که از صحنه های رابطۀ جنسی خود فیلم گرفته اند و با مونتاژ تصاویر آیت الله خامنه ای و محمود احمدی نژاد رهبران جمهوری اسلامی را مورد تمسخر قرار داده اند. نشریۀ سوئیسی تصریح کرده است که این دو جوان بیست و بیست و یک ساله هستند و ساکن پیرانشهر و از آنان با اسامی ایوب و مصلح یاد شده است.

منابع محلی گفته اند که مقامات این دو جوان را متهم به تجاوز نیز کرده اند که معمولاً بهانه ایست در جمهوری اسلامی برای اعدام همجنسگرایان. سازمان های حقوق بشر در ماه های اخیر هشدار داده اند که دهها همجنسگرای ایران در خطر اعدام قرار دارند. رییس جمهوری اسلامی ایران امروز بار دیگر اعلام کرد که در ایران همجنسگرا وجود ندارد. البته، محمود احمدی نژاد در سخنانش از لفظ "همجنس باز" استفاده کرده بود.

منبع: سایت رادیو فرانسه

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

همهء لوطي ها به بهشت مي روند

را Diana Ossana و Larry McMurtry نوشته اند. کارگردان فیلم Ang Lee است.
نشریه چراغ، سازمان دگرباشان جنسی ایرانی
Posted by احمد 0 comments
Reactions:

همهء لوطي ها به بهشت مي روند
همهء لوطي ها به بهشت مي روند
نوشتة عبدی کلانتری
متن نوشتاری شامل بخش های افزوده است.
عربستان سعودي کشوري است که در آن «شريعت» يا قوانين اسلامي ، نظام قانوني رسمي کشور را شکل مي دهد. در عربستان نوشيدن شراب و ديگر مايعات روح افزا، رقصيدن در ديسکو، و معاشرت با جنس مخالفي که از بستگان و محرمان نباشد، ممنوع است. تخطي کنندگان از قانون، توسط مأموران کميتهء امر به معروف و نهي از منکر، طبق احکام شرع شلاق مي خورند و به حبس مي روند. اما به نحوي تناقض آميز، برخي از مجازات هاي بسيار شديد، کمتر به اجرا گذاشته مي شوند. طبق قانون، کيفر بعضي از اعمال حرام، مرگ است؛ از جمله عمل بسيار رايجي در ميان مردان عرب به نام لواط.
در پسـتو
در کشورهاي انگليسي زبان اصطلاحي وجود دارد براي همجنسگراياني که نمي خواهند هويت جنسي خود را آشکار کنند. اين اصطلاح «در پستو» نام دارد {يا به زبان انگليسي «اين کلازِت»}. اگر گفته شود «فلاني هنوز در پستو است» ، يعني فلاني هنوز بروز نداده و تظاهر مي کند. اگر گفته شود «فلاني از پستو در آمد» {«آوت آو کلازت»} يعني فلاني پي بدنامي را به تن ماليد و گفت هرچه بادا باد! او «هويت جنسي» خود را از تاريکي صندوقخانه به درآورد و به خيابان روشن برد.
هرچه جامعه بازتر و روادارتر باشد و دورتر از دورويي و تقيّه، تعداد از پستو درآمدگان بيشتر مي شود. در دهه هاي اخير، در کشورهايي که نظام سياسي و حقوقي آنها مبتني بر اصول دموکراسي ليبرالي است، تعصباتِ ضد اقليت هاي جنسي کم و کم تر شده است. در آمريکا، که مردم آن درميان کشورهاي پيشرفتهء صنعتي ، از مذهبي ترين ها هستند، هنوز تعصبات ديني ِ ضد اقليت هاي جنسي وجود دارد. اما در سال هاي اخير، در اثر مبارزات مدافعان حقوق مدني، از شدت تعصبات کاسته شده است. در بعضي از ايالات آمريکا، قوانين ضد «سادومي» (لواط) ملغا شده و اکنون صحبت از به رسميت شناختن حقوق زوج هاي همجنسگرا است مثل حق ازدواج ، تشکيل خانواده و داشتن اولاد. همجنسگرايان را مي توان در همهء سطوح جامعه، حتا در مقامات رسمي اي چون نمايندگي کنگرهء آمريکا، شهرداري و فرمانداري ، در ميان قضات دادگستري و سياستمداران مشاهده کرد. در جامعهء دموکرات غربي، از پستودرآمدگان نه تنها داغ لعنت نثارشان نمي شود، بلکه به حقوق مدني آنها نيز خدشه اي وارد نمي آيد.
جامعهء ديني ، جامعهء هزارپسـتو
در جامعهء ديني عربستان، مجازات رسميِ عملِ لواط مرگ است. در ماه فوريهء گذشته در شهر مکه مردي را به جرم لواط و جرايم ديگر اعدام کردند. به طور منطقي بايد انتظار داشت کسي جرئت از پستو درآمدن را نداشته باشد، يا اينکه هرچه زودتر آن محيط را ترک کند و به کشور ديگري برود. اما نوع خاصي از تقيه ، همراه با امکان ناپذير بودن تماس آزاد دختر و پسر، باعث شده که عربستان سعودي جامعهء ايده آل لواط کاران بشود.
در گزارشي که اين ماه در ژورنال آمريکايي «آتلانتيک» دربارهء لواط در عربستان به چاپ رسيده، از زبان پسري بيست و سه ساله مي شنويم که : «اينجا بسيار راحت تر است که آدم همجنس خواه باشد. اگر تو را بايک دختر در خيابان ببينند، مردم شروع به فضولي مي کنند. اما اگر من در طبقهء بالا با پسرديگري قرارمدار بگذارم، خانواده ام در طبقهء پايين کاري به کار من نخواهند داشت.»
تا جايي که ظاهر حفظ شود، لواط به عنوان نوعي رفتار پذيرفته شدهء اجتماعي ، اما در پستو، تحمل مي شود. در شهرهاي بزرگي چون جده و رياض، جمعيت هايي از همجنس خواهان وجود دارند که اعضاي آنها از طريق ملاقات در مدارس، کافه ها، محله هاي خاص، و به تازگي از طريق اينترنت، يکديگر را نشان مي کنند و قرار ملاقات مي گذارند. در فرهنگ همجنسخواهي، اصطلاحي وجود دارد به نام «کروزين». واژهء انگيسي کروزين به معني «گشت زدن و شکار تورکردن» است براي سکس فوري. در کشوري که نه سينما وجود دارد و نه بارهاي شبانه و کلوب هاي رقص و خوشگذراني، صيادي در خيابان با اتوموبيل و شکار در کافه ها، تنها راه به چنگ آوردن گوشت تازه است.
يک جوان سوري که از هشت سال پيش ساکن رياض شده مي گويد: «اين شهر بهشت همجنسخواهان است.» نويسندهء نيويورکي ناديا لابي، در گزارش خود از عربستان مي نويسد بسياري از آمريکاييان اهل لواط، اين بهشت را به خود آمريکا ترجيح مي دهند؛ آمريکايي که همين عمل را زير عنوان «تجاوز به صغير» کيفر مي دهد.
«ما لواط مي کنيم اما همجنسگرا نيستيم.»
در عربستان بيشتر مردان اهل لواط خود را همجنسگرا نمي دانند. همجنسگرايي در غرب نوعي «هويت جنسي» است که گروه خاصي از مردان يا زنان را ، مثل هر گروه هويتي ديگر، متمايز و مشخص مي کند. اهل لواط چنين هويتي را رد مي کنند. آنها معتقدند لواط يک عمل معمولي جنسي است که نيازي را به طور طبيعي رفع مي کند. مثل يک بده بستان در بازار: بقال مي پرسد خربزه يا خيار؟ پسرک مي گويد ، يک سير دل خوش مي خواهم.
در عمل لواط، ميان توپچي و دروازه بان تمايز کامل برقرار است. آنکه مي زند و دروازه را مي گشايد، چيزي از مردانگي اش کم نمي شود. هويت مردانهء او دست نخورده مي ماند و دليلي هم وجود ندارد که او بخواهد خود را به جز «مرد» چيز ديگري بنامد. بسياري از اهل لواط داراي همسرو وفرزند اند و در جامعه سربلند. دروازه باني که در برابر ارباب غلامباره، دفاع خود را مي شکند بر دو نوع است، گاه جوان زيباروي و لطيف صورت فيليپيني است که به عنوان کارگر مهمان به عربستان آمده ، و گاه پيسرتازه بالغِ بدور از صاحبي است که در محيط خانواده يا در محله و بازار دفاع خود را از دست مي دهد. پسرک ملکوتي سيما، هنگامي که بزرگ شد و صاحب ريش و سبيل، به نوبهء خود جبران گل هاي خورده را خواهد کرد. توان اقتصادي و زور طبقاتي هرچه بيشتر باشد، توپ را شديد تر شوت مي کنند. انسان شناس آمريکايي «ويل روسکو» اعتقاد دارد اين تمايز ميان فاعل و مفعول يا مرد و اَمَرد، مبتني بر منزلت اجتماعي است و ريشه در فرهنگ يوناني ـ رومي دارد. (ساتريکون پترونيوس و فليني را به ياد بياوريد.)
در جامعهء ديني زنان و مردان نمي توانند قبل از پيمان زناشويي يا خارج از آن ، سکس داشته باشند. دوران بارداري يا خون زنان، مردان مذهبي را از بدن همسران شان مي گريزاند. مهم تر آنکه احتمال کاربرد زور در سکس و لذت از تحقير مفعول در رابطه «رو» و «زير» با مادرِ فرزندان کم و کمتر مي شود و اشتياق مرد را فرو مي نشاند. در جايي که رابطه با دختران جوان ناممکن است و روسپي گري ممنوع و «زنا» نيز کيفر مرگ دارد، غلامبارگي بهترين راه قضاي حاجت است. غلامبچه حتا مي تواند خود را مثل دخترـ پريچه ها بيارايد و دلبري کند.
با حوران و غِلمان در باغ فردوس
يک استاد دانشگاه نيويورک (ان واي يو) به نام «اورِت روسون» که مشغول نوشتن کتابي دربارهء همجنسگرايي در جامعهء اسلاميِ قرون وسطا است، اعتقاد دارد که در قرآن حکم روشن و قاطعي دربارهء همجنسگرايي داده نشده است. تنها در بحث از قوم لوت (لوط) است که به اين موضوع اشاره شده است. اما آن روايت نيز کمابيش تکرار بي کم و کاست روايت عهد عتيق است که در آن لوطيان (اهل لواط = کساني که پسران را بر دختران زيبا ترجيج دادند) به جرم گناه عقوبت داده مي شوند. اين عقوبت، در مقايسه با کيفر احکام مربوط به «زنا» ، بار مشخص حقوقي و شرعي با خود حمل نمي کند. در تفسير احاديث نيز در اين خصوص اختلاف نظر وجود دارد.
برخي از مورخان تاريخ سکسوآليته براين عقيده اندکه عمل لواط در جوامع اسلامي امري پذيرفته شده و منطبق با هنجارهاي اخلاقي بوده و تنها در قرن نوزدهم ميلادي، با ورود تجدد و «اخلاق ويکتوريايي» و تصاوير و ادبيات غربي بود که نسبت به «همجنس خواهي» خودآگاهي به وجود آمد و اين رفتار از سوي متجددان و غربزدگان مذموم تلقي شد.
افسانه نجم آبادي، استاد تاريخ و مطالعات زنان در دانشگاه هاروارد، در کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» مي نويسد:«با آنکه آيه هاي قرآن به صراحت نقشي جنسي را به غلمان (غلامان) نسبت نمي دهد، اما توصيف هاي موازي از غلمان در کنار خدماتي که حوريان به اهالي بهشت عرضه مي کنند راه را براي تفسيرهاي ادبي [از نقش سکسي غلامبچه ها] در دوران بعد باز کرد. در بسياري از ژانرهاي ادبي فارسي و عربي، معاني سکسيِ غلمان به همان اندازهء حوريان مورد توجه قرار گرفت.» (ص۱۵)
حال، در کشوري مثل عربستان سعودي، که به تدريج با جهاني شدنِ خواهي نخواهيِ ارزش هاي فرهنگي، مفاهيم مربوط به حقوق مدني همجنسگرايان نيز وارد آگاهي مردم مي شود، آنها که به عمل لواط مي پردازند بر سر يک دوراهي قرار مي گيرند: آيا بايد «هويت» همجنسخواهي را به طور رسمي بپذيرند و سپس همچون جوامع ليبرال در جهت احقاق حقوق مدني خود حرکت کنند؟ راهي که مثل هر جنبش مدني ديگر با مبارزه، خشونت، و پرداخت هزينه همراه است. يا اينکه کماکان در آرامش پستو باقي بمانند و در نقش شکارچي و آهوبچه ، يا در روياي گلخانهء شهوت در باغ عَدَن، به روال گذشته ادامه دهند؟ در جامعهء هزار پستو شايد تقيه راه بهتري براي حفظ سلسله مراتب قدرت و انواع روابط فاعل و مفعولي باشد. ///
***
پيوست :
لطافت لواط
دربارهء کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» (نوشتهء افسانهء نجم آبادي)
عبدی کلانتری
در کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» ، افسانهء نجم آبادي ، استاد تاريخ و مطالعات زنان ، جنسيت، و سکسوآليته در دانشگاه هاروارد، از تحول مفاهيم در مدرنيتهء ايراني صحبت مي کند با عطف توجه به نقش اجتماعي جنسيت يا «نقش جنسي» («جِندِر» در زبان انگليسي). اين دوراني از آغاز تاريخ تجدد در ايران است که مفاهيم ملت، سياست، وطن، و علم، بار معنايي جديد مي گيرند و همزمان حاوي معناي ديگري مي شوند که به نقش جنسي آنها در اين دوران اشاره دارد. خانم نجم آبادي مي پرسد، چرا «ملت» نقش جنسي مذکر کسب مي کند اما «وطن» نقش جنسي مؤنت که مردان بايد مدافع «ناموس» آن باشند؟ چرا روي پرچم ملي، شير مذکر است و خورشيد مؤنث؟
از اين زاويه، رويدادهاي فرهنگي اي چون «کشف حجاب» يا «آزادي نسوان» را مي توان طور ديگري تعريف کرد که همان معني ظاهري خود را، يعني معني متجددانهء خود را ، نداشته باشند. مهم تر اينکه متوجه مي شويم پنداشت ها و تعلقات عاطفي اي که حول مفاهيمي چون «عشق» و «زيبايي» شکل مي گيرند، اگر عامل «نقش جنسي» را وارد تحليل خود کنيم، در روند تجدد، وارد حوزهء اروتيک تازه اي مي شوند که متفاوت از گذشته است. پيش از مقابلهء ايران با غرب و ورود تجدد به کشور ما، توصيف زيبايي انسانها در روابط عاشقانه يا جنسي ، در فضاي عاطفي ـ اجتماعيِ همجنس خواهانه (هومواروتيک) صورت مي گرفت. اين فضا پس از برخورد با نگرش «مرد اروپايي» و ورود مدرنيته، تبديل به فضاي عاطفي ـ اجتماعي دگرجنسگرا يا مذکرـ مؤنث مي شود. مدرنيته ، فضاي رايج همجنسخواهانه را به پديده اي «غيرنورمال» تبديل مي کند.
«نورمال» و «غيرنورمال»
خانم نجم آبادي از اصطلاح «حذف و پاک شدن توسط مدرنيته» («اي رِيژِر») استفاده مي کند. هرجا که تجدد بدان پامي گذارد، درهاي تازه اي مي گشايد اما صداها و فضاها و گرايش هاي ديگري را ساکت يا پاک مي کند، يا آنها را زير مقولاتِ بيمارگون و «غيرنورمال» طبقه بندي مي کند. به اعتقاد افسانهء نجم آبادي، فضاي آزادِ هومواِروتيک در جامعهء اسلامي ايراني، پيش از آغاز تجدد، فضايي «نورمال» بود (نورمال = متداول، پذيرفته شده. // غيرنورمال= مذموم). پژوهش خانم نجم آبادي به روال آن دسته از نويسندگاني است که به «حفاري» تاريخ مي پردازند تا جنبه هاي گفتاري و معنايي خاک شده توسط مدرنيته را دوباره آفتابي کنند و با اين کار بر امکانات رهايي بخش در ميان بن بست هاي مدرنيته، بيفزايند.
افسانهء نجم آبادي معتقد است که تاکنون مطالعهء تجدد در ايران دچار نوعي «فراموشي» (امني ژيا) بوده است. در توضيح اين فراموشي او مي نويسد: «بينشِ دوقطبي مرد/زن ، و بديهي پنداشتن اين وجه دوقطبي، باعث شد که احتمالات ديگر از نقش جنسي در قرن نوزدهم حذف شوند و تحولاتي که در سکسوآليتهء اين دوران رخ داد، تحولاتي که با يکديکر ارتباط دروني داشتند، ناديده گرفته شدند. من اين نورمال بودنِ به ظاهر عاديِ بينش دوقطبيّ مردـ زن را مورد پرسش قرار مي دهم و با نقش کردن شيوه هاي ديگر مذکر بودن، تفاوت اين شيوه ها را با «مردانگي» نشان مي دهم.» (ص ۳)
خانم نجم آبادي اشاره مي کند براي مطالعهء چگونگي شکل گيري مفاهيم در مدرنيت و پرداختن به جنبه هاي فراموش شده، کافي نيست که با تحقيقات بيشتر راجع به زنان يا همجنسگرايان، پژوهش هاي گذشته را «تکميل» کرد. بلکه بايد به همان نحوهء شکل گيري مفاهيم، درست به هنگامي که دارند شکل مي گيرند، توجه کرد تا دريافت که چگونه شکل گيري يک مفهوم ، همزمان و در آن واحد ، واپس زدن و دفن بينش هاي ديگر را در خود دارد.
زيبايي فاقد جنسيت در دوران ماقبل تجدد
در فضاي معنايي همجنس خواهانه ، مفهوم «زيبايي» مي تواند هم به نقش جنسي «زن» تعلق داشته باشد و هم به نقش «مرد» و انواع نقش هاي جنسي ديگري که هنوز مثل مرد و زن به روشني تعريف نشده اند. درحاليکه ، در فضاي معنايي دوقطبيِ مردـ زن، به ما يادداده اند که زن «زيبا» است و مرد «خوش تيپ». (خانم نجم آبادي صفت «رعنا» را معادل واژه انگليسي «هندسام» گرفته اند تا نشان دهند اين کلمه بار معنايي مذکر دارد و کاربرد آن در مورد پسران و مردان نشان دهندهء تفکيک خوش سيمايي زنانه از مردانه است. اما واژه رعنا معادل «هندسام» نيست و بارمعنايي آن در فارسي مؤنث است. در نتيجه ، دست کم در اين نمونه ، فرض تئوريک خانم نجم آبادي درست به نظر نمي رسد.)
براي اثبات اينکه در دوران اول حکومت سلسلهء قاجار مفهوم «زيبايي» بار مشخص زنانه يا مردانه نداشته ، خانم نجم آبادي نقاشي هاي آن دوره را بررسي مي کند. در اين نقاشي ها مردان و زنان جوان به نحو مشابهي ترسيم شده اند: موي کم صورت ، ابروي پيوسته، و چهرهء لطيف. در نوشته ها ، خاطرات و سفرنامه هاي آن دوران نيز پسران جوان طوري توصيف شده اند ـــ توصيف صورت و لب و چشم و ابروي آنها ـــ که چندان تفاوتي با توصيف دختران زيبا نداشت. اين نوع توصيفات ، علاوه بر فضاهاي اروتيک و عاشقانه ، در توصيف اشراف و شاهان ، و نيز مردم عادي و حتا غلامان وکنيزان خانگي نيز به کار برده مي شد. گويي پسرجواني که هنوز ريش درنياورده، با دختري به همان سن وسال، از هيچ لحاظ تفاوتي ندارد.
در قرن نوزدهم ، حوالي دوران سلطنت محمدشاه ، سبک نقاشي تحول پيدا مي کند و به رئاليسم نزديک مي شود. ورود دوربين عکاسي ، {و البته «نگاه مرد اروپايي» که معادل آن در نقاشي «نگاه دعوت کننده از داخل عکس به ناظر بيروني است که مي طلبد ناظر در موضوع شريک شود.» (ص ۳۲)} باعث تحول در نگارگريِ ايده آليزه شدهء گذشته مي گردد. خانم نجم آبادي عقيده دارد ، از آن پس توجه مرد ايراني به سينه هاي برجستهء زنان نيز متآثر از تصوّر اروپايي شدهء آنها بود که اعضاي زنانه را بتُواره (فيتيشايز) مي کردند. به عبارت ديگر، هيچ چيز بهتر از تصور غلط مرد اروپايي از بت ساختن آن دو گوي گرد و برجسته ، بينش دوقطبيِ وارداتي و غربزدهء مرد ـ زن را به رخ نمي کشد!
فضايِ تلطيف شدهء هومواروتيک
افسانهء نجم آبادي عقيده دارد، تا اواسط دوران قاجار، حلقه هاي صوفي مسلک و ادبيات عارفانهء آنها، حکايت از اين داشت که فضايِ کشش جنسيِ همجنسخواهانه در ايران رايج بوده بدون آنکه بار معنايي و عاطفي منفي داشته باشد. تجدد اين تلقي را عوض مي کند. از ديد خانم نجم آبادي، از آنجا که اروپاييان در همان دوران ، گرايش همجنس خواهانه را «فسق» تلقي مي کردند، مرد ايراني هم به ناگهان زاويهء ديدش عوض مي شود. او اکنون از دريچهء «نگاه ديگري» (ديد مرد اروپايي) به روابط اجتماعي خود مي نگرد، و در تلاش براي کسب تجدد، او هم آنچه را که خود عادي مي دانست، از اين پس «فسق» مي پندارد.
افسانهء نجم آبادي مي نويسد: «ادبيات اسلاميِ ماقبل تجدد ، در ترسيم عشق و زيبايي ، به نقش جنسي بي تفاوت بود. حتا زيبايي مرد و کشش جنسيِ مذکر به مذکر ، نوع بهتري از عواطف جنسي تلقي مي شد . . . در سنت شعر ايراني ، ژانر غزل ، ممتازترين ژانر براي اظهار کشش جنسيِ مرد به مرد بود.» (ص ۱۷)
در ادبيات عارفانه ، عمل «نظربازي» معطوف به حوزهء معنايي اروتيک (شهواني) اي مي شد که ميان يک مرد و يک پسر جوان به وجود مي آمد. البته ، زيبايي اروتيک پسرانه همزمان به عنوان صُنع خدايي تصعيد مي شد. پسرکي که هدف «نظر» اروتيک قرار مي گرفت ، «شاهد» ي مي شد براي آن عشق والاتر به پروردگار. اين نوع نظربازي ، گناه محسوب نمي شد. گناه ، خود عمل سکس بود. گذر از عاشقي به گناه ، از نظربازي به لواط (از مهر خدايي به تماس شيطاني) ، البته هرگز در شعر تغزلي به ثبت نمي رسيد. (در بعضي حکايات با زبان خشن و متجاوز آمده که خانم نجم آبادي به آنها اشاره نمي کند ، مثل روايت لوطي و کَنده در مولوي). تصور اينکه در ذهن و قلب و توبرهء پايينِ مردِ عارف ، به هنگام رقص و سماع و نظربازي ، چه آتشي برپاست ـــ که از مهرخدايي به تماس شيطاني درنغلطد ـــ خود مي تواند مضمون خوبي براي ژانرهاي غيرتغزلي باشد!
در اين ادبيات ، نقش «ساقي» ، بيشتر اوقات ، نقشي مذکر بود. آن دسته از مرداني که «اَمرَد» يا «مخنث» شناخته مي شدند ، به اعتقاد خانم نجم آبادي ، نقش جنسي مستقلي داشتند که ارتباطي به نقش جنسي زنان نداشت. تنها در دوران تجدد و قطبي ديدن نقش هاست که مخنث ها را «زن صفت» توصيف مي کنند. کسي که نقش مردانه را نپذيرفته ، بالاجبار بايد در مقولهء نقش جنسي زنانه تعريف شود. دوجنسي ها و آندروجنس ها ، يا کساني که ريش شان را مي تراشيدند و ابرو برمي داشتند و نقش هاي جنسي متلون به عهده مي گرفتند ، «ابنه اي» لقب گرفتند که نوعي مرض است. اين شخصيت ها براي گريز از پيگرد داروغه يا شرم اجتماعي ، به حرفه هايي چون بازيگري ، مطربي ، و رقص رو مي آوردند.
براي توصيف اين «شيفت» توجه از پسرکم سال به دختر زيبا روي (به هنگام ورود تجدد و نگاه مرد اروپايي) ، خانم نجم آبادي به تحليل داستان صوفيانهء شيخ صنعان و عشق او به دختر ترسا (مسيحي) در عصر قاجار مي پردازد. تسليم شدن شيخ به زيبايي زنانه و سپس بازگرداندن او به حلقهء صوفيان ، خود نشان از اين دوراهي دارد که اکنون بر سر راه خواهش اروتيک مرد ايراني قرار گرفته است.
زير چاچقور چه ها مي گذرد
در دوران ماقبل مدرن ، حجاب نشانهء عقب ماندگي و دربند بودن زنان نبود بلکه به معني «همبستگي هاي عاطفيِ همجنس خواهانه» (ص ۴) در ميان زنان (و مردان) بود. «آزادي نسوان» به عنوان پروژه اي مُدرن ، توأم شد با سرکوب و حذف فضاي اجتماعيِ اروتيکِ همجنسخواهانه که فضايي بود نورمال. به عقيدهء خانم نجم آبادي ، با تولد فمينيسم مدرن در ايران حکم قتل آن فضاي اروتيک هم صادر شد.
خانم نجم آبادي اشاره مي کند که هنوز تاريخ کامل حجاب نوشته نشده است. خود او سعي مي کند تاريخچهء کوتاهي از حجاب در دوران مشروطه و پس از آن را ، با عطف توجه به نقش جنسي («جندر») و ارتباط آن با تنظيم فضاهاي همجنسخواهي و دگرجنسخواهي ، به قلم بياورد. او يادآوري مي کند که متجددان ايراني در مورد حجاب رأي يکسان نداشتند. درحالي که براي برخي کشف حجاب نشانهء تجدد و ترقي محسوب مي شد، براي گروه ديگري آموزش زنان در عين حفظ حجاب اسلامي ، هدف قابل دسترس تري به شمار مي آمد. اصلاح طلبان ملي ـ مذهبي در آن دوره نيز مانند امروز ، ترقي و تجدد را همراه با حفظ آداب و اخلاقيات اسلامي طالب بودند.
از سوي ديگر، در ميان جنبش هاي مذهبي اقليت ، بابيان و بهاييان در کشف حجاب جسورتر بودند ، همچنانکه در اکتساب مدرنيته نيز پيشاهنگ محسوب مي شدند.
به تجدد که مي رسيم، رابطهء به رسميت شناخته شدهء زناشويي در خانوادهء ايراني را داريم که به زعم خانم نجم آبادي «پوشش» يا نقابي است (ظاهرسازي ، «ماسکريد») بر همان چهرهء قديميِ کشش همجنس خواهانه. اگر با تيزبيني به گوشه و کنار اين صحنه و پشت صحنهء اين بالماسکه نگاهي بيندازيم ـــ همانطور که افسانهء نجم آبادي عمل مي کند ـــ حضور اروتيک «غلمان» را در اينجاهم خواهيم ديد. (رضا براهني در يکي از بررسي هاي ادبي اش اشاره مي کند که مرد ايراني به هنگام دخول به منزل ، بيشتر به راه عقب خانه تمايل دارد ؛ و اين بدان جهت است که خود او ميل پذيرايي از در عقب حياطش را دارد. اين نکته شايد در مورد برخي از مردان ايراني ، و غير ايراني ، صادق باشد؛ اما تعميم آن نادرست به نظر مي رسد. به گفتهء شاعر، ميان ماه مؤنث و ماهوارهء مذکر، تفاوت از زمين تا آسمان است. کسي که به اولي چنگ مي اندازد شايد هرگز نخواهد در دومي حضور بهم رساند!)
فضاي شاعرانهء هومواروتيک؟ لواط؟ بچه بازي؟ تجاوز به صغير؟ يا ...؟
فرهنگ يکسان ساز و بستهء پيش مدرن، به ويژه در شکل ديني اش، فرهنگ تقيه است. آنکه زماني در حلقهء اهل لواط مفعول به شمار مي آمده، زماني حاضر خواهد شد تجربه دست اول خودش را از «لحظه تسليم /تجاوز» بيان کند (کارهاي فاسبيندر يا ژان ژنه را بياد بياوريد ، يا «رودخانهء ميستيک» کلينت ايستوود) که وحشت از «بي آبرويي» در فرهنگ وجود نداشته باشد. فقط جامعهء مدرن و روادارِ ليبرال ـ دموکراتيک غربي است که تا حدي اين امکان را فراهم مي کند. به جز اين، ما چاره اي نداريم جز اينکه رمانتيزه کردن فرهنگ اهل لواط (و اهل حجاب) را توسط اهل آکادمي ،کمي با ديدهء ترديد بنگريم. شايد اگر نظريه پرداز دانشگاه ليبرال غربي تعطيلات تابستاني (باحقوق) خود را زير «برقع» در محيط واقعي آن ، افغانستان طالبان براي نمونه ، بگذراند ، تصوير واقع بينانه تري از امکانات آزادي بخش عامليت بومي زير حجاب بتواند به ما بدهد.
خانم نجم آبادي تأکيد مي کند که قصد او از نوشتن اين کتاب ايده آليزه کردن «دوره اي طلايي و پيش مدرن» نبوده که گويا در حوزهء روابط جنسي ، نوعي برابري همجنسخوهانه حکفرما بوده است. علاوه براين ، قصد او توجيه آن چيزي که بعدها «بچه بازي» نام گرفته نيست. («بچه» در اصل به معني پسر تازه پا به سن گذاشته يا «تين ايجر» بوده ، و نه به معني کودک ، اما به عقيدهء خانم نجم آبادي بعدها ، در دوران تجدد ، بچه بازي مترادف با انحراف جنسي و تمايل به کودکان گرفته شد.) کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» هرچند در مواردي به نظر مي رسد که از زمرهء ادبيات آکادميک مد روزي است که مي خواهند همهء کاسه کوزه ها را بر سر مدرنيته و تجدد بشکنند ، اما خواندن دقيق تر کتاب نشان مي دهد که ذهني از لحاظ تئوريک ممتاز و باريک بين ، و آگاه به تمام زواياي نظري هر مبحث، در کار تأليف است ، و همين کتاب را از ابتدا تا انتها به شدت گيرا و خواندني کرده است. /// عبدی کلانتری

gay gene

It's unfortunate that there is such a vast ignorance about
homosexuality. There is much confusion out there because people
don't know what homosexuality is. They confuse it with other
things. For instance, they think that homosexuality is about
physical sex. It isn't. The physical sex follows from the emotional
need. You can be heterosexual and have physical sex with the same
gender. You can be homosexual and have physical sex with the
opposite gender. You can have sex with yourself. Physical sexual
desire is controlled by something else entirely.

First, let me state that there is no "gay gene." Although
homosexuality is caused by genetics, there is no gene associated with
it. There is a gene that directs sexual orientation. Sexual
orientation is an INSTINCT that is hardwired in the brain while the
fetus is being formed. This happens though a process known as "gene
expression." It helps to think of the DNA as being a giant strand of
computer code. During gene expression - the division and
specialization of cells take place during the forming of the fetus or
zygote - the DNA and the RNA work together to express the code
chemically. The DNA is the set of instructions; the RNA is the
factory that produces the necessary proteins for the next step of the
code. The IF-THEN statements of the computer code are controlled by
the protein sequence. We tend to think of genes as "static." They
are anything but that. All genes are "dynamic." That is they are
turned ON and OFF thousands or millions of times during zygote
formation. It is the combination of the gene ON/OFF sequences taken
together that form the next leg of the construction process. The
proteins needed for each step amount to only one or two molecules.
These molecules form the next step in the computer code expression.
You see, the DNA is not the total computer code itself. It instructs
the RNA to produce the protein molecules that form the next step of
the code. So the construction of actual code is being manufactured
(or written) each step along the way. This is what is known as "gene
expression."

Now, to make it easily understandable, I am going to give you a
massively simplified explanation of how this happens. I am going to
write as though the DNA process is a cognitive thought process. It
isn't. There is no consciousness involved. But there is
intelligence that is built into the DNA and into the cell. That
intelligence is expressed chemically. Your body is one ultra complex
chemical factory. That's what life is - a complex series of electro-
chemical processes. So, now, let me give you a simplified
explanation you can easily understand. While I am doing this, I am
going to make this hypothetical mother have identical twins. There
is a reason for that. It will help you to understand the process.

A mother's egg is fertilized by a single sperm cell and the genetic
code of the two (they each have 1/2 the code) is combined into a
completely new strand of DNA. This DNA has all the instructions from
the mother and all the instructions from the father, and based on a
complex process of recessive and dominate genes, particular
attributes are going to be selected over others so that the
individual that will be born will have features of both the mother
and the father. That individual will be unique from the parents.
This fertilization forms a new cell from those of the mother. This
cell begins to divide. Each time it divides, it forms new DNA for
the nucleus of each cell. While splitting, these two cells
accidentally split completely apart where they are no longer
touching. So now, we have two completely separate cells that have
identical DNA right down to the very last molecule. There is zero
difference between them. Now, because of that, you would think there
would be zero difference between the end process - the two babies.
But that is not the case. These two babies will not be entirely
identical. They will have many differences. Why is that? Gene
expression will change their code that constructs their physical body.

At first, they are globs of undifferentiated cells. Very quickly,
due to gene expression, they will begin to differentiate into all the
cell types (bone, blood, tissue) that make up the human body, and
they will do this in a specific sequence. Now these two fetuses are
going to be boys for the sake of this demonstration. The fetus
begins to form and different organs begin to appear. Also external
physical features begin to differentiate (hands, fingers, head, legs,
feet, etc.). Early on, each fetus will be female. All fetuses will
have nipples, but those nipples will only be useful if the fetus
remains a female. The DNA code decides (if-then sequence) that this
fetus will become a male. It then begins a series of sequences that
begin to form a male pelvis, male genitalia, male brain (there are
slight difference between the male and female brain), male breasts,
and other features specific to males. It sends instructions to the
RNA that produces the minute amounts of proteins that form the next
step of the code that determines how this fetus will be
constructed. So now we have two very healthy male fetuses. Now
another series of sequences is constructing the brain and forming its
internal structure. The gene expression process looks at the
information that says this is to be a male. The if-then process
decides that it must have a male "gender identification instinct."
This instinct lies dormant until 5 to 6 years of age and then turns
on. At 5 to 6 years of age, the child will identify itself as either
male or female. Depending on how it identifies itself, its behavior
will begin to differentiate based on its self-identification . In
very small numbers, certain DNA sequences are changed in the gene
expression process because a protein failed to be produced by the
RNA, or a single atom at the end of the molecule is missing. It will
no longer match up in the gene expression sequence and as a result,
the gene will be either turned on or off incorrectly. So instead of
a "male gender identification instinct" the infant will have a female
gender identification instinct. At six years of age, it will begin
behaving as a female. This is a transgendered child. There is
nothing you can do. This person will forever identify himself as a
female trapped in a male body. Once the child reaches puberty, he
will have psychological problems as a result of conflict between
culture and self-identification . This only happens infrequently, but
in a nation of 300 million people, it becomes numerous enough to
become noticeable. But in our case, both these male fetuses are
coded correctly and will end up with male identification instincts.
(Note that instincts are behavioral instructions that are hardwired
into your brain. It is almost impossible to overcome an instinct.
Trying to change a behavior can psychologically damage an individual.)

But both these male fetuses have male identification instincts. The
next step in the process determines again that the fetus is a male,
and gives the instruction to produce a "male sexual orientation
instinct." This means that the male will desire females once he
reaches puberty. Actually, this instinct also is dormant until 5 to
6 years of age and turns on. Children can become aware of their
sexual preference as early as six years of age. Instincts control
EMOTIONS, and it is the emotional structure of the individual that is
affected, not the physical sexual desire. Physical sexual desire is
actually non-differentiated. It follows emotional desire. That is
why you can easily have physical sex with a member of the opposite
gender, or with the same gender, or with no gender (with yourself.)
You can even have sex with a plastic doll. The physical sexual
instinct (which is activated by sex hormones) does not care HOW one
has sex. It only wants physical sexual release. Masturbation suits
it just fine. Your physical sexual desire does not determine you
sexual orientation.

In the case of these two male fetuses, one receives the correct
protein sequence and receives a sexual orientation instinct which
will cause his sexual orientation to relate emotionally to females.
The other receives protein instructions that cause him to have a
sexual orientation that will be directed at other males. This is
emotional. Let me state this again - this is emotional. It is a
fundamental part of the emotional structure of the individual - one
that he CANNOT CHANGE. Physically, he can try not to have sex with
other males, but sex with females will NEVER satisfy him
emotionally. It will be similar to masturbation. It will give him
physical sexual release, but it will never give the emotional
satisfaction that his brain needs to relate properly to the world.
He will become unhappy and miserable if he never has a sexual
emotional relationship with another male.

Now these two identical twins are born and later the brothers become
featured naked in Playgirl Magazine. Standing side by side, you
discover that these two identical twins (although they look
remarkably alike) are not exactly "identical." They began life with
IDENTICAL DNA, but the gene expression produced uniquely different
individuals. Now you look closely at the two standing side-by-side
naked and you notice that one has a slightly broader face than the
other even though they weigh the same. One of the twin brothers is
one inch to one-and-one- half inches taller than the other. And then
you gasp!! One has a penis that is almost twice the size of the
other brother's. How can this be? Gene expression. Their internal
organs can also be different. But - one of the twin brothers is
heterosexual and the other is homosexual. They began with absolutely
identical genetic code right down to the last molecule. They shared
the very same womb. The mother gave both the same hormones, the same
nourishment, the same formation conditions. They have the same
parents, live in the same house, experience the same parental
behaviors, have the same friends, and are always together. They go to
the same schools, wear the same clothes, eat the same foods, get the
same amount of exercise, are exposed to the same chemicals in their
food and the air they breathe. Their is nothing about their
environment that is/was different, and yet there are physical
differences and one is straight and the other is gay. Emotionally,
they relate to the opposite gender and to the same gender DIFFERENTLY.

What is sexual orientation? You can say it is attraction to a
specific gender, but that is misleading. It is much more than that.
It is an INSTINCT that affects how your brain relates to the world.
You have no control over this. You can change your PHYSICAL
BEHAVIOR, but that will not alter your psychological relationship to
the world. The fact is that you can quite easily have physical
sexual relations with members of the opposite gender, the same
gender, and with no gender (with yourself.) These sexual relations
will feel good. You will have orgasms. You will enjoy the human
relationship. You can even become addicted to sex with members of
the opposite gender or the same gender and want to do it frequently.
However, if you disobey your sexual orientation instinct, all you
will ever receive is physical pleasure and physical release. The
physical sexual instinct will be satisfied and will give you physical
sexual satisfaction. But there is something more important that you
will NEVER receive. You will never receive EMOTIONAL SEXUAL
SATISFACTION. If you obey your sexual orientation instinct, you will
receive a DOUBLE ORGASM simultaneously. The first is the physical
orgasm which is how your physical sexual instinct rewards you. The
second is a BRAIN ORGASM which is how your sexual orientation
instinct rewards you. It will not reward you unless you obey its
instructions. If you have sex according to its instructions, at the
moment of physical orgasm, you brain will be flooded with endorphins,
dopamine, oxytocin, and other brain chemicals. The oxytocin will
cause you to "bond" emotionally with your sex partner. The endorphins
will remove all sensations of pain and give you a "floating"
experience. You will feel "one with the universe." The dopamine
will go to the pleasure centers of your brain and will vastly
intensify the sensations of your physical orgasm and will give you
and overall pleasurable feeling and feeling of well-being. This is
something very important psychologically that you cannot receive
unless you have sex with the gender that your sexual orientation
instincts instructs you to.

Now a word about homophobia. Some people do not realize that
homophobia is not normal. It is abnormal behavior that has a
specific cause going back in history. Most people assume they know
what homophobia is, but they are usually wrong. You should be aware
that homophobia did not always exist. In human history, it is a
relatively new phenomenon. It has two specific causes, and both are
due to religions evolving from Judaism. What I am about to tell you
is not an attack against any religion, it is an explanation about a
phenomenon that came about due to specific historical events. First,
what is homophobia?

Ask anyone on the street, and they are likely to tell you it is the
fear of homosexuals, or the fear of homosexuality. This isn't true.
Homophobia is the fear of being associated with homosexuality one's
self. For many generations, a stigma was attached to homosexuality
for religious reasons. Humans are herd animals. We don't like to
think of ourselves that way but, in fact, we are. We have herd
instincts just as all herd animals. One of the greatest fears of any
herd animal is rejection by the herd. In most herd animals,
rejection by the herd means death. In humans, rejection by the herd
also meant death up until modern society with big cities and human
anonymity.
Humans depend on each other for survival. That's why we form
societies and why we have cities. In the Middle Ages, if you were
excommunicated, it meant slow death. People could not associate with
you in any way, nor feed you, nor help you. Eventually, without
social help, you would die. You could not trade or engage in
commerce, and as a result, you could not provide for your needs.
Eventually, you would perish. That's why excommunication was so
greatly feared by everyone.

The stigma against homosexuality until very recent times was quite
strong. Anyone accused of homosexuality was ostracized. They were
looked upon with shame. Others would not want to associate with them
for fear that people would think the same of them. Those that did
associate were ridiculed. The social penalty for homosexuality was
severe. So the fear of being associated with homosexuality one's
self grew. You had the development of "macho behaviors" as a way of
demonstrating that one was heterosexual. In some societies, men
developed machismo, which is an aggressively manly behavior as a way
to say "look at me, I'm a macho heterosexual male who hates
homosexuals. " There is one problem with that. Humans are by nature
omni-sexual beings. This behavior is found among many higher species
and most importantly in all primates. A human can be sexually
attracted not only to the opposite gender, but to very attractive
members of their own gender. This is very natural behavior, but in
those who have deep-seated fears of ostracism it can become
psychologically destructive. Homophobes are unaware that being
attracted occasionally to attractive members of their own gender is
something completely normal. It happens to everyone. They will
notice their own attraction and fear that they, themselves, have
homosexual tendencies. Because they have a strong instinct regarding
the fear of rejection or ostracism, this causes psychological trauma
and a need to prove to themselves and to others that they are NOT
homosexual. This leads them to aggressive behavior against anyone
they believe may be homosexual. It mostly leads to vocal attacks as
a herd demonstration of their own rejection of homosexuals, but it
can also lead to physical violence. But where did
this "identification" of homosexuals come from? When did people
start fearing being identified with homosexuality one's self? Did it
always exist? History and literature tells us clearly NO. It began
at a specific point in history and was spread all over the planet.
Prior to that, homophobia did not exist anywhere on the planet. It
did not exist in China, Japan, or other areas of Asia. It did not
exist in India, in the Middle East, in Africa, in Asia Minor, nor in
Europe. It did not exist among natives in the Americas and it did
not exist in Polynesia. If you read the ancient literature of these
geographic areas you will find that homosexual sex was praised along
with heterosexual sex. As a matter of fact, the
concept "homosexuality" did not exist until the time of Sigmund
Freud. All sex was considered natural. Some preferred one kind more
than others.

Although homophobia did not develop at this time, the seeds of
homophobia were sewn by the Hebrews when they decided to become a
nation state and needed to vastly increase their population of
Hebrews. Hebrews did not want to mix with other ethnic groups and
did not want to grow by assimilation of outside peoples, but to grow
the numbers of pure Hebrews. This interbreeding and association with
other ethnic groups had serious implications regarding the stability
of their religion. They wanted their religion to be pure and their
people to be "pure." Where all other cultures readily adsorbed
outside groups, Hebrews sought purity and ethnic isolation. This
meant that their population had to expand from within, and the only
way to accomplish this was by breeding restrictions. Any child born
out of wedlock had a very poor chance of survival. Only if they had
a father who accepted them as a legimate offspring would the father
protect, feed, and care for the child. Lineage was vitally important
to the passing of property from one generation to another. As a
result, the Hebrews passed draconian sex laws that had never existed
in any other society prior to them. Only procreative sex within
marriage was allowed. All other forms of sex were forbidden and
punishable by death - a very harsh penalty for disobeying the law.
These doctrines were incorporated into their religious literature.
It is far easier to have people police themselves due to religious
convictions than to have soldiers standing over people's beds. And
thus the Hebrew sex laws were born and sanctified by religious
practices. Their religion controlled their lives, and failure to
abide by religion could cause people to be ostracized by the
community or even stoned to death. Stoning was a very painful and
slow way to die.

The following forms of sex were outlawed and punishable by death:
Adultery. This was due to the importance of inheritance of property.
A man could be verbally rebuked for adultery and even ostracized by
the group. But women were stoned to death, a practice that continues
in many Islamic countries today. Onanism. Any non-procreative
spilling of one's seed. This involves coitus interruptus (early
withdrawal), masturbation, oral copulation, or rubbing externally
against the body to the point of ejaculation. It also involved any
form of birth control. Pederasty. Anal intercourse. Or men lying
with men (Oral/anal) non-procreative sex. The only approved form of
sex was procreative sex within marriage where there was a high
probability of pregnancy and of a child that would grow to
adulthood. The Bible has strong admonitions against any other form
of sex. The penalties for all were the same.

The Christians, an offshoot of Judaism, adopted the Hebrew Bible as
the Old Testament. Homosexuality, men lying with men, was rarely
considered in early Christianity and was basically ignored,
especially by the Church. Those inclined toward homosexuality often
joined the Church and became priests and monks. They were members of
the educated class. In the Middle Ages, although all non-procreative
sex was officially forbidden, it was basically ignored. Two things
happened to change this. Some writers of religious text began
expressing strong sentiments against sex. Until property laws
changed in the Middle Ages, priests could marry and raise families
just as protestant ministers today. When property laws changed, the
widows of priests who has started their own churches claimed these
churches and the revenues received through them as their
inheritance. This was in direct conflict with the Church who claimed
the property and the revenue. As a result, the Church issued edicts
against marriage by priests and insisted that priests should remain
celibate. This caused upheaval and riotous disagreement by the
heterosexual priests who were then denied access to sexual release.
In Medieval towns, a priest could hardly have sex with a town's woman
without everyone knowing about it, and this could lead to expulsion.
Priests found themselves in a position of having to remain celibate,
and about that, they were very unhappy. At the same time,
homosexually inclined priests were cloistered in monasteries away
from public eyes, and sex among those priests was abundant. This led
to animosity with the heterosexual priests in communities who had to
remain celibate. Almost everyone during that time was illiterate
except for the upper class and the priests. Priests often wrote on
religion and other topics and took their writings to the town centers
where they read them to the town's folk who were unable to read
themselves. And thus admonitions against men lying with men began to
appear in town centers and the people increasingly found themselves
admonished regarding this. This is what is called a "thought virus"
or meme. Meme is pronounced similar to gene and refers to cultural
practices being passed from one generation to another just as genes
pass physical attributes between generations. And thus, homophobia
was born. Ostracism was greatly feared during Medieval times. Any
expulsion from the community meant death. So homophobia as a fear of
being associated with homosexuality itself began to spread through
all of society. Later as Europeans began to explore the world, they
took homophobia with them wherever they went and spread it across the
face of the globe. Even those who did not adopt their religion
adopted this meme and for the first time, peoples who had no prior
rejection of homosexual sex began to reject it and fear it.

At a time when homophobia has begun to die in the Western world,
fundamentalist churches have adopted an anti-homosexual stance for
political and economic reasons. Having a focus of hatred toward an
outside minority provides the fundamentalist church with an
attraction by those who seek to belong by sharing a hatred. It is a
natural human behavior. The anti-homosexual stance has increased the
membership of fundamentalist churches. Humans have an instinct to
reject those who are different from them or the group (herd.) This
causes a bond between those who share a hatred. It also has become
big business for these churches bringing in billions in revenue for
anti-homosexual projects. This is revenue that the churches would
not otherwise have and it is a lucrative business that they show no
inclination to turn away. Although one is aware that for every
homosexual fornication in our society there are more than ten or
twenty times more heterosexual fornications but, yet, these are never
mentioned. Nor is birth control attacked. A very large population of
couples live together witout getting married. Nor is divorce and
remarriage attacked even though the Bible says that this is
adultery. That would be attacking their own membership and would
drive both people and revenue away. They want to attract people and
revenue and thus their program of hatred of homosexuals, a minority,
has become a cash cow for their religious altar.

We rarely take time to sit and analyze why things are the way they
are. We just assume that is the way they are supposed to be.
However, all human behaviors have a history. We simply have to look
hard enough to find it.

For anyone who did not know this information before, I hope this has
been informative and useful. It opens up new avenues of thought and
gives us a new opportunity to improve our knowledge base. Sex is an
important feature of human life, and the better we understand our
sexuality, the better life we can have as human beings.