۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

همهء لوطي ها به بهشت مي روند

را Diana Ossana و Larry McMurtry نوشته اند. کارگردان فیلم Ang Lee است.
نشریه چراغ، سازمان دگرباشان جنسی ایرانی
Posted by احمد 0 comments
Reactions:

همهء لوطي ها به بهشت مي روند
همهء لوطي ها به بهشت مي روند
نوشتة عبدی کلانتری
متن نوشتاری شامل بخش های افزوده است.
عربستان سعودي کشوري است که در آن «شريعت» يا قوانين اسلامي ، نظام قانوني رسمي کشور را شکل مي دهد. در عربستان نوشيدن شراب و ديگر مايعات روح افزا، رقصيدن در ديسکو، و معاشرت با جنس مخالفي که از بستگان و محرمان نباشد، ممنوع است. تخطي کنندگان از قانون، توسط مأموران کميتهء امر به معروف و نهي از منکر، طبق احکام شرع شلاق مي خورند و به حبس مي روند. اما به نحوي تناقض آميز، برخي از مجازات هاي بسيار شديد، کمتر به اجرا گذاشته مي شوند. طبق قانون، کيفر بعضي از اعمال حرام، مرگ است؛ از جمله عمل بسيار رايجي در ميان مردان عرب به نام لواط.
در پسـتو
در کشورهاي انگليسي زبان اصطلاحي وجود دارد براي همجنسگراياني که نمي خواهند هويت جنسي خود را آشکار کنند. اين اصطلاح «در پستو» نام دارد {يا به زبان انگليسي «اين کلازِت»}. اگر گفته شود «فلاني هنوز در پستو است» ، يعني فلاني هنوز بروز نداده و تظاهر مي کند. اگر گفته شود «فلاني از پستو در آمد» {«آوت آو کلازت»} يعني فلاني پي بدنامي را به تن ماليد و گفت هرچه بادا باد! او «هويت جنسي» خود را از تاريکي صندوقخانه به درآورد و به خيابان روشن برد.
هرچه جامعه بازتر و روادارتر باشد و دورتر از دورويي و تقيّه، تعداد از پستو درآمدگان بيشتر مي شود. در دهه هاي اخير، در کشورهايي که نظام سياسي و حقوقي آنها مبتني بر اصول دموکراسي ليبرالي است، تعصباتِ ضد اقليت هاي جنسي کم و کم تر شده است. در آمريکا، که مردم آن درميان کشورهاي پيشرفتهء صنعتي ، از مذهبي ترين ها هستند، هنوز تعصبات ديني ِ ضد اقليت هاي جنسي وجود دارد. اما در سال هاي اخير، در اثر مبارزات مدافعان حقوق مدني، از شدت تعصبات کاسته شده است. در بعضي از ايالات آمريکا، قوانين ضد «سادومي» (لواط) ملغا شده و اکنون صحبت از به رسميت شناختن حقوق زوج هاي همجنسگرا است مثل حق ازدواج ، تشکيل خانواده و داشتن اولاد. همجنسگرايان را مي توان در همهء سطوح جامعه، حتا در مقامات رسمي اي چون نمايندگي کنگرهء آمريکا، شهرداري و فرمانداري ، در ميان قضات دادگستري و سياستمداران مشاهده کرد. در جامعهء دموکرات غربي، از پستودرآمدگان نه تنها داغ لعنت نثارشان نمي شود، بلکه به حقوق مدني آنها نيز خدشه اي وارد نمي آيد.
جامعهء ديني ، جامعهء هزارپسـتو
در جامعهء ديني عربستان، مجازات رسميِ عملِ لواط مرگ است. در ماه فوريهء گذشته در شهر مکه مردي را به جرم لواط و جرايم ديگر اعدام کردند. به طور منطقي بايد انتظار داشت کسي جرئت از پستو درآمدن را نداشته باشد، يا اينکه هرچه زودتر آن محيط را ترک کند و به کشور ديگري برود. اما نوع خاصي از تقيه ، همراه با امکان ناپذير بودن تماس آزاد دختر و پسر، باعث شده که عربستان سعودي جامعهء ايده آل لواط کاران بشود.
در گزارشي که اين ماه در ژورنال آمريکايي «آتلانتيک» دربارهء لواط در عربستان به چاپ رسيده، از زبان پسري بيست و سه ساله مي شنويم که : «اينجا بسيار راحت تر است که آدم همجنس خواه باشد. اگر تو را بايک دختر در خيابان ببينند، مردم شروع به فضولي مي کنند. اما اگر من در طبقهء بالا با پسرديگري قرارمدار بگذارم، خانواده ام در طبقهء پايين کاري به کار من نخواهند داشت.»
تا جايي که ظاهر حفظ شود، لواط به عنوان نوعي رفتار پذيرفته شدهء اجتماعي ، اما در پستو، تحمل مي شود. در شهرهاي بزرگي چون جده و رياض، جمعيت هايي از همجنس خواهان وجود دارند که اعضاي آنها از طريق ملاقات در مدارس، کافه ها، محله هاي خاص، و به تازگي از طريق اينترنت، يکديگر را نشان مي کنند و قرار ملاقات مي گذارند. در فرهنگ همجنسخواهي، اصطلاحي وجود دارد به نام «کروزين». واژهء انگيسي کروزين به معني «گشت زدن و شکار تورکردن» است براي سکس فوري. در کشوري که نه سينما وجود دارد و نه بارهاي شبانه و کلوب هاي رقص و خوشگذراني، صيادي در خيابان با اتوموبيل و شکار در کافه ها، تنها راه به چنگ آوردن گوشت تازه است.
يک جوان سوري که از هشت سال پيش ساکن رياض شده مي گويد: «اين شهر بهشت همجنسخواهان است.» نويسندهء نيويورکي ناديا لابي، در گزارش خود از عربستان مي نويسد بسياري از آمريکاييان اهل لواط، اين بهشت را به خود آمريکا ترجيح مي دهند؛ آمريکايي که همين عمل را زير عنوان «تجاوز به صغير» کيفر مي دهد.
«ما لواط مي کنيم اما همجنسگرا نيستيم.»
در عربستان بيشتر مردان اهل لواط خود را همجنسگرا نمي دانند. همجنسگرايي در غرب نوعي «هويت جنسي» است که گروه خاصي از مردان يا زنان را ، مثل هر گروه هويتي ديگر، متمايز و مشخص مي کند. اهل لواط چنين هويتي را رد مي کنند. آنها معتقدند لواط يک عمل معمولي جنسي است که نيازي را به طور طبيعي رفع مي کند. مثل يک بده بستان در بازار: بقال مي پرسد خربزه يا خيار؟ پسرک مي گويد ، يک سير دل خوش مي خواهم.
در عمل لواط، ميان توپچي و دروازه بان تمايز کامل برقرار است. آنکه مي زند و دروازه را مي گشايد، چيزي از مردانگي اش کم نمي شود. هويت مردانهء او دست نخورده مي ماند و دليلي هم وجود ندارد که او بخواهد خود را به جز «مرد» چيز ديگري بنامد. بسياري از اهل لواط داراي همسرو وفرزند اند و در جامعه سربلند. دروازه باني که در برابر ارباب غلامباره، دفاع خود را مي شکند بر دو نوع است، گاه جوان زيباروي و لطيف صورت فيليپيني است که به عنوان کارگر مهمان به عربستان آمده ، و گاه پيسرتازه بالغِ بدور از صاحبي است که در محيط خانواده يا در محله و بازار دفاع خود را از دست مي دهد. پسرک ملکوتي سيما، هنگامي که بزرگ شد و صاحب ريش و سبيل، به نوبهء خود جبران گل هاي خورده را خواهد کرد. توان اقتصادي و زور طبقاتي هرچه بيشتر باشد، توپ را شديد تر شوت مي کنند. انسان شناس آمريکايي «ويل روسکو» اعتقاد دارد اين تمايز ميان فاعل و مفعول يا مرد و اَمَرد، مبتني بر منزلت اجتماعي است و ريشه در فرهنگ يوناني ـ رومي دارد. (ساتريکون پترونيوس و فليني را به ياد بياوريد.)
در جامعهء ديني زنان و مردان نمي توانند قبل از پيمان زناشويي يا خارج از آن ، سکس داشته باشند. دوران بارداري يا خون زنان، مردان مذهبي را از بدن همسران شان مي گريزاند. مهم تر آنکه احتمال کاربرد زور در سکس و لذت از تحقير مفعول در رابطه «رو» و «زير» با مادرِ فرزندان کم و کمتر مي شود و اشتياق مرد را فرو مي نشاند. در جايي که رابطه با دختران جوان ناممکن است و روسپي گري ممنوع و «زنا» نيز کيفر مرگ دارد، غلامبارگي بهترين راه قضاي حاجت است. غلامبچه حتا مي تواند خود را مثل دخترـ پريچه ها بيارايد و دلبري کند.
با حوران و غِلمان در باغ فردوس
يک استاد دانشگاه نيويورک (ان واي يو) به نام «اورِت روسون» که مشغول نوشتن کتابي دربارهء همجنسگرايي در جامعهء اسلاميِ قرون وسطا است، اعتقاد دارد که در قرآن حکم روشن و قاطعي دربارهء همجنسگرايي داده نشده است. تنها در بحث از قوم لوت (لوط) است که به اين موضوع اشاره شده است. اما آن روايت نيز کمابيش تکرار بي کم و کاست روايت عهد عتيق است که در آن لوطيان (اهل لواط = کساني که پسران را بر دختران زيبا ترجيج دادند) به جرم گناه عقوبت داده مي شوند. اين عقوبت، در مقايسه با کيفر احکام مربوط به «زنا» ، بار مشخص حقوقي و شرعي با خود حمل نمي کند. در تفسير احاديث نيز در اين خصوص اختلاف نظر وجود دارد.
برخي از مورخان تاريخ سکسوآليته براين عقيده اندکه عمل لواط در جوامع اسلامي امري پذيرفته شده و منطبق با هنجارهاي اخلاقي بوده و تنها در قرن نوزدهم ميلادي، با ورود تجدد و «اخلاق ويکتوريايي» و تصاوير و ادبيات غربي بود که نسبت به «همجنس خواهي» خودآگاهي به وجود آمد و اين رفتار از سوي متجددان و غربزدگان مذموم تلقي شد.
افسانه نجم آبادي، استاد تاريخ و مطالعات زنان در دانشگاه هاروارد، در کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» مي نويسد:«با آنکه آيه هاي قرآن به صراحت نقشي جنسي را به غلمان (غلامان) نسبت نمي دهد، اما توصيف هاي موازي از غلمان در کنار خدماتي که حوريان به اهالي بهشت عرضه مي کنند راه را براي تفسيرهاي ادبي [از نقش سکسي غلامبچه ها] در دوران بعد باز کرد. در بسياري از ژانرهاي ادبي فارسي و عربي، معاني سکسيِ غلمان به همان اندازهء حوريان مورد توجه قرار گرفت.» (ص۱۵)
حال، در کشوري مثل عربستان سعودي، که به تدريج با جهاني شدنِ خواهي نخواهيِ ارزش هاي فرهنگي، مفاهيم مربوط به حقوق مدني همجنسگرايان نيز وارد آگاهي مردم مي شود، آنها که به عمل لواط مي پردازند بر سر يک دوراهي قرار مي گيرند: آيا بايد «هويت» همجنسخواهي را به طور رسمي بپذيرند و سپس همچون جوامع ليبرال در جهت احقاق حقوق مدني خود حرکت کنند؟ راهي که مثل هر جنبش مدني ديگر با مبارزه، خشونت، و پرداخت هزينه همراه است. يا اينکه کماکان در آرامش پستو باقي بمانند و در نقش شکارچي و آهوبچه ، يا در روياي گلخانهء شهوت در باغ عَدَن، به روال گذشته ادامه دهند؟ در جامعهء هزار پستو شايد تقيه راه بهتري براي حفظ سلسله مراتب قدرت و انواع روابط فاعل و مفعولي باشد. ///
***
پيوست :
لطافت لواط
دربارهء کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» (نوشتهء افسانهء نجم آبادي)
عبدی کلانتری
در کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» ، افسانهء نجم آبادي ، استاد تاريخ و مطالعات زنان ، جنسيت، و سکسوآليته در دانشگاه هاروارد، از تحول مفاهيم در مدرنيتهء ايراني صحبت مي کند با عطف توجه به نقش اجتماعي جنسيت يا «نقش جنسي» («جِندِر» در زبان انگليسي). اين دوراني از آغاز تاريخ تجدد در ايران است که مفاهيم ملت، سياست، وطن، و علم، بار معنايي جديد مي گيرند و همزمان حاوي معناي ديگري مي شوند که به نقش جنسي آنها در اين دوران اشاره دارد. خانم نجم آبادي مي پرسد، چرا «ملت» نقش جنسي مذکر کسب مي کند اما «وطن» نقش جنسي مؤنت که مردان بايد مدافع «ناموس» آن باشند؟ چرا روي پرچم ملي، شير مذکر است و خورشيد مؤنث؟
از اين زاويه، رويدادهاي فرهنگي اي چون «کشف حجاب» يا «آزادي نسوان» را مي توان طور ديگري تعريف کرد که همان معني ظاهري خود را، يعني معني متجددانهء خود را ، نداشته باشند. مهم تر اينکه متوجه مي شويم پنداشت ها و تعلقات عاطفي اي که حول مفاهيمي چون «عشق» و «زيبايي» شکل مي گيرند، اگر عامل «نقش جنسي» را وارد تحليل خود کنيم، در روند تجدد، وارد حوزهء اروتيک تازه اي مي شوند که متفاوت از گذشته است. پيش از مقابلهء ايران با غرب و ورود تجدد به کشور ما، توصيف زيبايي انسانها در روابط عاشقانه يا جنسي ، در فضاي عاطفي ـ اجتماعيِ همجنس خواهانه (هومواروتيک) صورت مي گرفت. اين فضا پس از برخورد با نگرش «مرد اروپايي» و ورود مدرنيته، تبديل به فضاي عاطفي ـ اجتماعي دگرجنسگرا يا مذکرـ مؤنث مي شود. مدرنيته ، فضاي رايج همجنسخواهانه را به پديده اي «غيرنورمال» تبديل مي کند.
«نورمال» و «غيرنورمال»
خانم نجم آبادي از اصطلاح «حذف و پاک شدن توسط مدرنيته» («اي رِيژِر») استفاده مي کند. هرجا که تجدد بدان پامي گذارد، درهاي تازه اي مي گشايد اما صداها و فضاها و گرايش هاي ديگري را ساکت يا پاک مي کند، يا آنها را زير مقولاتِ بيمارگون و «غيرنورمال» طبقه بندي مي کند. به اعتقاد افسانهء نجم آبادي، فضاي آزادِ هومواِروتيک در جامعهء اسلامي ايراني، پيش از آغاز تجدد، فضايي «نورمال» بود (نورمال = متداول، پذيرفته شده. // غيرنورمال= مذموم). پژوهش خانم نجم آبادي به روال آن دسته از نويسندگاني است که به «حفاري» تاريخ مي پردازند تا جنبه هاي گفتاري و معنايي خاک شده توسط مدرنيته را دوباره آفتابي کنند و با اين کار بر امکانات رهايي بخش در ميان بن بست هاي مدرنيته، بيفزايند.
افسانهء نجم آبادي معتقد است که تاکنون مطالعهء تجدد در ايران دچار نوعي «فراموشي» (امني ژيا) بوده است. در توضيح اين فراموشي او مي نويسد: «بينشِ دوقطبي مرد/زن ، و بديهي پنداشتن اين وجه دوقطبي، باعث شد که احتمالات ديگر از نقش جنسي در قرن نوزدهم حذف شوند و تحولاتي که در سکسوآليتهء اين دوران رخ داد، تحولاتي که با يکديکر ارتباط دروني داشتند، ناديده گرفته شدند. من اين نورمال بودنِ به ظاهر عاديِ بينش دوقطبيّ مردـ زن را مورد پرسش قرار مي دهم و با نقش کردن شيوه هاي ديگر مذکر بودن، تفاوت اين شيوه ها را با «مردانگي» نشان مي دهم.» (ص ۳)
خانم نجم آبادي اشاره مي کند براي مطالعهء چگونگي شکل گيري مفاهيم در مدرنيت و پرداختن به جنبه هاي فراموش شده، کافي نيست که با تحقيقات بيشتر راجع به زنان يا همجنسگرايان، پژوهش هاي گذشته را «تکميل» کرد. بلکه بايد به همان نحوهء شکل گيري مفاهيم، درست به هنگامي که دارند شکل مي گيرند، توجه کرد تا دريافت که چگونه شکل گيري يک مفهوم ، همزمان و در آن واحد ، واپس زدن و دفن بينش هاي ديگر را در خود دارد.
زيبايي فاقد جنسيت در دوران ماقبل تجدد
در فضاي معنايي همجنس خواهانه ، مفهوم «زيبايي» مي تواند هم به نقش جنسي «زن» تعلق داشته باشد و هم به نقش «مرد» و انواع نقش هاي جنسي ديگري که هنوز مثل مرد و زن به روشني تعريف نشده اند. درحاليکه ، در فضاي معنايي دوقطبيِ مردـ زن، به ما يادداده اند که زن «زيبا» است و مرد «خوش تيپ». (خانم نجم آبادي صفت «رعنا» را معادل واژه انگليسي «هندسام» گرفته اند تا نشان دهند اين کلمه بار معنايي مذکر دارد و کاربرد آن در مورد پسران و مردان نشان دهندهء تفکيک خوش سيمايي زنانه از مردانه است. اما واژه رعنا معادل «هندسام» نيست و بارمعنايي آن در فارسي مؤنث است. در نتيجه ، دست کم در اين نمونه ، فرض تئوريک خانم نجم آبادي درست به نظر نمي رسد.)
براي اثبات اينکه در دوران اول حکومت سلسلهء قاجار مفهوم «زيبايي» بار مشخص زنانه يا مردانه نداشته ، خانم نجم آبادي نقاشي هاي آن دوره را بررسي مي کند. در اين نقاشي ها مردان و زنان جوان به نحو مشابهي ترسيم شده اند: موي کم صورت ، ابروي پيوسته، و چهرهء لطيف. در نوشته ها ، خاطرات و سفرنامه هاي آن دوران نيز پسران جوان طوري توصيف شده اند ـــ توصيف صورت و لب و چشم و ابروي آنها ـــ که چندان تفاوتي با توصيف دختران زيبا نداشت. اين نوع توصيفات ، علاوه بر فضاهاي اروتيک و عاشقانه ، در توصيف اشراف و شاهان ، و نيز مردم عادي و حتا غلامان وکنيزان خانگي نيز به کار برده مي شد. گويي پسرجواني که هنوز ريش درنياورده، با دختري به همان سن وسال، از هيچ لحاظ تفاوتي ندارد.
در قرن نوزدهم ، حوالي دوران سلطنت محمدشاه ، سبک نقاشي تحول پيدا مي کند و به رئاليسم نزديک مي شود. ورود دوربين عکاسي ، {و البته «نگاه مرد اروپايي» که معادل آن در نقاشي «نگاه دعوت کننده از داخل عکس به ناظر بيروني است که مي طلبد ناظر در موضوع شريک شود.» (ص ۳۲)} باعث تحول در نگارگريِ ايده آليزه شدهء گذشته مي گردد. خانم نجم آبادي عقيده دارد ، از آن پس توجه مرد ايراني به سينه هاي برجستهء زنان نيز متآثر از تصوّر اروپايي شدهء آنها بود که اعضاي زنانه را بتُواره (فيتيشايز) مي کردند. به عبارت ديگر، هيچ چيز بهتر از تصور غلط مرد اروپايي از بت ساختن آن دو گوي گرد و برجسته ، بينش دوقطبيِ وارداتي و غربزدهء مرد ـ زن را به رخ نمي کشد!
فضايِ تلطيف شدهء هومواروتيک
افسانهء نجم آبادي عقيده دارد، تا اواسط دوران قاجار، حلقه هاي صوفي مسلک و ادبيات عارفانهء آنها، حکايت از اين داشت که فضايِ کشش جنسيِ همجنسخواهانه در ايران رايج بوده بدون آنکه بار معنايي و عاطفي منفي داشته باشد. تجدد اين تلقي را عوض مي کند. از ديد خانم نجم آبادي، از آنجا که اروپاييان در همان دوران ، گرايش همجنس خواهانه را «فسق» تلقي مي کردند، مرد ايراني هم به ناگهان زاويهء ديدش عوض مي شود. او اکنون از دريچهء «نگاه ديگري» (ديد مرد اروپايي) به روابط اجتماعي خود مي نگرد، و در تلاش براي کسب تجدد، او هم آنچه را که خود عادي مي دانست، از اين پس «فسق» مي پندارد.
افسانهء نجم آبادي مي نويسد: «ادبيات اسلاميِ ماقبل تجدد ، در ترسيم عشق و زيبايي ، به نقش جنسي بي تفاوت بود. حتا زيبايي مرد و کشش جنسيِ مذکر به مذکر ، نوع بهتري از عواطف جنسي تلقي مي شد . . . در سنت شعر ايراني ، ژانر غزل ، ممتازترين ژانر براي اظهار کشش جنسيِ مرد به مرد بود.» (ص ۱۷)
در ادبيات عارفانه ، عمل «نظربازي» معطوف به حوزهء معنايي اروتيک (شهواني) اي مي شد که ميان يک مرد و يک پسر جوان به وجود مي آمد. البته ، زيبايي اروتيک پسرانه همزمان به عنوان صُنع خدايي تصعيد مي شد. پسرکي که هدف «نظر» اروتيک قرار مي گرفت ، «شاهد» ي مي شد براي آن عشق والاتر به پروردگار. اين نوع نظربازي ، گناه محسوب نمي شد. گناه ، خود عمل سکس بود. گذر از عاشقي به گناه ، از نظربازي به لواط (از مهر خدايي به تماس شيطاني) ، البته هرگز در شعر تغزلي به ثبت نمي رسيد. (در بعضي حکايات با زبان خشن و متجاوز آمده که خانم نجم آبادي به آنها اشاره نمي کند ، مثل روايت لوطي و کَنده در مولوي). تصور اينکه در ذهن و قلب و توبرهء پايينِ مردِ عارف ، به هنگام رقص و سماع و نظربازي ، چه آتشي برپاست ـــ که از مهرخدايي به تماس شيطاني درنغلطد ـــ خود مي تواند مضمون خوبي براي ژانرهاي غيرتغزلي باشد!
در اين ادبيات ، نقش «ساقي» ، بيشتر اوقات ، نقشي مذکر بود. آن دسته از مرداني که «اَمرَد» يا «مخنث» شناخته مي شدند ، به اعتقاد خانم نجم آبادي ، نقش جنسي مستقلي داشتند که ارتباطي به نقش جنسي زنان نداشت. تنها در دوران تجدد و قطبي ديدن نقش هاست که مخنث ها را «زن صفت» توصيف مي کنند. کسي که نقش مردانه را نپذيرفته ، بالاجبار بايد در مقولهء نقش جنسي زنانه تعريف شود. دوجنسي ها و آندروجنس ها ، يا کساني که ريش شان را مي تراشيدند و ابرو برمي داشتند و نقش هاي جنسي متلون به عهده مي گرفتند ، «ابنه اي» لقب گرفتند که نوعي مرض است. اين شخصيت ها براي گريز از پيگرد داروغه يا شرم اجتماعي ، به حرفه هايي چون بازيگري ، مطربي ، و رقص رو مي آوردند.
براي توصيف اين «شيفت» توجه از پسرکم سال به دختر زيبا روي (به هنگام ورود تجدد و نگاه مرد اروپايي) ، خانم نجم آبادي به تحليل داستان صوفيانهء شيخ صنعان و عشق او به دختر ترسا (مسيحي) در عصر قاجار مي پردازد. تسليم شدن شيخ به زيبايي زنانه و سپس بازگرداندن او به حلقهء صوفيان ، خود نشان از اين دوراهي دارد که اکنون بر سر راه خواهش اروتيک مرد ايراني قرار گرفته است.
زير چاچقور چه ها مي گذرد
در دوران ماقبل مدرن ، حجاب نشانهء عقب ماندگي و دربند بودن زنان نبود بلکه به معني «همبستگي هاي عاطفيِ همجنس خواهانه» (ص ۴) در ميان زنان (و مردان) بود. «آزادي نسوان» به عنوان پروژه اي مُدرن ، توأم شد با سرکوب و حذف فضاي اجتماعيِ اروتيکِ همجنسخواهانه که فضايي بود نورمال. به عقيدهء خانم نجم آبادي ، با تولد فمينيسم مدرن در ايران حکم قتل آن فضاي اروتيک هم صادر شد.
خانم نجم آبادي اشاره مي کند که هنوز تاريخ کامل حجاب نوشته نشده است. خود او سعي مي کند تاريخچهء کوتاهي از حجاب در دوران مشروطه و پس از آن را ، با عطف توجه به نقش جنسي («جندر») و ارتباط آن با تنظيم فضاهاي همجنسخواهي و دگرجنسخواهي ، به قلم بياورد. او يادآوري مي کند که متجددان ايراني در مورد حجاب رأي يکسان نداشتند. درحالي که براي برخي کشف حجاب نشانهء تجدد و ترقي محسوب مي شد، براي گروه ديگري آموزش زنان در عين حفظ حجاب اسلامي ، هدف قابل دسترس تري به شمار مي آمد. اصلاح طلبان ملي ـ مذهبي در آن دوره نيز مانند امروز ، ترقي و تجدد را همراه با حفظ آداب و اخلاقيات اسلامي طالب بودند.
از سوي ديگر، در ميان جنبش هاي مذهبي اقليت ، بابيان و بهاييان در کشف حجاب جسورتر بودند ، همچنانکه در اکتساب مدرنيته نيز پيشاهنگ محسوب مي شدند.
به تجدد که مي رسيم، رابطهء به رسميت شناخته شدهء زناشويي در خانوادهء ايراني را داريم که به زعم خانم نجم آبادي «پوشش» يا نقابي است (ظاهرسازي ، «ماسکريد») بر همان چهرهء قديميِ کشش همجنس خواهانه. اگر با تيزبيني به گوشه و کنار اين صحنه و پشت صحنهء اين بالماسکه نگاهي بيندازيم ـــ همانطور که افسانهء نجم آبادي عمل مي کند ـــ حضور اروتيک «غلمان» را در اينجاهم خواهيم ديد. (رضا براهني در يکي از بررسي هاي ادبي اش اشاره مي کند که مرد ايراني به هنگام دخول به منزل ، بيشتر به راه عقب خانه تمايل دارد ؛ و اين بدان جهت است که خود او ميل پذيرايي از در عقب حياطش را دارد. اين نکته شايد در مورد برخي از مردان ايراني ، و غير ايراني ، صادق باشد؛ اما تعميم آن نادرست به نظر مي رسد. به گفتهء شاعر، ميان ماه مؤنث و ماهوارهء مذکر، تفاوت از زمين تا آسمان است. کسي که به اولي چنگ مي اندازد شايد هرگز نخواهد در دومي حضور بهم رساند!)
فضاي شاعرانهء هومواروتيک؟ لواط؟ بچه بازي؟ تجاوز به صغير؟ يا ...؟
فرهنگ يکسان ساز و بستهء پيش مدرن، به ويژه در شکل ديني اش، فرهنگ تقيه است. آنکه زماني در حلقهء اهل لواط مفعول به شمار مي آمده، زماني حاضر خواهد شد تجربه دست اول خودش را از «لحظه تسليم /تجاوز» بيان کند (کارهاي فاسبيندر يا ژان ژنه را بياد بياوريد ، يا «رودخانهء ميستيک» کلينت ايستوود) که وحشت از «بي آبرويي» در فرهنگ وجود نداشته باشد. فقط جامعهء مدرن و روادارِ ليبرال ـ دموکراتيک غربي است که تا حدي اين امکان را فراهم مي کند. به جز اين، ما چاره اي نداريم جز اينکه رمانتيزه کردن فرهنگ اهل لواط (و اهل حجاب) را توسط اهل آکادمي ،کمي با ديدهء ترديد بنگريم. شايد اگر نظريه پرداز دانشگاه ليبرال غربي تعطيلات تابستاني (باحقوق) خود را زير «برقع» در محيط واقعي آن ، افغانستان طالبان براي نمونه ، بگذراند ، تصوير واقع بينانه تري از امکانات آزادي بخش عامليت بومي زير حجاب بتواند به ما بدهد.
خانم نجم آبادي تأکيد مي کند که قصد او از نوشتن اين کتاب ايده آليزه کردن «دوره اي طلايي و پيش مدرن» نبوده که گويا در حوزهء روابط جنسي ، نوعي برابري همجنسخوهانه حکفرما بوده است. علاوه براين ، قصد او توجيه آن چيزي که بعدها «بچه بازي» نام گرفته نيست. («بچه» در اصل به معني پسر تازه پا به سن گذاشته يا «تين ايجر» بوده ، و نه به معني کودک ، اما به عقيدهء خانم نجم آبادي بعدها ، در دوران تجدد ، بچه بازي مترادف با انحراف جنسي و تمايل به کودکان گرفته شد.) کتاب «زنان سبيلو و مردان بي ريش» هرچند در مواردي به نظر مي رسد که از زمرهء ادبيات آکادميک مد روزي است که مي خواهند همهء کاسه کوزه ها را بر سر مدرنيته و تجدد بشکنند ، اما خواندن دقيق تر کتاب نشان مي دهد که ذهني از لحاظ تئوريک ممتاز و باريک بين ، و آگاه به تمام زواياي نظري هر مبحث، در کار تأليف است ، و همين کتاب را از ابتدا تا انتها به شدت گيرا و خواندني کرده است. /// عبدی کلانتری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر