۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

همجنسگرا : مجرم، بيمار، منحرف يا ...؟

مدتها درصدد گفتگو با يك همجنسگراي ايراني بودم. اين فرصت پيش نمي آمد. اكثر همجنسگرايان ايراني، به دليل فشارهاي سياسي و اجتماعي حاكم بر ايران و احساس خطر، حاضر به بيان گرايش جنسي خود و انجام مصاحبه با يك ايراني نيستند. تا اينكه ا. ابراهیم حاضر شد در يك گفتگوي دوستانه، از خودش، گرايش جنسي و مشكلاتش در ايران بگويد. او به دليل مشكلات شخصي به يكي از كشورهاي اروپايي پناهنده شده است. با هم مي خوانيم:

ادامه مطلب
شما يك همجنسگراي ايراني هستيد،‌ اين يعني چه؟

ببينيد، سوال شما از دو بخش تشكيل شده، همجنسگرا يك نوع گرايش جنسي و ايراني يك مليت است . فرد همجنسگرا شخصي است كه از لحاظ روحي، جنسي و جسمي، تمايل به همجنس خود دارد، خواه مي تواند مرد يا زن باشد. همجنسگراي ايراني يعني فردي با داشتن اين مشخصات در جامعه ايران .

چطور شد كه همجنسگرا شدي؟

من همجسنگرا نشدم. همجنسگرا بودم. سوالتان را با يك سوال ديگر جواب مي دهم. چطور شد كه شما، غير همجنسگرا شديد؟ لطفا جواب بدهيد..

مسئله كمي متفاوت هست. بيشتر مردم دنيا، لااقل آنطوري كه ديده مي شود ،‌مثل من هتروسكشوال (دگرجنسگرا) هستند، يا دست كم اينطور ادعا مي كنند. وقتي من از شما اين را مي پرسم، منظورم اين هست كه چرا با ديگران و اكثريت جامعه، تفاوت داري؟

اين من نيستم كه با ديگران تفاوت دارم. جامعه با من متفاوت برخورد مي كند. همانطوري كه در جامعه، افراد بلند قد و كوتاه قد، چاق و لاغر وجود دارند، در همين جامعه افرادي با گرايشهاي جنسي متفاوت هم مي توانند وجود داشته باشند. يك فرد مي تواند به جنس مخالف خود علاقه داشته باشد يا به همجنس خود

اما خيلي ها ، اين تفاوت را به رسميت نمي شناسند، يعني اين مثال شما را صحيح نمي دانند. همجنس گرايي به عقيده خيلي ها ، يك انحراف است. يك اشتباه، يا يك بيماري است...

اگر از نگاه علمي به قضيه بنگريم و بخواهيم جواب علمي براي اين موضوع پيدا كنيم، مي توان با مراجعه به مقالات علمي و پزشكي‌ پيشرفته ترين كشورهاي دنيا، مثل آمريكا[؟]، كانادا، استراليا، ژاپن و قاره اروپا پاسخ سوالمان را بيابيم. حتي در بسياري از كشورهاي آسياي جنوب شرقي كه پيشرفت علمي آنچناني هم ندارند ، اين گرايش بدور از هرگونه تعصب و پيش داوري و عامي گرايي، يك موضوع صد در صد طبيعي و خواست جنسي قشري از افراد جامعه بنام همجنس گرا شناخته شده است. بسياري از كشورها از جمله آمريكا[؟]، آلمان، هلند كليه قوانين اجتماعي و حقوقي از جمله قوانين مربوط به ازدواج و فوت همسر، ارث و پذيرفتن فرزند را براي همجنسگرايان نيز برسميت مي شناسند.

يعني تحقيقات علمي، اين را ثابت كرده كه همجنسگرايي انحراف نيست؟ بيماري نيست؟

تحقيقات به سادگي روشن مي كنند كه نه تنها بيماري نيست، كه در بسياري از موارد به علت وجود اسم انحراف بر روي اين گرايش، اين خواست منحرف شده و مشكلات جدي به بار آورده است.

ممكن هست در همين موارد مثالهايي از ايران بزنيد؟

به عنوان مثال، پسري را مي شناختم كه از نظر گرايش جنسي، همجنسگرا بود ولي بدليل وجود تابوي همجنسگرايي در ايران و نداشتن اطلاعات صحيح از جمله سوالاتي مثل : "من چه كسي هستم؟ و چه مي خواهم؟" خانواده اش او را وادار به ازدواج با زني مي كنند و عروس بخت برگشته به لحاظ عدم برخورداري از لذات جنسي، درخواست طلاق از دادگاه مي نمايد و مرد از ترس كشف رازش، دست به خودكشي مي زند.. حال با نگاه به اين مثال، چند نكته آشكار مي شود :
يك- سركوب غريزه جنسي مرد همجنسگرا و همسرش ( نه اين مرد از لحاظ جنسي ارضا مي شد، نه آن زن)
دو- پديده طلاق
سه- از دست رفتن يك انسان بيگناه
چهار- تشكيل يك پرونده جنايي

شما از نداشتن اطلاعات صحيح گفتيد و پاسخ به سوالات "من چه كسي هستم و چه مي خواهم"، اين يعني چه؟!

بسياري از همجنسگرايان ايراني كه من مي شناسم، بدليل نداشتن اطلاعات كافي در مورد ذائقه جنسيشان دچار يك سردرگمي مي شوند. نمي دانند كه هستند؟ حتي در مواردي كه نمي شود به راحتي از آن گذشت، ديده شده است كه فرد همجنسگرا تغيير جنسيت داده و تبديل به زن يا مرد شدن را، راه حل مناسبي براي مشكل لاينحل خود مي داند. به نوعي مي شود گفت كه پس از ساعتها تفكر،‌ به ناگهان پاك كن را برداشته صورت مسئله را پاك مي كند. مخصوصا بخاطر بافت سنتي و مذهبي بسياري از كشورهاي جهان سوم از جمله ايران (كه همه چيز بايد در چهارچوب شرع و عرف و مذهب و قوانين اسلامي بگنجد) علم سكسولوژي دستكاري شده و به جامعه گفته مي شود كه رابطه جنسي فقط در چهارچوب شخص فاعل و مفعول مي گنجد. به اين معنا كه علم من در آوردي روانشناسي اسلامي به بازار مي آيد و متخصصيني را به زير پوست اين جوامع تزريق مي كند كه مي خواهند همه چيز را در چهارچوب مذهب و سنت بگنجانند. از جمله علم سكسولوژي را. اگر بخواهيم كمي عاميانه تر صحبت كنيم، بايد بگوييم كه از نظر اين به اصطلاح پزشكان و نظريه پردازان، انسانها از لحاظ جنسي فقط و فقط به دو دسته مرد و زن و رابطه متقابل بين اين دو تقسيم خواهند شد. همان فاعل و مفعول . پس موجود بيچاره همجنسگرا از ديد جامعه وجود خارجي نخواهد داشت يا يك وصله ناجور است. البته از آنجايي كه همه قوانين سنتي و مذهبي تبصره هم دارند، روانشناسي اسلامي هم از اين قانون مستثني نيست و كلاه شرعي مخصوص به خود را دارد. نام اين كلاه شرعي، تغيير جنسيت است .

چرا تغيير جنسيت را كلاه شرعي مي دانيد؟

ببينيد، به عنوان مثال، علي يك مرد همجنسگراي ايراني است. مي خواهد با همان رفتارهاي به اصطلاح اوا خواهرانه يا زنانه، به زندگي عادي خود ادامه دهد. (با توجه به اينكه از لحاظ جنسي، به مردها گرايش دارد.) علم سكسولوژي در جوامع مدرن، لزومي نمي بيند كه علي را وارد پروسه تغيير جنسيت كند. سليقه جنسي علي، در علم سكسولوژي به رسميت شناخته شده و نيازي به مرمت و بهسازي ندارد. اما در يك جامعه سنتي و مذهبي مثل ايران، علي يك شخص ناقص است. او همجنسگراست و همجنسگرا در روابط مردان و زنان مذهبي و سنتي جايي ندارد. پس مردسالاري حاكم بر اين جوامع، علي را نه تنها يك انسان ناقص مي بيند بلكه او را يك متجاوز قلمداد مي كند كه جوانمردي ، مردانگي، مردسالاري و در نهايت سمبلهاي مرد ايراني را زير سوال مي برد. بنابراين علي نمي تواند يك مرد باشد. او را بايد زير تيغ جراحي به يك زن تبديل كرد، به يك باصطلاح خودشان ضعيفه ،‌ يك مفعول منفعل از ديد يك جامعه مردسالار...


در ايران، به شما به عنوان يك همجنسگرا چگونه نگاه مي شد؟

نمي شود به اين سوال پاسخ قطعي و كلي داد. ديدگاههاي مختلفي در اين زمينه وجود دارد:
دسته اي از افراد معتقدند يك همجنسگرا نه تنها جامعه را به انحراف و ابتذال مي كشاند، بلكه خشم خداوند را متوجه اين جامعه خواهد كرد. اين گروه با توسل به احاديث و كتب آسماني و تفسيرهاي مربوط به آنها، نه تنها فرد همجنسگرا را يك مجرم تلقي مي كنند بلكه وي را مستحق مجازات مرگ به طرق مختلف مي دانند. ( رجوع شود به قانون مجازات اسلامي و توصيه هاي مراجع تقليد مثل آيت الله موسوي اردبيلي و محمدي گيلاني)

دسته اي ديگر، با ملايمت بيشتري برخورد كرده و همجنسگرايي را يك بيماري مي دانند كه بايد در جامعه ريشه كن شود تا نتواند افراد ديگر را مبتلا كند. ديد و رفتار اين گروه در مقابل همجنسگرايان شبيه به برخورد در مقابل يك بيمار مبتلا به جذام يا طاعون است. اين دسته معتقدند همجنسگرا بايد تحت نظر و مراقبت پزشكان مخصوص قرار بگيرد تا نه تنها گرايش خود را به دست فراموشي بسپارد، بلكه ديگر انسانهاي همجنسگرا را به داخل اين نظريه بكشاند : " تو بيمار هستي و بايد درمان شوي! " عده اي هم حكم به تغيير جنسيت فرد همجنسگرا داده و او را يك موجود ناقص الخلقه، بين زن و مرد مي دانند.

عده انگشت شماري هم، اين گرايش را يك بيماري ندانسته بلكه پارا فراتر از اين گذاشته معتقدند انسانها با داشتن گرايشهاي جنسي متفاوت بايد آزادي زندگي مسالمت آميز در جامعه داشته باشند.

دوست دارم كه مثالهاي ملموس تري از برخورد مردم ايران با همجنسگرايان در خانواده، كوچه و خيابان بشنوم...

در بسياري از موارد خانواده ها فقط به رفتار خارجي يك فرد همجنسگرا نگاه كرده و هيچ در صدد يافتن خواستها و مطالبات وي نيستند. مثلا به يك پسر همجنسگرا مي گويند :چرا اين لباس را مي پوشي؟ چرا نوع آرايش موهايت با فلان عموزاده يا خاله زاده ات فرق مي كند؟ حتي در مواردي كه در ايران كم هم نيست، لغات كاربردي براي همجنسگرايان بسيار شديدالحن و زشت است. مثل : اوا خواهر، كوني و لغات زشت از اين دسته... لازم به تذكر مي دانم كه ممكن فردي همجنسگرا باشد ولي ظاهرش نشان دهنده گرايش جنسيش نباشد. در اين موارد مشكل چند برابر مي شود. فشارهاي خانواده و اجتماع بر اين دسته، مضاعف است. براي مثال، ازدواجهاي اجباري و متعاقب آن طلاق و زندگي هاي نافرجامي پيش مي آيد كه نمونه اي ذكر شد...

در پايان دوست دارم بپرسم، آيا شما روزي را مي بينيد كه در ايران با توجه به مفاد اعلاميه جهاني حقوق بشر، همجنسگرايان و گرايش آنها يك بيماري يا انحراف تلقي نشود و از طرف هيچ مرجع حكومتي، قضايي، نظامي،‌ سياسي و نيز اعضاي اجتماع مورد خشونت و فشار قرار نگيرند؟

اين بستگي به اين دارد كه چقدر به جامعه اطلاعات صحيح داده شود، چه اندازه مراجع علمي در درسترس عموم قرار گيرد. امروزه با وجود اينترنت دسترسي به داده هاي علمي در اين مورد آسانتر شده و سانسورهاي حكومتي كاربردش را رفته رفته از دست مي دهد. ممكن هست تعداد زيادي از ايرانيها، همين گفتگوي ما را بخوانند و شايد براي اولين بار، يك همجسنگرا فرصت مي يابد تا با هموطنانش به گفتگو بنشيند. در صورتيكه در گذشته اين امكان وجود نداشت. تا مادامي كه مسائل جنسي در جامعه ايران، تابو است نمي توان انتظار داشت گرايش همجنسگرايي به عنوان يك گرايش اقليت، به رسميت شناخته شود.

ساعتي با يك همجنس‌گرا در پارك دانشجو

همجنس‌گرايي نوعي ارتباط جنسي است كه بازار خاص خودش را دارد. ساعتي را در پارك دانشجو براي كشف سازو كار اين بازار گذرانده‌ايم كه شرحش را مي‌خوانيد.
چهارراه وليعصر و پارك دانشجو براى بيشتر ما نامى آشناست. وارد پارك كه مي‌شوى، بناى بزرگ‌ترين مجموعه سالن‌هاى تئاتر تهران چشمت را مي‌گيرد، "خانه برناردا آلبا" و دانشجويان و هنردوستانى كه بيرون تئاتر شهر منتظرند. اما
معروفيت پارك دانشجو فقط به‌خاطر مجموعه هنرى آن نيست. كافى است كمى آن‌جا قدم بزنى تا به لايه هاى پنهان آن هم پى ببرى. بعد از ظهر گرم تابستان سايه درختان مكان خوبى براى استراحت معتادان است و حوض بزرگ وسط
پارك مكان خوبى براى وقت گذرانى بيكاران. مردمى اكثراً خاموش كه عصرهاى تنهايى را با نگاه كردن به رهگذران مي‌گذرانند. اگر كمى بيشتر اطلاع داشته باشى، دليل ديگرى براى معروفيت پارك دانشجو خواهى يافت: مكانى براى برآوردن
نيازهاى همجنس بازان مرد.
ساعت 5 بعد از ظهر يك روز وسط هفته، كنار حوض به انتظار نشسته بودم كه دو پسر جوان حدوداً 20 ساله آمدند. صورت‌هايشان به شدت اصلاح شده بود، ابروهايشان را برداشته بودند، و مختصر آرايشى در
صورتشان به چشم مي‌خورد. كنار حوض نشستند. مرد ميانسالي همراهشان بود. كنارشان ايستاد. در صورت او هم مويى به چشم نمىخورد، اما از سستى حركات پسران در او خبرى نبود. هر سه آدامس مي‌جويدند. مرد ميانسال
شروع به گشتن در پارك كرد و دو پسر همچنان كنار حوض نشسته بودند. موهاى ژل زده‌شان تا پشت گردنشان مي‌رسيد. بلند شدم كه طرفشان بروم، اما مرد ميانسال پيش پسران برگشت. خشونتى به وضوح در ظاهرش به چشم
مي‌خورد. به ناچار سر جايم نشستم. كمي بعد آن‌ها رفتند. حضور پر تعداد نيروى انتظامى از ابتداى ورودم به پارك توجهم را به خودش جلب كرده بود. هر چند دقيقه يك بار كسى را مي‌گرفتند و با خود مي‌بردند. تمام دستگيرشده‌ها
خصوصيت مشترك داشتند: ظاهرى شهرستانى و سيگارى در دست.
مردى كنارم نشسته بود. ظاهرى حومه نشين و صورتى اصلاح نشده داشت. رو به من كرد و پرسيد: "اينها رو براى چى مي‌برند؟" حدس زدم كه براى مواد مخدر باشد.

ولى گفت: "نه، بيشتر اينها اوا خواهرند!" احتمال دادم به يكى از مواردى كه مىخواستم برخورد كرده ام. سر صحبت را باز كردم:
- اينجا اوا خواهر و اين جور چيزا زياده مگه؟
- تا دلت بخواد.
- من هم شنيده بودم كه اينجا و پارك شهر پاتوقشونه. همين طوره؟
- آره، اينجا معمولاً شب ميان، پارك شهر ظهر.
خودم را خبرنگار معرفى كردم تا راحت تر بتوانم با او صحبت كنم. اين‌طور كه مي‌گفت پارك دانشجو معمولاً ساعت 9 شب به بعد محل عرضه است، و پارك شهر ساعت 2 بعد از ظهر. مي‌گفت كه شب ها همان كسانى كه از ظهر در پارك
شهر باقى مانده اند هم به اينجا مي‌آيند. بالاخره فهميدم كه خودش نيز از كسانى است كه به اين كار مشغول است. اما به عنوان مشترى، نه عرضه كننده.
مي‌گفت 35 سال دارد، اما ظاهرش خيلى شكسته تر بود، بيشتر به 45 سال مي‌خورد.
- پس چرا انقدر شكسته اى؟
- به خاطر كار.
- مگه چى كار مي‌كنى؟
- قديم خياطى مي‌كردم، الان هم تو كار آهنم. آهن خريد و فروش مي‌كنم.
- وقتهاى بيكارى مياى اينجا؟
- معمولاً عصرها كه تو مغازه خسته مي‌شم، ميام اينجا مي‌شينم. براى همين حساب آدمهاش دستم اومده.
- خونه تون كجاست؟ تنها زندگى مي‌كنى؟
- جاده ساوه. نه با داداشم هستم. پدر مادرم هم شهرستانن.
- هيچ به فكر ازدواج نيستى؟
- نه.
حتى خواستگارى هم تا به حال نرفته است.
مي‌گويد تنها يك بار با يك زن رابطه جنسى داشته است. "دوستهام آورده بودند خونمون." ولى لذتى نبرده است.
دوباره نيروى انتظامى چند نفرى را مي‌برد. به آنها خيره شده است. ظاهرشان به عرضه كننده ها نمي‌خورد. اين را به او مي‌گويم.
- آخه اينا دو دسته ان. يه سرى تازه كارن، بهشون مي‌گن "چاقال". اون حرفه اى هم بهشون مي‌گن "اوا خواهر". اينايى كه مي‌بينى چاقالن.
بلند مي‌گويم "چاقال؟" از من مي‌خواهد كه آرام‌تر حرف بزنم. مثل اينكه خودش هم شرم دارد كسى او را در حال صحبت درباره اين مسائل ببيند. دخترى با آرايش تند از جلويمان رد مي‌شود. با نگاهم دنبالش مي‌كنم، سرم را كه
برمي‌گردانم مي‌بينم كه مرد به من خيره شده. مي‌پرسم كه زمان ارتباط جنسى احساس نامطبوعى ندارد؟
- مگه شما خودت وقتى با دخترها رابطه دارى، بدت مياد؟
- پس هيچ احساس بدى ندارى؟
- نه، اون كه فقط يه چند لحظه است. بيشتر از حرف زدن لذت مي‌برم. مثلاً الان كه با شما حرف مي‌زنم، يا با بقيه، ساعتهاى لذت بخشيه. حالا ماهى يه بار هم يه چند لحظه اون جورى لذت مي‌بريم.
- مسلمونى؟
- آره. نمازم مي‌خونم.
- خوب مي‌دونى نظر مسلمونها درباره شما كه اين كارا رو مي‌كنى چيه؟ احساس گناه نمي‌كنى؟
- ببين به نظرم من هم راه خدا رو مي‌رم. حالا گاهى هم مجبورم اين جورى گناه كنم. اصلاً تو عرفان (خيلى تعجب كردم كه از عرفان صحبت كرد) كه هر كارى مانعى در راه خداست. خود خدا هم تو قرآن گفته، شما اگه حتى با يه زن
عقدى شرعى هم رابطه داشته باشى، تو اون لحظه از ياد خدا غافلى. من كه عارف نيستم، آدم معموليم.
- بگذريم، اينجا معمولاً كيا مشترى ان؟
- بيشتر شهرستانى هستن.
- بعد همون اوا خواهرا، اونا چطور؟
- اونا همه جور آدمى توشون هست. هم شهرستانى هست، هم تهرانى.
- سنشون چه حدودايى هست؟
- معمولا بين 20 و 30 هست. بچه دبيرستانى هم بعضى وقتها هست.
- جدى؟ بعد قيمت اونا حتماً بالاتره، نه؟ راستى، اين بچه دبيرستاني‌ها فرارى ان؟
- بعضى وقتا بچه هاى شهرستانن كه اومدن تهرون. اما بيشترشون بچه هاى تهرونن، خونواده هم دارن. خيلى هم مي‌ترسن كه اونا بفهمن.
اين را قبلا نشنيده بودم. پسران دبيرستانى كه پنهان از ديد والدين بدنهايشان را عرضه مي‌كنند. مي‌گفت حتى گاهى از ظاهرشان مشخص است در مناطق شمالى و مرفه نشين تهران زندگى مي‌كنند. اما چگونه دور از چشم پدر و
مادر شبها را بيرون سر مي‌كنند؟
- دبيرستانى ها معمولا بعدازظهرها ميان، نه شبها. چون برمي‌گردن خونه هاشون.
- كجا مي‌ريد براى ...؟
- معمولا، چه دبيرستانى و چه معمولى مي‌ريم حموم عمومى. البته از قبل بايد با صاحب حموم آشنا باشى. بعضي‌هاشون يه دفعه گير مي‌دن كه دو نفر با هم بريم تو يه نمره.
- قيمتها تو چه حدوديه؟
- اينجا اكثرا براى لذت بردن واى ميسن. كمتر پولى هست. يعنى خودشون چون مي‌خوان لذت ببرن، با ما ميان حموم. مخصوصا اين دبيرستاني‌ها.
- لذت؟؟ اين هم برايم بسيار عجيب بود. يعنى بيشتر اينها براى پول خود را عرضه نمي‌كردند؟ رفاقتى؟
- پولى هم همه جورش هست. 10 تومن هم هست، 2 تومن هم هست.
- اون پول كما خيلى به درد نخورن حتما، نه؟
- نه. من يه بار با يكى رفيق شدم. خيلى هم خوب بود. شش بار هم باهاش رفتم حموم. هر بار هم فقط 2 تومن گرفت.
- چطورى با هم آشنا مي‌شين؟ همين جورى مي‌رى جلو يه چيزى مي‌گى؟
- نه، بايد چند روز اينجا بشينى، آدمها دستت بياد. بعد برى آروم سر صحبتو باز كنى. اما بعضى وقتا هم شده يه دفعه شب يكي‌شون همين طورى اومده جلو گفته مياى بريم حموم ؟ اما اين جور آدما كه خودشون ميان جلو معمولا پولى
ان. نه مثل بقيه رفاقتى.
پسرى حدودا 25 ساله از جلويمان رد مي‌شود. يك نيم تنه آبى روى پيراهنش پوشيده و صورتى صاف صاف دارد. مي‌گفت كه اين يكى از آنهاست. 4، 5 سال بود كه به گفته او در اين كار بود. پسر ديگرى را هم نشانم مي‌دهد، اين يكي
بر خلاف قبلى شلوارى پارچه اى و گشاد پوشيده، پيراهن سفيدش را نيز روى شلوار انداخته. صورت گردى دارد و مثل قبلى به همان 25 سال مي‌خورد. ما در ضلع شمال شرقى حوض نشسته بوديم. مي‌پرسم پاتوق معمولاً اينجاست؟
با حركت سرش مي‌فهمم كه همين جا و چند رديف نيمكت بالايى اش معمولاً پاتوق است. نگاهم را دور حوض مي‌چرخانم. همه جور آدمى نشسته است. پيرمرد، شهرستانى، چند نفر با سبيلهايى خيلي كلفت . همه خاموش نشسته
اند و به اطراف نگاه مي‌كنند. آن طرف‌تر مردى چاق با ته ريش مشغول صحبت با همان پسر نيم تنه پوش است. سرم را برمي‌گردانم.
- زياد توشون معتاد پيدا مي‌شه؟
- نه، خيلى كم. اصلاً معتادها اونقدر كثيفن كه آدم اصلا رغبت نمي‌كنه با هاشون بره حموم.
- منظورم معتادهايى نيست كه اصلا به ظاهرشان نمي‌رسند.
- نه، به هر حال. معمولا به سيگارى هاشونم نزديك نمي‌شم. بيشترشون لاشى ان.
- لاشى يعنى چى؟ شما به كدوماشون مي‌گين لاشى؟
- مىگم. مثلا يه بار با يك كدومشون رفتم حموم. بعد كه كارمون تموم شد، اون ارضا نشده بود و دوباره مي‌خواست شروع كنه، ولى من خسته شده بودم و قلبمم درد گرفته بود. گفتم نمي‌تونم، اما اون لاشى بازى در آورد. يه تيغ
برداشت. اول گفت پوستتو خط مي‌ندازم. اما ديد كه من زير بار نمي‌رم تيغ رو داد دستم گفت پس تو پوستمو خط بنداز. منم كه ديدم يارو ديوونست، كوبوندم به شيشه حموم . شيشه شكست و صاحب حمومى اومد بيرونمون
انداخت.
جالب بود. يك نمونه كامل مازوخيسم را لاشى بازى مي‌ناميد.
- تا به حال شده كه بعد از تموم شدن كارت از اون طرف متنفر بشى؟ يا مثلا بخواى موقع انجام دادن كارت، اذيتش هم بكنى؟
- يعنى چى؟ خوب من و اون لذت مي‌بريم. ديگه براى چى بدمون بياد؟
- هيچى، بگذريم. راستى خودت معتاد نيستى؟
- نه، من الان يه سال و نيمه كه سيگار هم نمي‌كشم. اما 7، 8 سال پيش ترياك مي‌كشيدم. الان ديگه نه.
- نمي‌دانم راست مي‌گفت يا نه؟ به قيافه شكسته اش كه نمي‌خورد راست بگويد. شايد نمي‌خواست من بفهمم.
- راستى يه سؤال، با من كه اول شروع كردى حرف زدن، فكر مي‌كردى من هم چاقالم، نه؟
- مىخندد. جواب مثبت مي‌دهد، نمي‌دانم چرا چنين فكرى مي‌كرد، شايد موهاى بلند و صورت اصلاح كرده ام، و از همه مهمتر نگاههاى سرگردانم به اطراف پارك و خيره شدن روى پسرهايى كه آنجا نشسته بودند او را به اين فكر واداشته

بود.
- مي‌دونى كاندوم چيه؟
از دوستانش شنيده بود چيست، اما استفاده نمي‌كرد. به نظرش جلوى لذت را مي‌گرفت.
- مي‌دونى اگر استفاده نكنى ممكنه ايدز بگيرى؟
- نه، من آدمهاى كثيف رو كه انتخاب نمي‌كنم. با آدمهاى تميز رفيق مي‌شم.
- اما ايدز كه به كثيفى ربطى نداره. ممكنه ظاهرش خيلى هم تميز باشه، اما ويروس ايدز رو منتقل كنه.
- اصلا ايدز چيه؟
برايش كمى توضيح مي‌دهم. اما متقاعد نمي‌شود. هنوز معتقد است ايدز براى معتادان است، آن هم به قول خودش معتادانى كه "معتاديشون غليظه!!" دوباره به استفاده از كاندوم توصيه اش مي‌كنم. خداحافظى مي‌كنم و بلند
مي‌شوم كه بروم. براي آخرين بار به اطراف نگاه مي‌كنم. پسر نيم تنه پوش با پسر جوان ديگرى هم سن خود دور مي‌شود. به كجا مي‌روند؟ نمي‌دانم. شايد به حمامى در همان نزديكي‌ها.
از پارك دانشجو دور مي‌شوم. پاركى كه در كنار هنر دوستان پذيراى گروهى از افراد جامعه است كه رابطه جنسى متفاوتى با بيشتر جامعه دارند. آن قدر اين حضور پر رنگ است كه بر خلاف ديگر پاركهاى تهران كمتر مي‌توان روسپي‌ها و

دخترهاى فرارى را ديد. پاركى براى همجنس بازان...

سپهر در مالزی

سپهر در مالزیسپهر هستم. در ایران متولد و بزرگ شدم اما به دلیل گرایش جنسی ام ناچار شدم از ایران خارج شوم و در دفتر کمیسریای عالی پناهندگان سازمان ملل در مالزی درخواست پناهندگی دهم. در ایران با مشکلات بسیار زیادی مواجه بودم و امنیت جانی نداشتم. دوران تحصیل بود که حس کردم هیچ حسی به جنس مخالف ندارم و تمام حواس من معطوف به جنس موافقم بود. حس غریبی داشتم. تمام دوستان و اطرافیانم به جنس مخالف خود گرایش داشتند و مدام در این باره صحبت می کردند اما در من این احساس و علاقه وجود نداشت.
دوران ابتدایی و راهنمایی را در سر در گمی پشت سر گذاشتم و با ورودم به دبیرستان آزار و اذیت ها شروع شد. هر کس که به من می رسید، به نحوی من را مورد آزار و اذیت روحی قرار می داد، مسخره می کرد یا متلک می گفت به طوری که هیچ احساس آرامش نداشتم. خودم را از همه متفاوت می دیدم و هیج کس را با خودم نزدیک تصور نمی کردم. همه ی آنها فاصله ی زیادی با من داشتند. آشنایی با یکی از همکلاسی هایم زندگی من را متحول کرد. ارتباط حسی خاصی بین ما به وجود آمده بود و زندگی ام معنی تازه ای به خود گرفت که این حس با دستگیری و شکسته شدن مچ دست چپم توسط نیروهای بسیجی تبدیل به کابوس شد.
دوران افسردگی من از همان جا شروع شد. حس غریبی داشتم، از همه چیز و همه کس می ترسیدم. سعی کردم زندگی ام را سر و سامان دهم. قبولی ام در رشته ی مترجمی زبان انگلیسی در دانشگاه باعث شد که سرگرم شوم و زندگی جدیدی را شروع کنم. وارد شهر دانشگاهی ام شدم. یک شهر جدید با آدم های جدید که هیچ کدام من را نمی شناختند. همیشه این فکر در ذهنم بود که چرا خداوند من را اینگونه آفریده است و هدف از خلقت من چه بوده است. تصمیم گرفتم به دکتر مراجعه کنم تا شاید کمکی برایم باشد و پاسخ برخی پرسش هایم را پیدا کنم. تمام حس و علاقه هایم را برای دکتر تعریف کردم و آنجا بود که فهمیدم این حس کاملاً طبیعی من است و هیچ گونه ویروسی که باعث وجود این حس بوده، در من نیست. باز به دنبال پاسخی برای پرسش هایم بودم. شروع به مطالعه کردم. کتاب های خیلی زیادی خواندم. خسته شده بودم، از نفس افتاده بودم. حتی نمی دانستم که چه حسی باید نسبت به خودم داشته باشم. به خودم گفتم که من هم مخلوق خداوند هستم و حق زندگی کردن دارم.
در آن شهر با یک نفر دوست شدم و سعی می کردم که زندگی کنم. سال های خوبی را با هم پشت سر گذاشتیم، یک زندگی جدید در یک شهر جدید برایم فوق العاده بود اما دستگیری توسط نیروی انتظامی به جرم همجنسگرایی تمام این زندگی رویایی من را از بین برد. دوباره افسردگی، دوباره غم و تنهایی، دوباره شکنجه. مگر چه گناهی داشتم که باید بدنم با آتش سیگار می سوخت؟ مگر چه گناهی کرده ام که باید آثار کتک خودن با اسلحه را تا آخر عمر بر روی بدنم داشته باشم؟ نفهمیدم که به چه جرمی از من شکایت شد. نفهمیدم که به چه گناهی تحت تعقیب قرار گرفتم. از خانواده طرد شدم و آوارگی من شروع شد. همه ی این مکافات فقط به جرم همجنسگرا بودن بود. واقعاً جرم بود؟
با اتوبوس از ایران فرار کردم به پاکستان و از آنجا به زیمبابوه و در نهایت به مالزی آمدم. الان در مالزی اسیر هستم. اسیر در یک کشور با همان فرهنگ و بینش اشتباه در مورد همجنسگرایی، اسیر کارهای اداری که مدت بسیار زیادی باید صبر کنی. من در اینجا گرسنه و تشنه بدون سرپناه مانده ام. کسی نیست که به دادم برسد. برای تأمین هزینه های خوراکم تصمیم گرفتم کلیه هایم را بفروشم اما متأسفانه در این کشور چنین امکانی وجود ندارد. از فشار بی پولی و سختی زندگی به یکی از کلیساهای شهر پناه بردم. التماس کردم و خواستم کمکم کنند. آنجا بود که فهمیدم هنوز انسان های خوب وجود دارند. با من همدردی کردند. کسانی را دیدم که من را آنطور که هستم قبول کردند. اینجا شغلی ندارم و نزدیکترین دوستانم در و دیوار و پنجره ها هستند. از زندگی خسته شده ام. گیجم و نمی دانم چکار باید بکنم.
آرزو دارم که بتوانم افکارم را روی کاغد بیاورم و به صورت کتاب به دست تمام مردم دنیا بدهم تا بخوانند. دوست دارم در میان جمعیت صحبت کنم و بگویم که من هم انسانم و حق زندگی دارم. دوست داشتم که زندگی راحتی را تجربه می کردم اما برای من میسر نشد. حالا سعی می کنم آنچه از دستم بر می آید بکنم تا نسل های بعدی در سرزمین مادری ام راحت زندگی کنند. دلم پر از غم و غصه است اما هنوز معتقدم که تا شقایق هست زندگی باید کرد.
نشریه چراغ، سازمان دگرباشان جنسی ایرانی

گوشه ای از زندگی يک همجنسگرا در ايران

گوشه ای از زندگی يک همجنسگرا در ايران
پيروز مهرآيين که در ايران برای همجنسگرايان فعاليت می کند تجربه خود از زندگی به عنوان فردی همجنسگرا در اين کشور را برای ما بيان کرده است که متن گفتار او را در اينجا می خوانيد:
من در خانواده ای مذهبی بزرگ شده، با عقايد مذهبی رشد کرده ام و مطالعات مذهبی ام هم فراتر از دروس دينی مدرسه است.
پس از آنکه همجنسگرايی را در خودم کشف کردم مدتها از خداوند طلب شفا می کردم و همچون بسياری از نوجوانان ايرانی دوران بلوغ را با اضطراب طی کردم.
به روحانيون که مراجعه می کردم می گفتند همجنسگرايی گناه کبيره و عملی غيرعادی و حرام است.
می توان گفت همه همجنسگرايانی که در ايران زندگی می کنند احساس شرم و گناه درونی دارند.
من با مراجعه به اينترنت و سايتهايی که سبکهای جديد زندگی را معرفی می کردند بود که متوجه شدم بيمار نيستم و اين شيوه از زندگی را برای خودم برگزيدم.
در جوانان امروز ايران به علت کاربرد اينترنت و تماشای شبکه های تلويزيونی ماهواره ای و آشنايی آنها با زبانهای خارجی می بينيم که نسبت به موضوع همجنسگرايی منعطفترند اما با بالا رفتن سن معمولاً افراد اصولگراتر می شوند و همين جوانها به روالی که پدران خود در برخورد با اين مسئله داشته اند بازخواهند گشت.
من افرادی را ديده ام که تا چند سال پيش نسبت به مسئله همجنسگرايی آزادانديشانه برخورد می کردند اما پس از ازدواج به همان باورهای مذهبی در اين زمينه بازگشته اند.
خانواده من نمی دانند که من همجنسگرا هستم و اينکه روزی به اين موضوع پی ببرند برای من مانند کابوس است، اگر بفهمند نمی گويم مرا از خانه بيرون می کنند اما از غصه دق می کنند.
در ميان دوستان نزديکم هم همجنسگرا بودن من تا حدی پذيرفته شده اما همانها هم به من می گويند بايد خودم را درمان کنم.
با يک روانپزشک صحبت کردم که قصد داشت مرا درمان کند اما وقتی با روانشناسان خارجی صحبت کردم، به اينکه او (روانشناس ايرانی) به من روشهايی برای درمان توصيه کرده است می خنديدند.
با روانپزشک ديگری که سن بالاتری داشت و تحصيلکرده اروپا بود که صحبت کردم، نصيحتهای خوبی به من کرد که اينکه من امروز می توانم روی پای خودم بايستم و روحيه ام را حفظ کرده ام مديون او می بينم.
شيوه دوستيابی همجنسگرايانه
از گذشته ها جاهايی بوده که همجنسگراهای مرد با ظاهری متفاوت از ديگر مردها در آن ظاهر می شده اند و اين قبيل جاها پاتوق همجنسگراها می شده، مثلاً در تهران، پارک دانشجو از قديم به اين موضوع شهرت داشته است.
اما با ظهور اينترنت اتاقهای گفتگوی اينترنتی پيدا شد که محل آشنايی و دوستيابی همجنسگرايان گرديد.
کسانی که از اين طريق با هم آشنا می شوند با هم قرار می گذارند و تيمهايی تشکيل می دهند و ترجيح می دهند که حالا که با هم آشنا شده و به يکديگر اعتماد پيدا کرده اند ديگر به اتاقهای گفتگوی اينترنتی مراجعه نکنند.
از اينجا به بعد معمولاً ديدارهای اينترنتی به مهمانيها يا همان پارتی خانگی تبديل می شود.
افراد زيادی از اين طريق با هم به صورت زوج در می آيند و با هم زندگی می کنند اما اغلب اين زندگيها به دليل نداشتن کسی که اين افراد را هدايت کند و به آنها مشاوره بدهد ناپايدارند.
خيليها هم هستند که دوجنسگرا هستند و زندگی با جنس مخالف را هم تجربه کرده اند.
کسانی هم هستند که در ازای پرداخت پول خواهان رابطه با افراد کمسالترند البته نمی توان گفت همه کسانی که با افراد بزرگسالتر از خودشان رابطه همجنسگرايانه دارند در ازای پرداخت پول است.
خيلی از جوانهای همجنسگرا به علت آسيبهای روحی که از روابط همجنسگرايانه می بينند ترجيح می دهند با افراد بزرگسالتر رابطه داشته باشند.
يکی از دوستان همجنسگرای من را به دليل ظاهری که داشت و کمی آرايش کرده بود، ربودند و آن گونه که خودش می گفت پنج نفری به او تجاوز کردند و سپس رهايش کردند و رفتند.
می گفت به من می گفتند اگر نمی خواستی به تو تجاوز کنيم که ظاهر خودت را اين طور درست نمی کردی.

مصاحبه با امیر، که شلاق خورده بود

مصاحبه با امیر، که شلاق خورده بود
امیر، جوانی که در ایران به جرم شرکت در گی پارتی و قرارهای اینترنتی شلاق خورده بود و از ایران به ترکیه پناهنده شده بود ، تلفنی با سازمان تماس گرفت تا در مورد کدورت های اخیرش که به گفته ی خودش فقط کدورت شخصی بوده چند کلمه ای گپ بزند. گپ زدیم و تبدیل شد به این مصاحبه.
امیر جان، چند سال داری؟
من 24 سال دارم.
در کجا بدنیا آمدی؟
شیراز
گرایش جنسی ات چیست؟
من گی هستم.
چند سال داشتی که به گرایش جنسی خود پی بردی؟
من حدود 20 سال داشتم
چطور شد که فهمیدی؟
20 ساله که بودم فهمیدم گی هستم اما قبل از آن همیشه فقط از پسرها خوشم می آمد. فکر می کردم که من با همه فرق دارم. نمی دانستم که این یک گرایش جنسی است. من در شرکتی کار می کردم که مسئول من نیز چنین گرایشی داشت. می دیدم تمام حرکات او و اخلاقش تقریباً شبیه من است. احساس راحتی کردم و برایش توضیح دادم که من از پسر خوشم می آید و چون او نیز همجنسگرا بود برای من توضیح داد که این ژنتیکی است و من گی هستم.
بعد از اینکه به گرایش خود پی بردی زندگی ات چه تغییراتی کرد؟
دوستان جدیدی پیدا کردم و تحقیقات بیشتری کردم که مطمئن شوم آیا واقعاً گی هستم یا اینکه انحراف دارم. احساس می کردم زندگی را خیلی قشنگ تر می بینم. حالی داشتم که نمی توانم بیان کنم.
چیزی را نیز از دست دادی؟
نمی دانم چرا رابطه ام با دوستان دگرجنسگرایم کمرنگ تر شد. حس می کردم وقتی با آنها بیرون می روم حال نمی کنم. از چیزهایی که آنها لذت می بردند من بی تفاوت می گذشتم.
رابطه ات با اعضای خانواده تغییری کرد؟
خیر. اتفاقاً هر چه بزرگتر و واقع بین تر می شدم احساس دوست داشتنم نسبت به خانواده ام بیشتر می شد. از طرفی ناراحت بودم که اگر روزی خانواده ام متوجه شوند که من این گرایش را دارم چه ضربه ی سنگینی می خورند. چون من فرزند آخر خانواده بودم و همه ی چشم امیدشان به من بود و همیشه سعی می کردند من بهترین باشم. خب خیلی آرزوها هم برایم داشتند و اگر متوجه می شدند واقعاً بد می شد.
ناراحت نمی شوی چند سؤال راجع به پدرت بپرسم؟
نه.
چند ساله بودی که پدرت در جنگ ایران و عراق شهید شد؟
چهار ساله بودم.
امیر 4 ساله از مرگ پدرش چه احساسی داشت؟
من در آن زمان چیزی نمی فهمیدم. اما ناراحت بودم که دیگر نمی توانم کسی را بابا صدا کنم. یا اینکه هر وقت بهانه ی بابا را می گرفتم همه می گفتند رفته به پیش خدا. خیلی دوست داشتم که بدانم خدا کیست که بابای من پیش او رفته و دیگر به خانه بر نمی گردد
فهمیدی خدا کیست؟
آن زمان نفهمیدم خدا کیست ولی فهمیدم بابا کیه.
دوران کودکی ات چطور بود؟
مثل همه ی بچه ها، با این تفاوت که هر بچه ی هم سن و سال من ممکن بود هر آرزو یا نیازش برطرف شود ولی من نه.
به نظر تو فقط پدر خانواده است که می تواند نیازهای فرزندش را برآورده کند؟
پدر نقش مهمی دارد. اگر مادر بخواهد بخواهد نقش هر دو را بازی کند خیلی سخت است.
دوران تحصیلت چطور بود؟
من دانش آموز زرنگ و مؤدبی بودم و احساس مسئولیت می کردم و دوست داشتم آنقدر پیشرفت کنم تا دکتر شوم.
در زمان نوجوانی و مدرسه ات هیچ ارتباط عاطفی – جنسی را تجربه کرده ای؟
در دوره ی راهنمایی بله. دو سال با یک پسر 21 ساله رابطه ی واقعاً احساسی داشتم. الان وقتی به آن زمان فکر می کنم، احساس می کنم می کنم چقدر زود دست به کار شدم. این رابطه دو سال طول کشید و موفق هم بودم. اما متأسفانه فاصله ما را از هم جدا کرد.
در این رابطه بیشتر کشش عاطفی داشتی یا جنسی و یا هر دو؟
عاطفی.
دوستی شما به رابطه جنسی نیز کشیده شد؟
بعد از چند ماه.
در زمان تحصیل و در مدرسه چه مشکلاتی داشتی که فکر می کنی به دلیل گرایش جنسی تو پیش آمد؟
در دوران ابتدایی مشکلی نداشتم. مشکلات من در دوره ی راهنمایی شروع شد. طرز لباس پوشیدن، حرف زدن، طریقه ی صحبت کردن بود که تفاوت من با دیگران را نشان می داد. خب مدیر و مسئولین مدرسه با من صحبت می کردند و می گفتند که خشن حرف بزنم، یا مثلاً چرا فوتبال بازی نمی کنم، و توقعاتی داشتند که برای آنها منطقی بود ولی برای من خیلی خنده دار می آمد. من فکر می کردم آنها اشتباه می کنند و آنها باید مثل من باشند. مثل من حرف بزنند، مثل من راه بروند و مثل من معاشرت کنند. احساس می کردم که بقیه ی بچه ها بی تربیت هستند. الان خنده ام می گیرد که در آن زمان مشکلات من چه بود و امروز مشکلات من چیست.
مشکلات اجتماعی هم داشتی؟
در آن زمان نه. چون بعد از مدرسه به خانه می رفتم و سنم اقتضا نمی کرد که روابط اجتماعی داشته باشم.
دانشگاه رفته ای؟
بله. رشته ی کامپیوتر دانشگاه سراسری.
دانشگاه رفتن به مشکلات اضافه کرد یا کم کرد؟
نه متأسفانه. با ورودم به دانشگاه مشکلات من بیشتر شد که کمتر نشد. در دانشگاه معمولاً بچه ها خیلی زیر ذره بین هستند و این مشکل شامل من هم بود. من باید چند نقش را بازی می کردم. یک نقش در خانه، یک نقش در کنار دوستان همجنسگرا، یک نقش در کنار دوستان دگرجنسگرا، یک نقش در کلاس درس.
تو فرزند شهید هستی. آیا با سهمیه وارد دانشگاه سراسری شدی؟
خیر. من درسم خیلی خوب بود.
فرزند شهید بودن در دانشگاه برای تو چه امتیازاتی داشت؟
امتیازی نداشت، اتفاقاً محدودیت ایجاد می کرد. خب من می بایست ریش می گذاشتم، یا همیشه لباس های پارچه ای بپوشم. اصلاً راحت نبودم و واقعاً هم نمی توانستم خودم را با این شرایط وفق بدهم. و این موضوع باعث می شد که من چندین بار به دفتر حراست دانشگاه احضار شوم.
مشکلاتی که باعث می شد به حراست دانشگاه کشیده شوی چه بود؟
مدل مو، فرم ریش، طرز لباس پوشیدن. کافی است که در دانشگاه رعایت نکنی چیزهایی از قبیل را رعایت نکنی و احضارت کنند.
در دوره ی دانشجویی هیچ ارتباط عاطفی – جنسی داشتی؟
احساس عاطفی داشتم.
در زمانی که دانشجو بودی ارتباطی با همجنسگرایان داشتی؟
ارتباطم از اواخر دبیرستان شروع شد و تا الان ادامه دارد و فکر کنم هیچوقت قطع نشود.
تو در ایران بزرگ شده ای و در نوجوانی گرایش جنسی خود را کشف کردی. یک نوجوان همجنسگرا در ایران چه مشکلاتی دارد؟
مشکلات که خیلی زیاد هستند. نمی دانم از کجا شروع کنم. از خانواده و یا اجتماع. از نیروهای امنیتی یا خود جامعه ی همجنسگرا.
مشکلات خانوادگی همجنسگرایان چیست؟
زمانی که یک همجنسگرا خودش را می شناسد همان زمانی است که توقعات خانواده از فرزندشان زیاد می شود. کلاً وقتی یک بچه در خانواده بزرگ می شود با بزرگ شدن او دید و طرز فکر اطرافیانش در خانه نسبت به او تغییر می کند و سطح توقع بالاتر می رود. جامعه ی ما چون یک جامعه ی مذهبی است و خانواده ها هم تقریباً مذهبی هستند، یا حتی اگر مذهبی هم نباشند نمی توانند بپذیرند که فرزندشان چه پسر و چه دختر با همجنس خودش رابطه ی احساسی یا جنسی داشته باشد. اگر بچه هاشان چنین رابطه ای داشته باشند، در ذهن آنها منفورند و حکم آدم کثیف را دارند. زمانی که یک همجنسگرا به خودباوری می رسد سعی می کند تمام نیازهایش را به هر صورت که شده برآورده کند. با طرز پوشش، بیان، حرکات موزون، یا هر راهی که متفاوت از دیگران است و این موارد چون در مورد دگرحنسگرایان صدق نمی کند، باعث می شود که به چشم بیاید و همین کارها خانواده ها را ناراحت می کند. شاید کارهایی خیلی معمولی باشد که اگر دختر یا پسری دگرجنسگرا این کار را انجام دهد، به خاطر اینکه سلیقه ی دختر و پسرهای دگرجنسگرا با همجنسگرا متفاوت است، توجهشان را جلب نکند. همین جلب توجهات باعث ایراد گرفتن و تنش در خانواده می شود.
امیر تو مؤمن هستی؟
خدا را قبول دارم. نمازم را می خوانم و احترام خاصی هم برای امامان قائل هستم. به هر حال از چیزی که در اینجا خوشحالم این است که مذهب چیزی کاملا شخصی است.
تو هم همجنسگرا هستی هم مؤمن، هیچوقت این دو برای تو تضادی ایجاد کرده اند؟
نه کاملاً از هم جدا هستند. هر چیزی جای خودش. مگر احساس جنسی ما به واسطه ی ایمانمان به وجود آمد. مگر کسانی که تلویزیون دارند سینما نمی روند.
امیر ما قبلاً داستان تو را در چراغ چاپ کردیم. تو شکنجه شده بودی. دلیلش چه بود؟
چون من سابقه ی دستگیری داشتم و آن ها هم مرا سر یک قرار اینترنتی دستگیر کردند و متن چت و عکس ارسالی من را به عنوان مدرک در دست داشتند، باعث این شد که در دادگاه محکوم به 175 ضربه شلاق شوم که 75 تای آن تعلیقی بود.
چه مدت بعد از این اتفاق داستانت را بازگو کردی؟
سه ماه.
چه باعث شد که از ایران خارج شوی؟
زمانی که اعدام های مشهد اتفاق افتاد همزمان با دستگیری من بود و خیلی سخت گیری می کردند و من را مجبور کرده بودند که با آنها همکاری کنم و دیگر دوستانم را معرفی کنم. چون من خودم به دلیل این اتفاقاتی که برایم افتاده بود ضربه های زیادی خورده بودم دوست نداشتم برای دیگر دوستانم اتفاق بیافتد. چون واقعاً آنها را دوست داشتم و مشکلات آنها مشکلات من هم بود. من چطور می توانستم کسی را که با او می نشستم و درد دل می کردم و دوست صمیمی ام بود را معرفی کنم که او را نیز شلاق بزنند یا در خانواده مشکلی برایش ایجاد شود. چون کلاً تمام همجنسگرایان مشکلاتی دارند. کوچک یا بزرگ بودن آن ها مهم نیست، مهم وجود مشکل است. یکی تحمل دارد و دیگری نه. در آخر پس از تهدید یکی از مأموران که گفت اگر یک بار دیگر تو را بگیریم سرنوشت تو مثل بچه های مشهد خواهد بود از ایران خارج شدم.
چطور با سازمان همجنسگرایان ایرانی آشنا شدی؟
در ایران که بودم و از طریق دوستانم.
چه چیزهایی راجع به سازمان شنیده بودی؟
شنیده بودم که سازمانی است به نام سازمان همجنسگرایان ایرانی که به مشکلات بچه ها رسیدگی می کند و کلاً اطلاعاتی در اختیار همجنسگرایان قرار می دهد که بعد از آن هم نشریه چراغ آمد.
از مدیران و افراد فعال در سازمان هم اطلاعاتی داشتی؟
در ایران که بودم فقط آرشام را می شناختم و با او از طریق ایمیل ارتباط داشتم.
از ایران به کجا رفتی؟
ترکیه.
کسی را در آنجا می شناختی؟
خیر.
می دانستی که آرشام در ترکیه است؟
خیر.
چند وقت بعد از رسیدن به ترکیه آرشام را دیدی؟
یک روز.
چطور شد که مشکلات خودت را با سازمان و چراغ مطرح کردی؟
آرشام را در ترکیه دیدم و خیلی غافلگیر شدم. آرشام از دستگیری من در میهمانی شیراز خبر داشت و تا حدودی مشکلات مرا می دانست. داستان را به صورت کامل برایش تعریف کردم. آرشام گفت که آیا دوست داری این مطالب را در نشریه چاپ کنیم و من هم قبول کردم.
تصاویری از شکنجه شما نیز منتشر شد. این عکس را در چه زمانی و در کجا گرفتی؟
یک روز بعد از شلاق خوردن در منزل دوستم و به پیشنهاد او این عکس ها را گرفتم.
در تصاویری که از شما منتشر شد صورتت محو است، چرا؟
چون من هنوز ترس داشتم و هر آن ممکن بود من به ایران دیپورت شوم و هنوز هم این ترس در من وجود دارد. چون واقعاً نمی دانید که آنجا چه به آدم می گذرد.
انتشار عکس و مطالب چه تاثیری بر روند کارت داشت؟
دوستان زیادی پیدا کردم. خیلی دوستان عزیزی که برای انسان بودن ما ارزش قائل هستند و به گرایش ما احترام می گذارند. من خیلی دوست دارم آنها را روزی از نزدیک ببینم و دستشان را به گرمی بفشارم و از آنها تشکر کنم. سازمان های مختلف، گروه های مختلف، حتی مردم عادی ایمیل می زدند دلداری می دادند و من را حمایت می کردند. نامه های مختلفی به سازمان ملل فرستادند که من از همین جا از خانم جسیکا استرن و آقای اسکات لانگ عزیز در سازمان دیده بان حقوق بشر، آقای علی بلور از کمیسیون جهانی حقوق بشر همجنسگرایان (IGLHRC)، آقای داگ آیرلند، خانم الیزابت از انگلستان، سامان، گروه هومان و تمام عزیزانی که نامه های دلگرم کننده ای برای من ارسال می کردند با اینکه مرا ندیده بودند و به زبان من نمی توانستند صحبت کنند، سپاسگزاری می کنم.
چه تأثیری بر روند پرونده ات داشت؟ کمکی کرد؟ یا تأخیر ایجاد کرد؟
من مدارک و اسنادی ارائه کرده بودم و حدود چهار ماه طول کشیده بود و هنوز بی جواب بودم. عکس ها و مدارک را دوباره ارائه کردیم و بعد از سه روز قبول شدم.
کمک های مالی نیز دریافت کردی؟
بله من مبلغ 300 دلار امریکا به کمک آقای علی بلور دریافت کردم.
زندگی در ترکیه چطور بود؟
واقعاً سخت. سخت تر از هر چیزی که فکر می کنید.
مخارج خود را در ترکیه چطور تاًمین می کردی؟
مقدار کمی از ایران به همراه داشتم. یک بار هم کمک مالی گرفتم. بعد از قبولی ام سازمان ملل حقوق ماهانه ی ناچیزی به من می داد.
در ترکیه با چه کسانی زندگی می کردی؟
با سه نفر از هم احساسانم که آنها هم پناهنده بودند.
به عنوان کسی که قبولی خود را از سازمان ملل گرفته این پروسه را چگونه می بینی؟
پروسه ی سختی است. من 16 ماه ترکیه بودم. روندی که آنجا می بایست طی کنیم بسیار طولانی است و همیشه بر وفق مراد نیست. خیلی ها بودند که واقعاً مشکل داشتند و واقعاً جانشان در خطر بود اما جواب منفی از سازمان ملل گرفته بودند و من از این می ترسیدم که اگر من رد شوم چکار باید بکنم و کجا باید بروم. به جز خودکشی راه دیگری نداشتم.
در ترکیه با سازمان بیشتر آشنا شدی و حتی با آرشام در یک خانه زندگی می کردی. دوست داری از آرشام حرف بزنی؟
آرشام یکی از کسانی بود که به من کمک کرد. به من همیشه قوت قلب می داد که قبول خواهی شد. در این راه هم به من کمک کرد. بعضی اوقات از دست او عصبانی می شدم چون اصلاً به کار شخصی اش نمی رسید. همیشه نوبت او که می شد غذا بد می پخت. همیشه پشت کامپیوتر بود و به ایمیل هاش می رسید. من خودم شخصاً هم ناراحت می شدم چون واقعاً سر سفره غذا نمی آمد و هم نمی توانست روزهایی که نوبت اوست کار کند. یک بار هم ندیدم که خانه را جارو کند. خب باید تو کار خانه کمک می کرد. ولی در کارش جدی بود. مغزش خوب کار می کند. خیلی خوب حرف می زد. بعضی اوقات با من لجبازی می کرد که خصلت تمام گی هاست و جوابش رو خوب می دادم. من تو جواب کم نمیارم.
چه نقاط ضعف و قدرتی را در سازمان می دیدی؟
اینکه ساعت کاری خاصی نداشت و اینکه پشتوانه مالی نداشت. نیروی کاری کم داشت. خب به هر حال هر سازمان تازه تأسیسی مشکلات خاص خودش را دارد.
سازمان برای پناهندگان چه کارهایی انجام می داد؟
تأییدیه می فرستاد، جلساتی با UNHCR در آنکارا در مورد مشکلات همجنسگرایان داشت. رادیو و نشریه داشت که هر کدام از آنها نسبت به توانایی که داشتند سعی می کردند بهترین کار را انجام دهند. ولی امکانات خیلی کم بود.
شما بعد انتشار داستان و پس از پشت سر گذاشتن همه ی این سختی ها قبول شدید. چرا دیگر در سازمان اسمی از شما نبود و کسی خبری نداشت؟
من بودم. در رادیو رها با اسم مستعار فرهاد کار می کردم. حرف می زدم، متن می نوشتم و تا حد امکان در موارد مختلف همفکری می کردم.
کی به کانادا آمدی؟
نوامبر 2006
اوضاع و احوال امروز تو چطور است؟
من در حال حاضر خیلی تنهایم. خیلی دوست دارم که یک پارتنر داشته باشم. اوایل هر جا که باشیم سخت می گذرد. مخصوصاً اینجا کشوری است که از همه ملیت ها مهاجر می پذیرد. سیاه، سفید و ... همه با هم برابرند و به انسان بودن آدم ها ارزش می دهند. اصلاً به مسائل شخصی تو کاری ندارند. بر خلاف ایران که حتی به اتاق خواب و تخت خواب تو و همبسترت گیر می دادند.
زندگی روزمره ات چطور است؟
کلاس زبان می روم، سعی می کنم شبکه های انگلیسی زبان تلویزیون را نگاه کنم. خرید می کنم، آشپزی می کنم و زندگی آرامی دارم.
وضعیت زندگی امروزت به عنوان یک همجنسگرا در کانادا را با زندگی یک همجنسگرا در ایران چطور مقایسه می کنی؟
وضعیت خیلی فرق می کند و فرق آن از زمین تا آسمان است. اینجا بعضی مواقع می بینی که رئیس یک شرکت بزرگ همجنسگراست. علاوه بر آن من متوجه شدم همجنسگرایان اینجا خیلی قانونمندند. خیلی هم راحت می توانند زندگی خودشان را بکنند بدون اینکه هیچ کس کوچکترین سؤالی در مورد زندگی شخصی و جنسی شان بپرسد. در صورتیکه در ایران اگر بیشتر از ده دقیقه جلو آئینه بایستی می گویند گی هستی. به دگرجنسگراها می گویند که گی هستی، وای به حال ما.
در تورنتو به گی بار می روی؟
تا به حال سه چهار بار رفته ام.
چه احساسی داشتی، چطور بود؟
ناراحت بودم که چرا من نمی توانستم در کشور خودم و بین هم زبانان خودم باشم. من به خاطر رفتن به گی بار از ایران فرار نکردم. به هر حال برایم جذابیت دارد اما خیلی دوست داشتم با دوستان قدیمیم بودم.
در شهری زندگی می کنی که دفتر سازمان هم آنجا قرار دارد. چقدر از فعالیت های سازمان در کانادا می دانی و به نظر تو چه تأثیری روی جامعه داشته است؟
من قبلاً که در ترکیه بودم اطلاع داشتم که دفتر سازمان در تورنتو خواهد بود. الان مدیران شایسته ای هستند که می توانند در پیشبرد اهداف سازمان یاری برسانند. تصمیم دارم در این راه کمک کنم. شاید امیر دیگری یا ایاز دیگری بتواد زندگی آرامی داشته باشد و حق حیات بگیرد چون ما در ایران محکوم به مرگیم بدون هیچ چون و چرا. الان تقریباً جامعه ی ایرانی اینجا یعنی کانادا با همجنسگرایی آشنا شده و آنان قبول می کنند. این خیلی خوب است و امیدوارم که به ایران هم سرایت کند و مردم ایران هم بتوانند روزی قبول کنند هر چند می دانم که سخت است ولی امیدوارم روزی با این مسئله کنار بیایند.
امیر تو سه ماه است در تورنتو هستی، چرا به سمپوزیوم سازمان نیامدی؟
من خبر نداشتم، بارها از آرشام خواسته بودم که مرا به این چنین مراسم ها ببرد چون از جا و مکان آنها اطلاعی نداشتم.
تجربه ی شخصی ات از زندگی در کانادا چطور بوده؟ خود تو به عنوان یک پسر همجنسگرا با ایرانی های تورنتو مشکلی نداری؟ در مرکزهای خرید ایرانیان و یا جشن ها، با صاحبخانه، اگر ایرانی باشد، آشناها؟ فکر می کنی آماده اند تو را همینجور که هستی، بپذیرند یا ترجیح می دهند گرایشت را پنهان کنی؟
ترجیح می دهم گرایشم را پنهان کنم. با اینکه ایرانی ها اینجا زندگی می کنند ولی هنوز افکار ایرانی خود را دارند و تغییر این، احتیاج به زمان زیادی دارد. آنها از زندگی شخصی و جنسی من تا به حال سؤالی نپرسیده اند من هم دلیل ندیدم که بازگو کنم. بارها شنیدم ایرانیان از محله همجنسگرایان در تورنتو بد می گویند اما در گی پراید حاضر می شوند. به هر حال قبول ندارند، حتی برخی افراد فکر می کنند گی ایرانی نداریم.
گفتی که در ایران در دانشگاه در رشته ی کامپیوتر درس خوانده ای، دوست داری در همین رشته ادامه بدهی؟ اصلاً دوست داری به درس ادامه بدهی، یا ترجیح می دهی کار کنی؟
دوست دارم درسم را ادامه دهم اما به رشته ی کامپیوتر علاقه ندارم. دوست دارم وکالت بخوانم.
در چه رشته ای دوست داری کار کنی؟
به آرایشگری هم علاقه دارم.
اگر بی اف بگیری دوست داری ایرانی باشد یا با پسرهای غیر ایرانی هم می توانی رابطه بگیری؟
ترجیحاً ایرانی. چون حس می کنم ایرانی ها بیشتر همدیگر را درک می کنند و حرف هم را می فهمند. و تقریباً به تعهداتشان پایبندترند.
چه رنگی دوست داری؟
قرمز.
منظورم از بین پسرها بود.
بین پسرها گندمی.
چه ماهی به دنیا آمدی؟
آبان
از چه تیپ پسری خوشت می آید؟
با شخصیت، پسرانه، بی مو، مهربان. خودش را به عنوان یک همجنسگرا قبول داشته باشد. بی ادعا باشد و قیافه نگیرد.
چه غذایی را دوست داری؟
کلم پلو شیرازی.
خودت را چه جوری تعریف می کنی؟
من زود از کوره در می روم ولی عصبانیت من یک ساعت بیشتر طول نمی کشد. و در این یک ساعت باید خیلی خودم را کنترل کنم چون بعضی وقت ها کارهای غیر منطقی هم انجام می دهم. جدیداً سعی می کنم یک لیوان آب یخ بخورم که این به من خیلی کمک می کند.
سعی می کنم فکر نکنم اما فکر من را می کند.
با خانواده ات در ارتباط هستی؟
بله تماس تلفنی مدام دارم. طوری که اگر سر موقع حرف نزنم می میرم.
مخارجت را در کانادا چطور تأمین می کنی؟
من در حال حاضر کار ندارم و جدید به این کشور آمده ام و باید زبان انگلیسی ام را تقویت کنم. دولت به مدت یک سال هزینه ی ناچیزی را به من پرداخت می کند که من سعی می کنم با آن زندگی کنم. خیلی سخت است اما زندگی در ترکیه سختی را به من یاد داد.
گفتی دوست داری با سازمان همکاری داشته باشی ، در چه زمینه هایی؟
دوست دارم کارم را در رادیو ادامه دهم و زمانی که دفتر سازمان راه اندازی شد می توانم کارهای دفتری نیز انجام دهم. چون اطلاعات کارهای دفتری را دارم.
حاضری یک مصاحبه ی دیگر، دو سه ماه آینده که بیشتر جا افتادی، با چراغ داشته باشی و راجع به زندگی گی ها در ایران، و تجربه های خودت در تورنتو، با ایرانی های گی حرف بزنیم؟ هنوز خیلی حرف برای گفتن هست، نه؟
بله البته.
حرفی برای گفتن به دوستان دگرباش ات که خواننده ی چراغ هستند داری؟
دوست دارم که همه ی ما متحد باشیم و رابطه ی سالمی داشته باشیم. اینطوری خیلی راحت تر صدامان را می شنوند. خیلی سریعتر به خواسته هامان پاسخ می دهند و می توانیم برای دیگران مفید باشیم. سعی کنید همه ش وقتی سر قرار می روید همان چیزی باشید که با عکس فرستاده اید، صورت هایتان را با فتوشاپ تغییر ندهید. عکس سه در چهار بفرستید که احتیاج به تغییر زیادنداشته باشد.
همجنسگریان ایرانی که در تورنتو زندگی می کنند چه تفاوتی با افراد داخل ایران دارند؟
هیچ تفاوتی ندارند تنها اینکه سعی می کنند انگلیسی حرف بزنند و همان غیبت ها، بدگویی ها و ... را ادامه می دهند.

همجنسگرایان از وزارت تا اعدام / سیاست یک بام و دو هوای جمهوری اسلامی

..."دو مرد دیگر به علت همجنس بازی اعدام شدند"، " نعمت صفوی نوجوان اردبیلی در سن 16 سالگی به جرم همجنس بازی اعدام شد" ،"نوجوانان همجنس گرا محکوم به اعدام شدند" و ...اینها اخباری است که گاه و بیگاه از ایران به گوش می رسد. انسانهایی که به جرم همجنسگرا بودن به اعدام محکوم می شوند در این میان قانون به نوجوانان نیز رحم نمی کند، این در حالی است که جمهوری اسلامی کنوانسیون حقوق کودک را امضا کرده است. در عین حال در اینسوی جهان برخی از سیاستمداران همجنسگرا به قدرت دست می یابند و به بسیاری از سمت ها نظیر وزارت گماشته می شوند.
پرسشی که مطرح می شود این است که آیا در ایران هیچ کدام از مسوولین نظام همجنس گرا نیستند؟!
"... در سن کودکی بسیار بازیگوش بودم. از درو دیوار بالا می رفتم .یکبار یواشکی به بالای دیوار یکی از باغهای شهرمان بالا رفتم و یکی از پسرهای محل را هنگام لواط با یکی دیگر از پسرها دیدم. او حالا شهردار شهرستان ما است!....". این حکایتی موثق است که شخصی برایم تعریف کرد و حالا لااقل یک مسوول در کشور را می شناسم که همجنس گرا است.
از طرفی شایعات زیادی درباره همجنس گرایی مسوولین رده بالای نظام شنیده می شود و حتی شنیده می شود که در حوزه علمیه نیز بسیاری افراد همجنس گرا هستند.البته دلایل منطقی برای این امر وجود دارد که به آن اشاره خواهد شد.
همجنس گرائی از نظر اسلام جزو گناهان کبیره و از نظر فقهی حرام محسوب می گردد و مجازات های سنگینی بر آن قرار داده شده است.
بر این اساس: «1. صدق عنوان لواط در صورتی است که به‎‎ اندازه حشفه دخول انجام شود، ‏در غیر این ‎‎صورت اصلا لواطی انجام نگرفته است، هر چند گناه کبیره ی دیگری غیر لواط صورت گرفته است که به آن تفخیذ می گویند که در ‏صورت ثابت شدن برای آن نیز صد تازیانه تعزیری از طرف حاکم شرع قرار داده شده است . اما در باره ی آثار فقهی لواط (مانند حرمت ابدی خواهر و مادر ‏مفعول و...)امام خمینی، حتی دخول کمتر از حشفه را موجب حرمت ابدی ازدواج با خواهر و مادر و دختر مفعول می داند.  پس آثار دیگر لواط این است که مادر و ‏خواهر مفعول بر فاعل تا ابد، حرام شده و او نمی تواند با آنها ازدواج کند و لو این که فاعل در حال لواط بالغ نبوده باشد.2. اگر عمل شنیع لواط به طریق شرعی اثبات شود و فاعل و مفعول با رضایت تن به این عمل ضد انسانی و ضد اخلاقی داده باشند حکم آنان قتل است که یا دیوار بر آنان خراب می شود یا از بلندی پرتاب می شوند یا با شمشیر کشته و یا در آتش سوزانده می شوند (البته سوزاندن در آتش تنها منحصر به جرم لواط است و به خاطر جرائم دیگر کسی سوزانده نمی شود).البته چنان چه کسی العیاذ بالله مرتکب این گناه شد و عمل شنیع او مخفی ماند لازم نیست که خود را به محاکم شرعی معرفی کند و تنها توبه بین او و خدایش کافی است.»
همانطور که اشاره شد در قوانین جزایی جمهوری اسلامی این عمل گناه کبیره محسوب شده و مجازاتش مرگ است، اما این سوال مطرح است که آیا این کشور می تواند با کسانی که مرتکب گناه کبیره شده اند و این مساله را بطور علنی مطرح کرده اند وارد مذاکرات رسمی شود؟! روز گذشته «گوئیدو وسته وله» وزیر امور خارجه آلمان با «منوچهر متکی» وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در نیویورک دیدار و گفت و گو داشته است، این در حالی است که گوئیدو وسته وله همجنسگرا است و هنگامی که به عربستان سعودی برای یک ملاقات رسمی سفر کرده بود بسیاری از رسانه های جمهوری اسلامی این دیدار را به دلیل همجنسگرا بودن وی متهم کرده بودند. اما وسته وله پس از سخنان احمدی نژاد مبنی بر اینکه آمریکا حوادث یازده سپتامبر را طرح ریزی کرده است، با مقامات ایران گفت و گو کرد و مقامات جمهوری اسلامی از این دیدار بسیار خرسند بودند.با این وجود وسته وله هنگام سخنرانی احمدی نژاد در جلسه حضور نداشت و همراه دیپلماتهای اروپایی و آمریکایی جلسه را ترک گفته بود.
سوال دیگر این است که اگر مقام رسمی کشوری که همجنسگرا است وارد ایران شود و در طول مسافرت خود با شریکش همبستر شود آیا مجازات او بر اساس قوانین اسلام اعدام است؟! یا اینکه کشور اسلامی بر اساس قوانین بین المللی عمل خواهد کرد؟!
دراین بخش به گوشه ای از زندگی دو شخصیت سیاسی در آلمان اشاره می کنیم که همجنسگرا هستند و همانطور که همگان اذعان دارند جمهوری اسلامی روابط اقتصادی بسیار خوبی با آلمان دارد. البته در این بحث مساله همجنسگرایی به هیچ وجه مورد انتقاد قرار نگرفته است. همچنین باید خاطر نشان کرد که مسوولین آلمان همواره مساله اعدام در جمهوری اسلامی به دلیل همجنسگرایی را مورد انتقاد قرار داده اند.

همجنس‌گرایی از نظر اسلام

      اسلام رابطه هم جنس گرایی میان مردان و میان زنان را تحریم می نماید. اسلام چنین رابطه ای را غیر طبیعی و انحرافی از روال معمول می داند. ذکر مشخصی از این عمل در قرآن آمده است: «آیا از همه مخلوقات به مردان میل می کنید، و همسرانی را که خدا برای شما خلق نمود رها می کنید؟ براستی که مردمی متعدی هستید». این آیه به مسلمانان یادآوری می کند که لوط پیامبر از سوی خدا مامور د که مردم خود را بر عمل هم جنس گرایی میان مردان و میان زنان انذار نماید. به علاوه، لواط عملی مغایر فطرت طبیعی انسان تلقی شده است.

مذمت همجنس گرایی در آیات و روایات
ازدواج هم جنس در اسلام و در ادیان آسمانی مردود و ممنوع اعلام شده است. از نگاه کلی تر هم جنس بازی و لواط، عملی بر خلاف فطرت است و هر چه با فطرت هم خوانی نداشت، تأثیر سوء دارد و بر تحیر و سرگردانی و پریشانی آن ها افزوده میشود. به همین دلیل روایات زیادی درباره مذمت هم جنس بازی نقل شده که بسیار تکان دهنده است. با مطالعه آن روایات، میتوان به زشت بودن این عمل پی برد. قطعا روایات در جلوگیری از این عادت ناپسند مؤثر است. پیامبر اکرم صلی الله وعلیه وآله فرموده اند: "هر کس با نوجوانی آمیزش جنسی کند، روز قیامت ناپاک وارد محشر میشود، آن چنان که تمام آب های جهان او را پاک نخواهند کرد و خداوند او را غضب میکند و از رحمت خویش دور میدارد و دوزخ را برای او آماده ساخته و چه بد جایگاهی است". سپس فرمود: "هرگاه جنس مذکر با مذکر آمیزش کند، عرش خداوند به لرزه درمیآید". در مذمت لواط در قرآن از قول حضرت لوط به قومش آمده است: «أتأتون الذکران من العالمین» ترجمه: آیا در میان جهانیان شما به سراغ جنس مرد می روید و همسرانی را که خدا برای شما آفریده است رها می کنید؟! شما قوم تجاوزگری هستید ( شعراء آیه 165). پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بوی بهشت به مشام کسی که مورد هم جنس گرایی واقع می شود، نخواهد رسید». این رابطه از نظر شرعی کاملا مردود است و هرگز نباید انجام گیرد کما اینکه امام صادق علیه السلام در بیان فلسفه حرمت لواط می فرماید: اگر آمیزش با پسران حلال بود، مردان از زنان بی نیاز می شدند و این موجب قطع نسل بشر می شد و مفاسد زیاد اخلاقی و اجتماعی به بار می آورد. نظر پزشکی نیز ثابت شده که رابطه مرد با مرد و همجنس با همجنس یک رابطه پرخطر است. هیچ پزشکی چنین رابطه ای را توصیه نمی کند و مسلما هیچ نظریه مبنی بر سالم بودن و بی ضرر بودن این رابطه ارائه نگردیده، بر عکس، این رابطه همیشه از نظر پزشکی نقض گردیده است. از طرف دیگر سایر بیمارهای عفونی، ویروسی همانند هپاتیت، ایدز، سفلیس و سایر بیماری های مقاربتی از طریق مقعد (پشت) راحت تر منتقل می شوند. خیلی از افراد تصور میکنند که در رابطه مقعدی هیچ خطری آنها را تهدید نمی کند، در حالی که چون مقعد در درون خود باکتریهای زیادی دارد، انتقال ویروسهای نظیر ایدز و... راحت تر انجام میگیرد این باکتریها با شستشو از بین نمی روند. از آن گذشته دریچه مقعد یک درچه خروجی است، پس وارد شدن هر چیزی از این دریچه علاوه بر آسیب به دریچه و موارد ذکر شده همراه با درد است. و به مرور باعث باز شدن هر چه بیشتر دریچه مقعد و پیدایش عوارض ذکر شده می شود.
علل همجنس بازی با توجه به دیدگاه اسلام
کشیده شدن افراد به اینگونه انحراف جنسى علل بسیار مختلفى دارد و حتى گاهى طرز رفتار پدر و مادر با فرزندان خود، و یا عدم مراقبت از فرزندان همجنس، و طرز معاشرت و خواب آنها با هم در خانه ممکن است از عوامل این آلودگى گردد. گاهى ممکن است انحراف اخلاقى دیگر سر از این انحراف بیرون آورد. قابل توجه اینکه در حالات قوم لوط مى خوانیم که عامل آلودگى آنها به این گناه این بود که آنها مردمى بخیل بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروانهاى شام قرار داشت و آنها نمى خواستند از میهمانان و عابرین پذیرایى کنند در آغاز چنین به آنها وانمود مى کردند که قصد تجاوز جنسى به آنان دارند تا میهمانان و عابرین را از خود فرار دهند، ولى این عمل تدریجا به صورت عادت براى آنها در آمد و تمایلات انحراف جنسى تدریجا در وجود آنها بیدار شد و کارشان به جایى رسید که از فرق تا قدم آلوده شدند «بحار جلد 12 صفحه 147.». حتى شوخى هاى بى موردى که گاهى در میان پسران و یا دختران نسبت به همجنسان خود مى شود گاهى انگیزه کشیده شدن به این انحرافات مى گردد، به هر حال باید به دقت مراقب اینگونه مسائل بود، و آلودگان را به سرعت نجات داد و از خدا در این راه توفیق طلبید. در روایات و تواریخ اسلامى اعمال زشت و ننگین دیگرى به موازات انحراف جنسى از آنها نقل شده است از جمله در" سفینة البحار" مى خوانیم: «قیل کانت مجالسهم تشتمل على انواع المناکیر مثل الشتم و السخف و الصفح و القمار و ضرب المخراق و خذف الاحجار على من مر بهم و ضرب المعازف و المزامیر و کشف العورات »:" گفته مى شود مجالس آنها مملو بود از انواع منکرات و اعمال زشت، فحشهاى رکیک و کلمات زننده با هم رد و بدل مى کردند، با کف دست بر پشت یکدیگر مى کوبیدند، قمار مى کردند، و بازیهاى بچه گانه داشتند، سنگ به عابران پرتاب مى کردند و انواع آلات موسیقى را بکار مى بردند و در حضور جمع بدن خود را برهنه و کشف عورت مى نمودند"! «سفینة البحار صفحه 517». روشن است در چنان محیط آلوده اى، انحراف و زشتى هر روز ابعاد تازه اى بخود مى گیرد، و اصولا قبح اعمال ننگین برچیده مى شود و آن چنان در این مسیر پیش مى روند که هیچ کارى در نظر آنها زشت و منکر نیست!. و از آنها بدبخت تر اقوام و ملتهایى هستند که در عصر پیشرفت علوم و دانشها در همان راه گام برمى دارند و حتى گاهى اعمالشان بقدرى ننگین و رسوا است که اعمال قوم لوط را به فراموشى مى سپارد.
فلسفه تحریم همجنس گرایى در اسلام
یکی از چیزهایی که پایه خانوادگی و محیط خانوادگی را محکم می کند، مسأله روابط جنسی سالم است و علت اینکه پایه کانون خانوادگی در دنیای اروپا سست و متزلزل است همین است و امروز هم در جامعه ما به هر نسبت که از فرنگیها پیروی کنیم کانون خانوادگی را متزلزل کرده ایم. اسلام اصرار فراوانی دارد که محیط خانوادگی آمادگی کامل برای کامیابی زن و شوهر از یکدیگر داشته باشد، زن یا مردی که از این نظر کوتاهی کند مورد نکوهش صریح اسلام قرار گرفته است، اسلام اصرار فراوانی به خرج داده که محیط اجتماع بزرگ، محیط کار و عمل و فعالیت بوده و از هر نوع کامیابی جنسی در آن محیط خودداری شود، فلسفه تحریم نظر بازی و تمتعات جنسی از غیر همسر قانونی، و هم فلسفه حرمت خودآرائی و تبرج زن برای بیگانه همین است. اخلاقی که امثال راسل از آن تبلیغ می کنند و نام آنرا اخلاق نوین گذاشته اند همان است که ثمره اش آشفتگی بیش از پیش غرائز و تمایلات است و بر خلاف مدعای آنها که اخلاق کهن را متهم به آشفته ساختن روح می کنند، سیستم اخلاقی خود آنها سزاوار این اتهام است. امروز پدیده های اجتماعی خاصی و به عبارت دیگر مشکلات اجتماعی مخصوصی پیدا شده که افکار علماء اجتماع را به خود مشغول داشته است. رعایت نکردن راه و روش زنـدگـى و سـنـتـهـاى اسلامى در محیط خانوادگى و اجتماعى، چه در زمان کار و یا در ایـام فـراغـت،مـوجـبـات پـدید انحرافات جنسی را فراهم خواهدساخت و همین طور اگر در ریشه هاى پیدایش انحرافات جنسى از قبیل روابط نامشروع بین دختر و پسر، همجنس گرایى تحقیق نماییم، مى بینیم که هر خانواده اى که دستورهاى اسلامى،بخصوص حریم بین زن و مرد و دختر و پسر، را رعایت نکرده باشد، به نوعى از انواع انحراف جنسى مبتلا گردیده است. " همجنس گرایى" چه در میان مردان باشد (لواط) و چه در میان زنان (مساحقه) از بدترین انحرافات اخلاقى است که سرچشمه مفاسد زیادى در جامعه خواهد بود. اصولا طبیعت زن و مرد آن چنان آفریده شده است که آرامش و اشباع سالم خود را در علاقه به جنس مخالف (از طریق ازدواج سالم) مى بینند، و هر گونه تمایلات جنسى در غیر این صورت، انحراف از طبع سالم انسانى و یک نوع بیمارى روانى است که اگر به آن ادامه داده شود روز به روز تشدید مى گردد و نتیجه اش بى میلى به" جنس مخالف" و اشباع ناسالم از طریق" جنس موافق" است.
فلسفه تحریم همجنس گرایى از نظر امام رضا (ع)
در حدیثى از امام على بن موسى الرضا (ع) در فلسفه تحریم همجنس گرایى چنین آمده است:«علة تحریم الذکران للذکران، و الاناث للاناث، لما رکب فى الاناث و ما طبع علیه الذکران، و لما فى اتیان الذکران، الذکران و الاناث للاناث، من انقطاع النسل، و فساد التدبیر، و خراب الدنیا»:فلسفه تحریم مردان بر مردان و زنان بر زنان این است که این امر بر خلاف طبیعتى است که خداوند براى زن و مرد قرار داده (و مخالفت با این ساختمان فطرى و طبیعى، سبب انحراف روح و جسم انسان خواهد شد) و به خاطر این است که اگر مردان و زنان همجنس گرا شوند، نسل بشر قطع مى گردد، و تدبیر زندگى اجتماعى به فساد مى گراید، و دنیا به ویرانى مى کشد"». این مساله تا به آنجا از دیدگاه اسلام زشت و ننگین است که در ابواب حدود اسلامى حد آن بدون شک اعدام شمرده شده است، و حتى براى کسانى که مراحل پائین تر همجنس گرایى را انجام مى دهند مجازاتهاى شدیدى ذکر شده، از جمله در حدیثى از پیامبر اسلام ص مى خوانیم:«من قبل غلاما من شهوة ألجمه الله یوم القیامة بلجام من نار»:" کسى که پسرى را از روى شهوت ببوسد خداوند در روز قیامت لجامى از آتش بر دهان او مى زند"!. مجازات کسى که مرتکب چنین عملى شود از سى تا 99 تازیانه ذکر شده است. به هر حال شک نیست که انحراف جنسى از خطرناکترین انحرافاتى است که ممکن است در جوامع انسانى پیدا شود، چرا که سایه شوم خود را بر همه مسائل اخلاقى مى افکند و انسان را به انحراف عاطفى مى کشاند.
اثرات ویرانگر در اعصاب و روح انسان
این گونه روابط نامشروع در ارگانیسم بدن انسان و حتى در سلسله اعصاب و روح اثرات ویرانگرى دارد: مرد را از یک مرد کامل بودن، و زن را از یک زن کامل بودن ساقط مى کند، بطورى که چنین زنان و مردان همجنس باز، گرفتار ضعف جنسى شدید مى شوند و قادر نیستند پدر و مادر خوبى براى فرزندان آینده خود باشند و گاه قدرت بر تولید فرزند را به کلى از دست مى دهند. افراد" همجنس گرا" تدریجا به انزوا و بیگانگى از اجتماع و سپس بیگانگى از خویشتن رو مى آورند، و گرفتار تضاد پیچیده روانى مى شوند، و اگربه اصلاح خویش نپردازند ممکن است به بیماریهاى جسمى و روانى مختلفى گرفتار شوند. به همین دلیل و به دلائل اخلاقى و اجتماعى دیگر، اسلام شدیدا همجنس گرایى را در هر شکل و صورت تحریم کرده، و براى آن مجازاتى شدید که گاه به سرحد اعدام مى رسد قرار داده است.
مفاسد اخلاقى و روانى و اجتماعى همجنس بازی
موضوع مهم این است که بى بند و بارى و تنوع طلبى بیمارگونه دنیاى متمدن مادى، بسیارى از پسران و دختران را به سوى این انحراف بزرگ مى کشاند، نخست پسران را تشویق به لباسهاى جلف و زنانه و خودآرایى مخصوص و دختران را به لباسهاى پسرانه دعوت مى کند، و از اینجا انحراف و همجنس گرایى شروع مى شود تا جایى که به وقیح ترین اعمال در این زمینه، شکل قانونى مى دهند و از هر گونه پیگرد و مجازات برکنار مى دانند. گرچه در دنیاى غرب که آلودگى هاى جنسى فوق العاده زیاد است، این گونه زشتیها مورد تنفر نیست و حتى شنیده مى شود در بعضى از کشورها همانند انگلستان طبق قانونى که با کمال وقاحت از پارلمان گذشته این موضوع جوازقانونى پیدا کرده!! ولى شیوع این گونه زشتیها هرگز از قبح آن نمى کاهد و مفاسد اخلاقى و روانى و اجتماعى آن در جاى خود ثابت است. گاهى بعضى از پیروان مکتب مادى که اینگونه آلودگیها را دارند براى توجیه عملشان مى گویند ما هیچگونه منع طبى براى آن سراغ نداریم!. ولى آنها فراموش کرده اند که اصولا هر گونه انحراف جنسى در تمام روحیات و ساختمان وجود انسان اثر مى گذارد و تعادل او را بر هم مى زند. توضیح اینکه: انسان به صورت طبیعى و سالم تمایل جنسى به جنس مخالف دارد و این تمایل از ریشه دارترین غرائز انسان و ضامن بقاء نسل او است. هر گونه کارى که تمایل را از مسیر طبیعی اش منحرف سازد، یک نوع بیمارى و انحراف روانى در انسان ایجاد مى کند. مردى که تمایل به جنس موافق دارد و یا مردى که تن به چنین کارى مى دهد هیچکدام یک مرد کامل نیستند، در کتابهاى امور جنسى" هموسکسو آلیسم" (همجنس گرایى) به عنوان یکى از مهمترین انحراف ذکر شده است. ادامه این کار تمایلات جنسى را نسبت به جنس مخالف در انسان تدریجا مى کشد و در مورد کسى که تن به این کار در مى دهد احساسات زنانه تدریجا در او پیدا مى شود، و هر دو گرفتار ضعف مفرط جنسى و به اصطلاح سرد مزاجى مى شوند، به طورى که بعد از مدتى قادر به آمیزش طبیعى (آمیزش با جنس مخالف) نخواهند بود. با توجه به اینکه احساسات جنسى مرد و زن هم در ارگانیسم بدن آنها مؤثر است و هم در روحیات و اخلاق ویژه آنان، روشن مى شود که از دست دادن احساسات طبیعى تا چه حد ضربه بر جسم و روح انسان وارد مى سازد، و حتى ممکن است افرادى که گرفتار چنین انحرافى هستند، چنان گرفتار ضعف جنسى شوند که دیگر قدرت بر تولید فرزند پیدا نکنند. این گونه اشخاص از نظر روانى غالبا سالم نیستند و در خود یک نوع بیگانگى از خویشتن و بیگانگى از جامعه اى که به آن تعلق دارند احساس مى کنند. قدرت اراده را که شرط هر نوع پیروزى است تدریجا از دست مى دهند، و یک نوع سرگردانى و بى تفاوتى در روح آنها لانه مى کند. آنها اگر به زودى تصمیم به اصلاح خویشتن نگیرند و حتى در صورت لزوم از طبیب جسمى یا روانى کمک نخواهند و این عمل به صورت عادتى براى آنها در آید، ترک آن مشکل خواهد شد، ولى در هر حال هیچ وقت براى ترک این عادت زشت دیر نیست، تصمیم مى خواهد و عمل. به هر حال سرگردانى روانى تدریجا آنها را به مواد مخدر و مشروبات الکلى و انحرافات اخلاقى دیگر خواهد کشانید و این یک بدبختى بزرگ دیگر است.
مفاسد اخلاقى و اجتماعى همجنس بازی در روایات
جالب اینکه در روایات اسلامى در عباراتى کوتاه و پر معنى اشاره به این مفاسد شده است، از جمله در روایتى از امام صادق (ع) مى خوانیم که کسى از او سؤال کرد «لم حرم الله اللواط»:" چرا خداوند لواط را حرام کرده است" فرمود:«من اجل انه لو کان اتیان الغلام حلالا لاستغنى الرجال عن النساء و کان فیه قطع النسل و تعطیل الفروج و کان فى اجازة ذلک فساد کثیر»:" اگر آمیزش با پسران حلال بود مردان از زنها بى نیاز (و نسبت به آنان بى میل) مى شدند، و این باعث قطع نسل انسان مى شد و باعث از بین رفتن آمیزش طبیعى جنس موافق و مخالف مى گشت و این کار مفاسد زیاد اخلاقى و اجتماعى ببار مى آورد".
مجازاتهای اسلام برای همجنس بازی
اسلام برای همجنس گرایی مجازاتی سنگین قرار داده است. اسلام برای همجنس گرایی مجازات شلاق و برای لواط مردها و سومین مرتبه از مساحقۀ زنان، حکم اعدام، صادر کرده است. ذکر این نکته نیز قابل توجه است که اسلام یکى از مجازاتهایى را که براى چنین افرادى قائل شده آن است که ازدواج خواهر و مادر و دختر شخص مفعول بر فاعل حرام است یعنى اگر چنین کارى قبل از ازدواج صورت گرفته شد، این زنان براى او حرام ابدى مى شوند.
سیاست کیفری اسلام دارای دو نوع درمان برای دو مرحله ویژه از وضعیت جامعه است:
الف) پیش بینی مجازات های خفیف با شرایط اجرای آسان تر
جرائمی که حاکی از وخامت شدید اوضاع اجتماعی نبوده و در شرایط عادی جامعه رخ میدهد، در این دسته قرار میگیرد. این دسته از مجازات ها، جرائمی است که اختیارات قضات در این نوع جرائم وسیع تر بوده و میتوانند با در نظر گرفتن شخصیت مجرم و اوضاع واحوال ارتکاب جرم، تصمیم مقتضی را در برخورد با وی اتخاذ نمایند.
ب) پیش بینی مجازات های شدید:
اعمال این مجازات ها منوط به شرایط و قیدهای فراوان است، به نحوی که گاه به ندرت فراهم میشود. این نوع مجازاتها از نوع درمان های سخت است که تنها در شرایط خاص به کار گرفته می شوند. این نوع درمان در جائی تجویز میشود که بزهکاری در آن به وضع حاد و بغرنجی رسیده، پرده های عفت دریده شده و ارتکاب جرائم در ملأ عام قبحی ندارد. در کدام جامعه زنا واقع میشود، در حالی که چهار نفر مرد عادل شاهد وقوع آن باشند؟ چنین جامعه ای قطعا دچار بیماری چنان شدیدی شده که مداوای آن از راه های عادی ممکن نیست و نیاز به شوک دارد. در جامعه ای که خون بی گناهی را به ناحق بر زمین میریزند، کدام اهرم قوی میتواند از وقوع مجدد این بیماری خطرناک جلوگیری کند؟گرفتن اموال مجرم، سلب آزادی او، اصلاح و درمان مجرم، یا سازگار کردن او با جامعه، همه این امور در جای خود لازم و مفید هستند، اما برای حفظ امنیت و حیات جامعه کافی نیست. اسلام، سلب زندگی و آزادی مجرم را هدف قرار نداده است. سیاست کیفری اسلام بیش تر تهدید به مجازات است، تا اجرای آن، از این رو مثلا برای اجرای حد سرقت، شرایط فراوانی گذاشته که جمع شدن همه آن ها بسیار بعید است. همین طور در زنا، لواط و جرایم عفافی، شرایطی را بیان میکند که مشخص میکند هدف اسلام بیش تر جلوگیری از اشاعه فحشا و علنی شدن بزهکاری در جامعه است تا اجرای مجازات. همجنس گرایی نیز از دسته دوم است.

بگذارید هم‌جنس‌بازان ایرانی آزادی عمل داشته باشند

پس از اینکه در ایران، دو مرد برای تجاوز جنسی به یک پسر جوان و فیلم‌برداری از آن به اعدام محکوم شدند، کمیته بین‌المللی حقوق هم‌جنس‌بازان، در برابر قاطعیت دستگاه قضایی ایران اقدام به صدور بیانیه کرد.

این کمیته مدعی است که در ایران اشخاص همجنس‌باز بدون هیچ‌گونه اتهامی مورد مواخذه قانون قرار گرفته و اعدام می‌شوند. همچنین این کمیته از ایران خواسته است تا هرچه سریع‌تر هرگونه دستور اعدام در این خصوص را لغو کند، به سنگسار این گونه افراد خاتمه دهد، و متهم ساختن اشخاصی را که دست به اقدامات هم‌جنس‌گرایانه می‌زنند فسخ کند.
در مورد قوانین مجازات اسلامی که برای بازدارندگی از ترویج این گونه انحرافات وضع شده و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برخورد قاطعی با این جرائم صورت می دهد ، در بیانیه این کمیته ادعا شده است: «ایران دارای سیستم قضایی غیر قابل‌نفوذ و مبهمی است که دانستن اینکه چه اتفاقی واقعاً در داخل آن روی می‌دهد را ناممکن می‌سازد. آنچه ما می‌دانیم این است که کشتن در تمامی اشکال آن نادرست است، حتی اگر دولت دست به چنین کاری بزند».
گفتنی است امروزه یکی از ابتلائات غرب پس از بروز انقلاب های جنسی، رشد همجنس گرایی است و این انحراف جنسی که در نظام فرهنگی و رسانه ای غرب دامن زده شده، به خواست عده ای از مردمشان تبدیل شده است. از این رو برای این انحراف جنسی، قوانینی وضع کرده اند تا آزادانه فعالیت نامشروع جنسی داشته و کسی متعرض شان نشود

محاکمه شاهزاده همجنس باز سعودی

گزارش شيعه آنلاين به نقل از پرس تي وي، نوه‌ همجنس‌گراي ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودي، پس از چند هفته‌ آزار جنسي خدمتکارش، وي را وحشيانه به قتل رسانده است.

محاکمه سعود بن عبدالعزيز بن نصير السعود که 15 فوريه بندر عبدالله، خدمتکار خود را در هتلي در لندن کشته، در دادگاه کيفري مرکزي لندن آغاز شده است.

بر پايه اين گزارش، اين شاهزاده سعودي، خدمتکار خود را مسموم و به طرز فجيعي خفه کرده است.

در اين گزارش همچنين آمده است، جاناتان ليدلا مسئول اين پرونده به دادگاه کيفري مرکزي لندن گفت، نتايج تحقيقات نشان مي‌دهد، قرباني پيش از آخرين شکنجه مرگبار، به روش‌هاي مختلف مورد شکنجه و آزار قرار گرفته است.

اين شاهزاده سعودي به قتل غيرعمد اعتراف کرده اما حاضر به پذيرفتن اتهام قتل عمد نشده است. وي همچنين درحالي از پذيرفتن اتهام همجنس‌بازي امتناع مي‌کند که شواهدي دال بر همجنس‌گرايي وي به دادگاه ارائه شده است.

گفتني است، همجنس‌بازي در عربستان سعودي مجازات‌هاي سنگين و حتي مجازات اعدام دارد.

از ازدواج همجنس بازان تا اعدام ...(عکس)

در این نقشه رنگ کشورها نشان دهنده آزادی همجنس بازان در آن کشور است.درکشورهایی که با سبز پررنگ نشان داده شده اند، ازدواج همجنسبازان آزاد و در کشورهای با رنگ قهوه ای همجنسبازان محکوم به اعدامند.

بگذارید هم‌جنس‌بازان ایرانی آزاد باشند

پس از اینکه در ایران، دو مرد برای تجاوز جنسی به یک پسر جوان و فیلم‌برداری از آن به اعدام محکوم شدند، کمیته بین‌المللی حقوق هم‌جنس‌بازان، در برابر قاطعیت دستگاه قضایی ایران اقدام به صدور بیانیه کرد.

به گزارش مشرق، این کمیته مدعی است که در ایران اشخاص همجنس‌باز بدون هیچ‌گونه اتهامی مورد مواخذه قانون قرار گرفته و اعدام می‌شوند. همچنین این کمیته از ایران خواسته است تا هرچه سریع‌تر هرگونه دستور اعدام در این خصوص را لغو کند، به سنگسار این گونه افراد خاتمه دهد، و متهم ساختن اشخاصی را که دست به اقدامات هم‌جنس‌گرایانه می‌زنند فسخ کند.

در مورد قوانین مجازات اسلامی که برای بازدارندگی از ترویج این گونه انحرافات وضع شده و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برخورد قاطعی با این جرائم صورت می دهد ، در بیانیه این کمیته ادعا شده است: «ایران دارای سیستم قضایی غیر قابل‌نفوذ و مبهمی است که دانستن اینکه چه اتفاقی واقعاً در داخل آن روی می‌دهد را ناممکن می‌سازد. آنچه ما می‌دانیم این است که کشتن در تمامی اشکال آن نادرست است، حتی اگر دولت دست به چنین کاری بزند».

 گفتنی است امروزه یکی از ابتلائات غرب پس از بروز انقلاب های جنسی، رشد همجنس گرایی است و این انحراف جنسی که در نظام فرهنگی و رسانه ای غرب دامن زده شده، به خواست عده ای از مردمشان تبدیل شده است. از این رو برای این انحراف جنسی، قوانینی وضع کرده اند تا آزادانه فعالیت نامشروع جنسی داشته و کسی متعرض شان نشود.

همجنسگرايي : گناه، بيماري يا حالتي طبيعي

در سال 1973 هيئت مديره انجمن رولنشناسان امريکا همجنسگرايي را از ليست رسمي خود به عنوان بيماري روحي حذف کرد و عبارت «آشفتگي در جهت گيري جنسي» را جايگزين آن نمود. اين عبارت اخير تنها در مورد همجنسگراياني به کار برده مي شود که با جهت گيري جنسي خود مشکل داشته و مي خواهند اين جهت گيري خود را تغيير دهند و يا احتياج به کمک دارند تا بتوانند اين جهت گيري جنسي را پذيرفته و به زندگي خود ادامه دهند.
چرا همجنسگرايي از ليست بيماريهاي روحي حذف شده است؟ اين تجديد نظر چه چيزي را در مورد رابطه روانشناسي و تغيير ارزش هاي اجتماعي نشان مي دهد؟
در سنت يهودي – مسيحي همجنسگرايي به عنوان يک گناه محسوب مي شد بخشي از اين طرز تفکر محکوم کننده را مي توان به اين طريق توضيح داد که فرهنگ قالب جنسي آن دوره هدف رابطه جنسي را ايجاد فرزند و ادامه نسل مي دانست و هر نوع رابطه جنسي ديگر را که در راستاي اين امر نبود تقبيه و محکوم مي کرد.
زماني که کليسا (به عنوان يک موسسه) بخشي از يک دولت گرديد و دولت مسوليت حفظ آن را به عهده گرفت اين فرهنگ محکوم کننده هم به دولت سرايت کرد و در قانون گذاري اين دولت ها نيز تاثير گذاشت تا قرن 19 مجازات روابط جنسي بين دو همجنس مرگ بود. البته اين مجازات مربوط به کشورهايي که تحت تاثير انقلاب فرانسه در سال 1806 قرار گرفته بود نمي شد.
اولين تحقيقات علمي در قرن 19 در مورد همجنسگرايي بر اساس چنين زمينه هاي سياسي – فرهنگي و اجتماعي انجام شد. نتيجه اين تحقيقات بسيار مهم بود چون اين تحقيقات ديدگاه آن دوره را در مورد همجنسگرايي تغيير داد. همجنسگرايي ديگر يک گناه نبود بلکه يک بيماري به شمار مي رفت تغيير اين تصور در مورد همجنسگرايي باعث آن شد که در محيط هاي علمي ديگر به يک شخص همجنسگرا به عنوان شخصي که داراي فساد اخلاقي است نگاه نمي کردند. اما اين دريافت جديد از همجنسگرايي در بين روانشناسان باعث تغيير ديدگاه عمومي جامعه که محکوم اخلاقي همجنسگرايان بود، نشد.
RIGHT OR WRONG
زمينه تحقيقاتي که دانشمنداني که در قرن گذشته در مورد همجنسگرايي دست به تحقيق زدند از آنجا شروع شد که آنها معتقد بودند که همجنسگرايي يک مشکل است و بايد پاسخي براي علت آن يافت . برخي مانند Carl Wesphal و Jean Charcot گمان مي کردند که همجنسگرايي ارثي است ديگران مانند Krafft-EBBING گمان مي کردند که همجنسگرايي محصول عوامل ارثي و تاثيرات نامطلوب محيطي است.
اما برخي ديگر از محققان غير سنتي مانند Karl Ulrichs, Havlock Ellis, Magnus Hirschfeld گمان مي کرئند که همجنسگرايي خصوصيتي است که شخص از از بدو تولد با آن زاده مي شود. وجود اين نظريه هاي مختلف نشان دهنده آن است که واقعيت هاي پزشکي منوط به چهاچوب هاي فرهنگي است و در اين چهارچوب داراي مفهوم است.زماني که محققي به دنبال دلايل يک بيماري مي گردد اين بدين معني است که محقق مذکور از قبل اين تصور را دارد که حالت ذکر شده يک بيماريست. اين تصور که حالت مذکور دلايل فرهنگي دارد.
اين ديدگاه پزشکي که همجنسگرايي يک بيماري است نتوانست به ديدگاه جامعه که معتقد بود همجنس گرايي به دلايل فساد اخلاقي است قالب شود . اما در قرن اخير ديدگاه پزشکي قيد شده توانست در بين طبقات متوسط و در بين روشن فکران گسترش يابد.
در قرن 20 و خصوصا در امريکا ديدگاه روانشناسي در مورد همجنسگرايي شاهد تغييرات عميقي بود. در آن دوره ديدگاه قالب بر اين عقيده بود که بايد تلاش نمود که همجنسگرايان را معالجه کرد در حالي که تغيير فرد همجنسگرا به دگرجنس گرا وجود نداشت بايد هدف معالجه اينن باشد که به بيمار کمک نماييد تا گرايش همجنسگرايي خود را بپذيرد.
پس از جنگ جهاني دوم محققان زيادي از جمله Alfred Kinsey, Ford, Beach, Evelyn Hooker به انتقاد نظر قالب در بين محققان پرداختند.
تحقيقات تجربه اي Kinsey نشان داد که بر خلاف تصورات محققان آن دوره که گمان مي کردند تنها اقليت محدودي رفتار همجنسگرايي دارند مسئله رفتار همجنسگرايي بغرتج تر از آن است تحقيقات دانشمند اخير نشان داد که تنها اقليتي هستند که در طول تمامي زندگيشان رفتار همجنسگرايي دارند . وي همچنين دريافت که تعداد زيادي از مردان در مقاطعي از زندگيشان به طور فاعل همجنسگرا هستند. کینزی معتقد بود که گستردگي همجنسگرايي در بين تعداد زيادي از انسانها نمي تواند به علت بيماري باشد. او بر اساس تحقيقات خود به اين فرضيه رسيد که پستانداران اساسا دوجنسگرا هستند و تاثير فرهنگي قالب در جامعه باعث اين مي شود که اکثريت مردم دگرجنسگرا مي شوند . اينکه دگر جنسگرايي حالت غالب جنسي در جامعه است تنها به دلايل فرهنگي است نه به دلايل بيولوژيکي.
تحقيقات Ford و Beach نشان داد که در برخي از جوامع غير غربي که «ابتدايي» ناميده شده نه تنها که همجنسگرايي پذيرفته مي شد اذهان جامعه تشويق به اين کار مي شدند. آنها همچنين يافتند که رفتار همجنسگرايي در بين پستانداران قابل مقايسه با انسان مانند ميموننيز وجود دارد. آنها به اين نتيجه رسيدند که همجنسگرايي بخشي از رفتار جنسي پستانداران است.
هوکر معتقد بود که تمامي تحقيقات قبلي در مورد همجنسگرايي غير علمي بوده و استانداردهاي علمي را دنبال نکرده است. تا آن زمان اين تحقيقات بر روي کساني انجام مي گرفت که به علت بيماري روحي با روانشناسان تماس گرفته بودند. نتايج تحقيق در مورد اين گروه که دچار بيماري روحي بودند ملزما نمي توانست شاخص حامي همجنسگرايان باشد و نتيجه آن را نمي توان به همه همجنسگرايان تميم داد. هوکر بر روي همجنسگراياني تحقيق نمود که بيمار نبودند (همجنسگراياني که بيماري روحي نداشتند و به روانشناس مراجعه نکرده بودند) تحقيقات وي نشان داد که همجنسگرايان بر خلاف تحقيقات و نظريات قالب آن دوره از اغتشاشات روحي بر خوردار نبودند.
وي نتايج کار خود را به متخصصين نشان داد اما آنها نتوانستند تفاوتي تفاوتي بين همجنسگرايان و دگرجنسگرايان ببينند. هوکر همچنين يافت که برخي از همجنسگرايان از بيماري روحي رنج مي برند اما اين به خاطر گرايش جنسي آنان نيست بلکه به خاطر فشار اجتماعي و تلاش برا ي نفي احساسات فردي و جنسي است. چنين عکس العملي کاملا طبيعي است و دگرجنسگرايان هم دچار چنين حالتي مي شوند.
گرچه اين تحقيقات به نتايج مهم و جديدي رسيده بود اما نتوانست ديدگاه غالب در بين روانشناسان را تغيير دهد. اينكه بيماري چيست و چه حالتي بيمارگونه است در رابطه تنگاتنگ با فرهنگِ اجتماعي آن دوره قرار دارد. براي تغيير اين ديدگاه در بين روانشناسان احتياج به تغيير بزرگتر اجتماعي بود كه روانشناسي در چهارچوب آن عمل مي كرد. رشد جنبش‌هاي همجنسگرايي در دوره پس از جنگ جهاني دوم داهگشاي اين تغيير شد.
در ابندا همجنسگرايان رابطه خوبي با روانشناسي آن دوره داشتند كه معتقد بود همجنسگرايي يك بيماري است. همجنسگرايان در جامعه‌اي زندگي مي كردند كه فعاليت‌هاي جنسي همجنسگرايي مجازات مي شد و كساني كه استاندارد جامعه را دنبال نمي كردند تحت فشار قرار مي گرفتند. روانشناسان آن دوره معتقد بودند كه همجنسگرايي بيماري است و همجنسگرايان بايد معالجه شوند ، نه مجازات. از ادبيات آن دوره هم كاملا مشهود است كه حتي خود همجنسگرايان هم گمان مي كردند كه همجنسگرايي يك بيماري است. در دهه 1950 اين طرز تفكر شروع به تحول كرد. اتفاقات فرهنگي در امريكا و اروپا در اين دوره باعث شد كه ديدگاه عمومي نسبت به همجنسگرايي تغيير كند.جنبش فمينيستي رو به گسترش بود ، سياهان امريكا شروع به مبارزه براي حقوق مدني خود مي كنند و شورش‌هاي دانشجويي گسترش مي‌يابد. تمامي اين جنبش‌ها ، فرهنگ غالب در عرصه‌هاي سياسي ، اجتماعي ، و فرهنگي را زير سئوال بردند. همجنسگرايان نيز به اين صف پيوسته و به فرهنگ غالب اعتراض كردند. همجنسگرايان نشان دادند كه ادبيات روانشناسي آن دوره داراي اشتباهات فاحشي از نظر شيوه تحقيقات علمي و نتيجه‌گيري‌اش بود. همجنسگرايان در دهه 1960 دست به اعتراض در مقابل كنگره‌هاي روانشناسان زدند. همجنسگرايان خواهان آن بودند كه با استناد بر اشتباهات محققان قديمي و محققان جديدي چون كينسي ، بيچ ، فورد و هوكر : اينكه همجنسگرايي يك بيماري است رد شود. در سال 1972 انجمن روانشناسي امريكا ،همجنسگرايي را از ليست بيماري‌هاي روحي حذف کرد . دليل حذف همجنسگرايي از ليست بيماري هاي روحي چه بود ؟ رابرت اسپيتزر عضو کميته نامگذاري اين انجمن گفت که انجمن روانشناسي به اين نتيجه رسيده بود که دليل قابل قبولي که همجنسگرايي را يک بيماري روحي ناميد وجود ندارد.
homosexuality
تحقيقات كمي در مورد تاثير ارزش‌هاي اجتماعي بر روانشناسي شده است. در سال‌هاي اخير بسياري به اين مورد انگشت ‌گذاشته ‌شده و معتقدند كه نيروهاي اجتماعي و فرهنگي ، دريافت روانشناسي را از اينكه چه حالتي طبيعي است و چه حالتي بيماري است تحت تاثير قرار مي دهد. طبيعي بودن و يا بيماربودن از نظر روانشناسي را نمي‌توان به طور مجرد (و تنها) نگريست.
بايد به اين كلمات در چهارچوب استانداردهاي فرهنگي ، انتظارات ، و ارزش‌هاي جامعه و وضعيت سياسي هر دوره نگاه كرد.
پيتر سدويك (Peter Sedwick) ، منتقد بريتانيايي ، مي نويسد : در طبيعت ، بيماري وجود ندارد. تنها حالاتي پيدا مي شود كه تاثير آن ، بر اساس معيارهاي كه انسان‌ها وضع كرده‌اند ، خواستني نيست. سدويك حتي بيماري‌هاي گياهي ، كه غلات را از بين مي برند ، را به عنوان بيماري نمي‌داند. به نظر وي ما از عبارت بيماري در مورد بالا استفاده مي كنيم چون انسان مايل است كه غلات رشد كنند و محصول آن را برداشت كند. در صورتي كه گياهاني كه انسان به آن مانند غلات احتياج ندارد ، دچار حملات قارچ‌ها و يا انگل‌ها شوند ما به اين حالت بيماري نمي گوييم بلكه نام آن را مي گذاريم «انتخاب طبيعي».
سدويك مي گويد ؛ از بسياري از بحث‌ها و جدل‌هاي دسته‌بندي بيماري‌هاي روحي اجتناب مي شد درصورتي كه ما به اين نكته توجه مي كرديم كه كلمه «بيماري»
ساخته بشر است. اين كلمه ، خاصيت ذاتي نيست كه در طبيعت موجود است. همه حالات متفاوت و طبيعي زندگي بشري، مانند چپ‌دست‌بودن، نبوغ، سل، اسكيزوفرني، رومانيسم و كوتوله‌گي، همه به اندازه هم طبيعي هستند. اين بشر است كه در تلاشِ خود براي زندگيِ بهتر و طولاني‌كردن مدت عمر، عبارت بيماري را درست كرده است و بدين‌گونه توافق كردند كه چه حالتي ناخواسته است و آن را بايد معالجه كرد.
به عبارت ديگر، اين جامعة انساني است كه توافق كرده است كه حالتي را به عنوان بيماري بنامد و در معالجه آن تلاش كند. اين هم در زمينه روانشناسي و هم در زمينه پزشكي صادق است. تغييرات جديد روانشناسي در مورد اينكه همجنسگرايي يك بيماري است يا نه ، آنچنان سريع بود كه نقش و تاثير ارزش‌هاي فرهنگي در روانشناسي بر همه آشكار شده است.

هم جنس گرایان پناهجوی ایرانی در ترکیه چه می‌کنند؟

با افزایش روند خروج هم جنس گرایان و دو جنس گرایان ایرانی از کشور، آنها در کشور ترکیه با شرایط دشوار زندگی دست و پنجه نرم می کنند و ماهها برای گرفتن پناهندگی از کشورهای خارجی در نوبت می مانند .
هم جنس گرایان ایرانی با مشکلاتی چون ورود غیر قانونی به کشور های همسایه ، بی پولی، گرسنگی و کمبود غذا و مسایل بهداشتی مواج اند و شرایط دشواری دارند.
آرشام پارسی دبیر کل سازمان دگر باشان ایرانی در کانادا ، پس از بازگشت از سفر 20 روزه اش به ترکیه ، در گفت و گویی با ما گزارشی از آخرین وضعیت هم جنس گرایان ایرانی پناهجو در خاک ترکیه ارائه داد.
پارسی با اشاره به شرایط سخت زندگی برای هم جنس گرایان ایرانی پناهجو گفت:متاسفانه پروسه گرفتن پذیرش و ویزا خیلی طولانی است و مشکل بی پولی و هزینه های اقامت و اجاره منزل شرایط دشواری را پیش روی پناهجویان می گذارد.وی افزود: این بچه ها مورد توهین قرار می گیرند . هم از طرف مردم ترک و هم ایرانیان آنجا . چرا که هم جنس گرایی را نمی توانند بپذیرند . دیده شده که حتی برخی از ایرانیان آنها را کتک زده اند و به شدت مورد آزار قرار داده اند .
آرشام همچنین گفت : در حال حاضر عده زیادی از ایرانیان بویژه خانواده های بهایی و جمعیت کردها ی ایرانی در ترکیه هستند و منتظر گرفتن پناهندگی از یکی از کشورهای خارجی هستند، ولی در بین همه آنها وضعیت هم‌جنس گرایان و دو جنس گرایان از همه بد تر است. چرا که آنها تنها هستند . حتی خانواده های آنها از ایران هیچ حمایتی از آنها نمی کنند.
وی فشارهای اجتماعی بر روی این افراد را عامل مهمی در خروجشان از کشور دانست . گفت :در حال حاضر بسیاری از هم جنس گرایان پناهجوی ایرانی در ترکیه با مشکلات بهداشتی و کمیود غذا مواجه‌اند.حتی حمام ندارند که بروندو بسیاری از آنها دچار بیماری های پوستی شدند .
وی در پاسخ به سوالی در مورد آن عده از ایرانیان که با سوء استفاده از نام هم جنس گرایی سعی در گرفت پناهندگی از سازمان ملل می کنند، گفت : متاسفانه دیده می‌شود که عده ای دست به این کار می‌زنند. چنان چه عده‌ای با این کار باعث شدند که مثلا کشور انگلیس دیگر اعتمادی به هم جنس گرایان واقعی نداشته باشدو از دادن پناهندگی به آنها خود داری کند . ما توانستیم که با همکاری سازمان ملل آنها را متقاعد کنیم که مراقب موارد تقلبی و غیر واقعی باشند. به این ترتیب که قبل از دادن پناهندگی به متقاضیان ، اطلاعات آنها را برای ما می‌فرستند و ما بر اساس برخی شرایط آنها را شناسایی می‌کنیم و بعد از تاییدات لازم به سازمان ملل اعلام می‌کنیم.

۱۳۸۹ بهمن ۶, چهارشنبه

ننگ بر اين اسلام مردم فريب

ننگ بر اين اسلام مردم فريب كه هدفش جز فريب مردم چيز
ديگري نيست,

در رابطه با عكسهايي كه
ديديد نظرتون چيه ايا هيچ وقت از خودتون سوال كرديد اين جماعت كه اين كارها رو
ميكنند ايا به عملكرد خود فكر ميكنند,

يا فقط به چيزهايي كه در قران واسلام از انها ياد شده
عمل مي كنند بدون اينكه بخواهند به عملكرد خود فكر كنند,

ايا واقعا اين راه رسيدن به بهشتي هست كه در اسلام وقران
از ان صحبت شده.

در روز يكشنبه جنگجويان
شورشي حزب الاسلام سومالي مردي را به جرم ارتباط نامشروع در مقابل چشم صدها نفر از
اهالي محلي سنگسار كردند. محمد ابوكار ابراهيم 48 ساله و متاهل توسط گروهي از حزب
الاسلام در آفگويه در 20 مايلي موگاديشو پايتخت سومالي سنگسار شد و هم
چنين محمد عوال 61 ساله نيز به
جرم قتل تيرباران گرد
يد.صدها نفر از اهالي دهكده
افگويه به اجبار نظاميان مجبور به حضو
ر در محل سنگسار و د يدن اين صحنه
شدند.دختري كه مرد سنگسار شده به اتهام رابطه با او كشته شد , بدليل مجرد بودن فقط [7500208.jpg]
به 100 ضربه شلاق محكوم گرديد

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه